گفتار سوم اندر گزیدن ماران و علاج آن و این گفتار چهار باب است
باب نخستین اندر یاد کردن انواع ماران و احوال گردیدن (گزیدن) ایشان
علما که احوال ماران و طبیعت ایشان دانستهاند میگویند ماران سه طبقهاند:
اولین آن است که زهر او سخت تیز است و زود بکشد و بیش از سه ساعت مهلت ندهد و گزیدن آن را علاج نیست. و این نوع ماران را به تازی «اصمّ» میگویند یعنی افسون بر وی کار نکند و «الاصله» نیز گویند و این بدترین انواع باشد و علاج گردیدن[345] وی جز آن نیست که در حال آن عضو را جدا کنند یا داغی کنند قوی، چنان که زهر را بسوزد و منفذها را بگیرد پس تریاق بدهند و علاجهای دیگر کردن و بعضی باشند از این طبقه که ضعیفتر باشند اگر آن عضو را ببندند تا زهر او پراکنده نشود کفایت بود و آن جایگاه را ریش کند پس دیگر علاجها کنند.
و طبقهای دیگر آن است که زهر او بدان تیزی نیست و بیشتری علاج پذیرد و کم باشد که بکشد.
و طبقهی دیگر آن است که میان این و آن.
و ماران بزرگ که آن را به تازی «تنین» گویند و «ثعبان» گویند زهر ایشان ضعیف باشد و علاج گزیدن ایشان علاج قرحهای باشد و علاج زهر ایشان سهلتر بود.
اما طبقهی نخستین بسیار گونهاند. یکی ماری است او را به لغت یونان «اسفیلوس» گویند یعنی ملک ماران و این ماری است که آواز او و دندان او کشنده است. دیگری آن را «خطّاف» گویند از بهر آنکه رنگ او همچون رنگ خطّاف است و «خطاف» به تازی «پرستک» را گویند. درازی او نزدیک یک گز بود و در دو ساعت بکشد یا زودتر.
و دیگری است و درازی او سه گز یا چهار گز یا پنج گز باشد و پوست او درشت و
ص: 229
خشک باشد و خاکسترگون بود و به زردی گراید و چشمهایش سخت روشن و تابنده بود و او نیز هم در دو ساعت بکشد و دیگری است او را به تازی «بَزاقه» گویند و به تازی آب دهان را «بزاق» گویند و او را بدین نام از بهر آن خوانند که ناگزیده زهر از دهان بیندازد.
دندانها به هم بفشارد و زهر بیرون جهاند و بر هر که آید بکشد و بوی آن هم بکشد و درازی او دو گز بود و لون او خاکسترگون بود و به زردی گراید و این را علاج نیست.
و انواع دیگر آن است که به ناحیت مصر بسیار بود و بعضی را باشد که دو سر بود و بعضی سفید باشد و بعضی سرخ و بعضی اشقر و بعضی به رنگ انگبین و بعضی خاکسترگون و بعضی را دندانها همچون صناره بود و بعضی مانند افعی باشد و ثعبان که کشنده بود از جملهی ایشان است.
و طبقهی دیگر انواع افعی است و بباید دانست که تیزی و قوّت زهر ماران و ضعیفی آن به نری و مادگی بگردد و به پیری و جوانی، خردی و بزرگی، به سیری و گرسنگی و به جایگاهی که مأوی دارند و به فصل سال نیز بگردد و گروهی گفتهاند مار نر بدتر بود از بهر آن که زهر او تیزتر بود و دندان که آن را «ناب» گویند، کمتر بود و گروهی دیگر گفتهاند ماده بدتر بود. از بهر آن که عَنیاب او بیشتر بود و مار جوان از نوع خویش بدتر از پیر بود و بزرگ و دراز از نوع خویش بدتر از کوچک و کوتاه بود و آن که مأوی او جایگاه خشک و بی آب بود، بدتر از آن بود که مأوی به نزدیک آب دارد و اگر چه هر دو از یک نوع باشند و گرسنه اندر نوع خویش بدتر از سیر بود و آن چه او را زخمی رسیده بود و در خشم شده بدتر از آن بود که آسوده بود و اندر تابستان بدتر از آن بود که در زمستان. و بعضی مردمان پنداشتهاند که زهر ماران و زهر افعی سرد است. از بهر آن که مار زده باشد که سرما یابد و سرد شود و سبب آن سرما نه آن است که زهر ایشان سرد است، لکن فرو مردن حرارت غریزی انسان است و همچنین بعضی گفتهاند که زهر ماران که در طبقهی اول یاد کرده آمده است، که در دو ساعت بکشند سرد است و سبب آن که بدین زودی بکشد، آن است که خون دل را بفسراند و بدین سبب است که مار زده خِدِر شود و این غلط است و خدر شدن وی از بهر آن است که حرارت غریزی بعضی بمیرد و بعضی به تحلیل خرج شود و حجت ایشان در
ص: 230
این پنداشت آن است که میگویند حیوانی سرد مزاج در زمستان بمیرد و حیوان گرم مزاج را حرارت اندر زمستان زیادت شود. بدین سبب است که مردم محرور در زمستان قویتر بود، یکی از بهر ضدی مزاج و دیگر از بهر آن که در زمستان تحلیل کمتر بود و ما هم همیبینیم که مار اندر زمستان همچون مردهای شود. بدین سبب گفتیم که زهر مار سرد است.
جواب گوییم: اتّفاق است که مزاج زنبور سخت گرم است و همیبینیم که زنبور اندر زمستان همچون مرده شود و از این قیاس که حجت گفتهاند که بایستی که زنبور در زمستان قویتر شدی و چون برخلاف این است دانستیم که آن حجت باطل است با آن که مضرّت زهرهای ایشان تنها به سبب گرمی و سردی مزاج نیست، لکن به سبب ضدی گوهر آن است و به خاصیّتی که آن را با مزاج روح باشد و ضعیف شدن ایشان اندر زمستان به سبب ضدی مزاج زمستان است با مزاج ایشان و به خاصیّتی که مزاج ایشان را است با مزاج زمستان.
باب دوم از گفتار سوم اندر گزیدن ماران که در طبقهی نخستیناند و علاج آن گزیدن مار:
گزیدن ملک ماران: این ماری است که بر سر او نشانی است چون اکلیلی و «اکلیل» به تازی «تاج» را گویند و بدین سبب او را «ملک ماران» گویند و درازی او دو به دست یا سه به دست باشد و سر او تیز باشد و چشم او سرخ و لون او به سیاهی و زردی زند و بر هر چه بگذرد آن را بسوزد و حوالی سوراخ او گیاه نروید و هر مرغی و جانوری که برابر سوراخ او نزدیک شود، بیفتد و هر حیوانی که حس او را بیابد بگریزد و اگر ناگاه بدو نزدیک رسیده باشد خدر شود و حرکت او باطل گردد و آواز او از یک تیروار بکشد و نظر او بر هر که افتد او بمیرد و دیدهاند که سوار سر نیزه به دو رسانیده است و هم سوار بمرده است و هم اسب و دیدهاند که بر لب اسب بگزیده است هم اسب بمرده است و هم سوار که بر پشت اسب بوده است و این مار به زمین ترکستان بسیار بود. هر که را بگزد تنش برآماسد و بگذارد و ریم آبه از وی بیرون آید و در حال بمیرد و هر که نزدیک آن مرده شود، هم بمیرد و این را
ص: 231
علاج نیست.
ماری دیگر است هم بدین قوّت بیدار او و آواز بکشد، لکن لختی درازتر است. یک گز یا یک گز و نیم درازی اوست و این را هم علاج نیست و میگویند اگر چیزی است که علاج اوست دو درمسنگ تخم خشخاش علاج اوست و دو درمسنگ جندبیدستر.
گزیدن خطّاف: از گزیدن او فواق پدید آید و رنگ روی بگردد و خدر شود و اندامها سرد شود و ثبات پدید آید و چشمها بر هم کفاده گردد با خفقانی عظیم و دردی عظیم.
گزیدن آن مار که پوست او درشت و خشک بود، گزیدن او همچون گزیدن خطاف بود و همان اعراض پدید آید.
گزیدن بَزاقه: هر که را که این مار بگزد، نخست دهان فراز و باز میکند و تثعُّب میباشد و گردن میپیچد، همچون خداوند کزاز و از اول دردی باشد پس حس و حرکت باطل شود و همچون کسی که در سکته باشد بیفتد.
و ماری دیگر است که از گزیدن او هم این اعراض پدید آید، اندر صفت این مار میگویند چون قصد گزیدن کند یا بدو رسیدن سر برمیدارد و زهری میاندازد و اثر گزیدن او همچون اثر سوزنی باشد و آماس نباشد و خونی اندک برآید سیاه و گزیدهی او را چشم تاریک شود و دل و احشا بدرد آید. پس اندر ثبات افتد و آن اعراض پدید آید و بیش از سه ساعت مهلت ندهد.
مُغَرْنَه: ماری است درازی او از یک گز تا دو گز بود و بر سر چون دو سُرُو بر آمده و لون او همچون لون ریگ است و بر شکم او فلسها است صلب و خشک از رفتن او بر زمین آواز صلبی و خشکی آن فلوس بتوان دانست و دندانهای او راست است و اندر زمینی ریگناک مأوی دارد و قومی گفتهاند که هم از این مُقَرنَه نوعی دیگر است، آن را «القسیره» گویند از بهر آن که سُرُوی او کوتاه بود یا بیوفتاده باشد و درازی او کوتاهتر است و تن او کوچکتر است لکن دندان خانهی او بزرگ است و دندانخانه را به تازی «اللُهی» گویند و او را بدین سبب «لُهیانی» گویند.
علامت گزیدن او: آن است که پندارند بر آن موضع سوزنی یا میخی ایستاده است و تن
ص: 232
او سخت گران شود و پشت چشم برآماسد و سرگشتن پدید آید و چشم تاریک شود و عقل زایل گردد و علاج خاصّهی او قی کردن است به تخم ترب و شراب و از پس قی زیرهی هندی خورند و کنجد خوردن با شراب و جندبیدستر با شراب و پودنهی دشتی با شراب سود دارد. لکن منفعت تخم ترب عجب است و بر جایگاه گزیدگی نمک سوده و با قطران سرشته بر نهند یا پیاز کوفته با سرکه.
گزیدن ماری که او را به یونانی «ادریوس» گویند: این ماری است گاهی در آب گردد و گاهی بر خشک. چون در آب باشد او را «ادریوس» گویند و چون بر خشک گردد، «کروسودروس» گویند از دیگر ماران لختی کوتاهتر بود و گردن او پهن بود و سخت بد ماری است.
علامت گزیدن او: درد صعب باشد و حرارت عظیم باشد. پس جایگاه گزیدن او سبز شود و متأکل شود و دُوّار و قی صفرایی گنده پدید آید و قوّت ضعیف شود و در سه ساعت بکشد یا زودتر و اگر کسی از وی خلاص یابد اندر بیماریهای دیگر افتد که از آن درستی نیابد.
علاج: علاج خاصّهی او آن است که گوز سرو پاک کنند با حب الاس بخورد از هر یک دو درخمی در ماء العسل یا در شراب و دو درمسنگ زراوند در شراب یا در سرکه ممزوج زود سود دارد و عصارهی فراسیون سود دارد و آهک و روغن زیت ضماد کردن سود دارد و پودنهی کوهی و پوست بیخ بلوط جداجدا و به هم آمیخته و با آرد جو ضماد کردن سود دارد.
باب سوم اندر گزیدن ماران که در طبقهی دوماند
افعی و ثعبان از این طبقه است و از ایشان ماده سلیمتر باشد و نر سخت بد باشد.
و علامت گزیدن افعی آن است که از گزیدن او نشان دو دندان پدید باشد و از آن موضع نخست سدیدی آید همچون غسالهی گوشت پاره و باشد که نخست رطوبتی آبناک آید.
پس رطوبتی که به روغن زیت ماند پس رطوبتی آید، زنگاری از بهر آن که رطوبتهای او
ص: 233
مستحیل شده باشد و زهر گَشته و همرنگ آن شده و درد از آن موضع به همه اندامها باز دهد و آماسی سرخ و گرم در آن موضع پدید آید و بثرهها برآید چنان که از سوختگی آتش برآید و پس سبز گردد و دهان خشک شود و سوزش و حرارت در احشا افتد و تب گرم و تب نافض گیرد و عرق سرد کند و لون او به سبزی گراید و تهیّج پدید آید و نفس متواتر و صغیر شود و منش گشتن و فواق و قی صفرایی کند و بول دشوار بیرون آید و از بن دندانها خون آمدن گیرد و سر، گران شود و باشد که از بینی خون آید و پشت گرانی کند و عرق سرد آید و بلرزاند سخت و غشی افتد و بیشتر در سه روز هلاک شود و باشد که یک هفته مهلت دهد.
علاج وی: از پس علاجهای مشترک آن است که بشتابند و تریاق افعی دهند و آنچه گفتهاند که تریاق آلت زهر گردد باطل است از بهر آن که آلتها را طبیعت بکار دارد و ممکن نیست که چیزی غریب آن را بکار دارد. مگر که اتفاقی افتد که طبیعت (و) چیزی غریب به یک بار و به یک وجه در کار آیند.
و از علاجهای صواب آن است که سیر و شراب بسیار دهند و باشد که به یک بار کفایت شود و اگر سیر حاضر نباشد گندنا و پیاز با شراب ریحانی به جای آن باشد و گفتهاند اگر در حال قضیب گوزن بریان کرده حاضر باشد بخورند سود دارد.
صفت تریاقی حاضر: بگیرند انیسون یک اکسوفالی، پلپل چهار درخمی، قشر الزراوند المدحرج و جندبیدستر و مُر از هر یکی دو درخمی به شراب شیرین بسرشند. شربت چندِ یک جوز و روغن گاو بسیار بدهند خاصّه کهن و بسیار باشد که بدین خلاص یابند و به علاجی دیگر حاجت نیاید و در آبزن سیر نشانند و نگذارند که بخسبد و حرکت فرمایند و بردارند تا لختی برود و در گرمابه میبرند گاهگاه تا عرق کند و از پس گرمابه اندکی پنیرمایه بدهند خاصّه پنیرمایه خرگوش تازه. از بهر آن که تازه خوشتر بود و پنیرمایهی گوزن سخت نیک باشد و با خمر ممزوج دهند و گفتهاند اگر کسی پیاز بحری بخاید و آب آن بخورد و ثفل آن ضماد کند، خلاص یابد و طبیخ ضفدع خوردن آزمودهاند و خلاص یافته و گوشت راسو به سرکه در نهاده و نمک سو کرده سود دارد و خون سنگپشت بحری سود دارد و
ص: 234
سنگی که آن را «مارمهره» گویند با خویشتن داشتن سود دارد و کرفس دشتی که آن را «سمرنیون» گویند و بیخ وج و برگ زراوند و بیخ او و بیخ مُر و غاریقون و زین همه آنچه حاضر بود مقدار دو درمسنگ با شراب شیرین سود دارد و زیرهی کوهی و عصارهی کرنب و بزر الکاشم با بیخ او یا تخم هزاراسفند در عصارهی گندنا یا در عصاره هرشف که به پارسی «کنگر» گویند و دو درمسنگ جاوشیر در سرکه و سیر و پیاز و گندنا و ترب و آب آن سود دارد و همهی گوشتهای نمک سود خاصّه بتون را و کژدم بریان کرده و زهرهی خروس و زهرهی همهی مرغان سود دارد. پشک بز خشک شده اندر شراب بمالند و بدهند سود دارد و عصارهی سداب و عصارهی برگ سیب و عصارهی مرزنگوش و سرکه تنها بجوشانیده مقدار چهار وقیه و عصارهی اطراف کرنب نبطی و بول مردم سود دارد.
صفت ضمادی: ابهل و حب الغار و بابونه و اسقیل مشوی و دقیق الکرسنه هر یک جدا و آمیخته و به شراب بسرشته ضماد کنند سود دارد و زهر را بیرون کشند زود بر باید نهادن و ببستن از آن که آماس کند و مرغ خانگی زنده شکافته بر نهادن و گوشت افعی و ضفدع شکافته بر نهادن سود دارد و روغن غار و طبیخ برگ او سود دارد.
گزیدن مارانی که از گزیدن ایشان خون از مسام گشاده شود: نوعی مارانند که هر که را بگزند از مسام و منفذهای او خون گشاده شود تا بدان حد اگر که اگر قرحهای بوده باشد و درست شده باشد دیگر باره خون از آن قرحه بگشاید و قی و خون آرد و به سرفه خون برآید و از بینی و گوشهی چشم نیز خون آید و این ماران همه یک رنگ باشند و منقط باشند به نقطههای سیاه و سپید و به درازی هم چندِ مقرنه باشند و گروهی گویند این مار کُهتر از افعی بود و سر و دم باریک و هم رنگ ریگ بود و بعضی باشد که سیاه بود و بعضی سرخ و بعضی سپید و بر سر ایشان خطهایی باشد سپید متقاطع یعنی بر یکدیگر گذشته و پوست شکم خشک بود و خشخش رفتن او همچون خشخش درختان بود که باد بر وی زند و دندانهای او دراز بود و دیر حرکت بود و جایگاه گزیدن او بیاماسد و سیاه شود و از وی رطوبتی آبناک میپالاید و درد معده آرد و اسهال و عصر البول و ضیق النفس آرد و استرخاء اعضاء و آواز منقطع شود و حالی همچون علّت نسیان پدید آید و باشد که کزاز افتد و
ص: 235
دندانها بیفتد و هلاک شود.
علاج: همچون علاج افعی است قی متواتر کردن و شراب بسیار خوردن، بر ماهی شور خاصّه ماهی ترنج و سیر و قی کردن پس از آن و از پس قی نان و ماهی خورد کباب کرده بر آتش و میویز و تخم ترب سود دارد. خاصّه در شراب عصارهی خشخاش یا بیخ سوسن آسمانگون اندر شراب و سفیدهی خایهی مرغ در شراب سود دارد و ضماد کردن به ساق خرفه و برگ او و آرد جو سود دارد و برگ رز پخته گر برگ لسان الحمل پخته گر مازو پخته ضماد کردن خون باز دارد و گندنا و انجره و سداب به آرد جو و سپیدهی خایه ضمادی نیک است.
گزیدن مُعَتِشِه یعنی تشنه کننده: این معتشه یک بدست باشد و بر تن او نشانههای سیاه بود و سر او کوچک بود و گردن او غلیظ بود و تن او از گردن باریک میشود، تا به دنبال باریک باز آید و گویند این ماران را اندر شام به شهرهایی که بدان نزدیک است بسیار بود و از میانگاه پشت او تا به دنبال به سیاهی زند و دنبال برداشته رود و گزیدهی او را سوزش و حرارت در شکم افتد و تشنگی غلبه کند و از آب سیر نشود و آن چه میخورد نه به عرق بیرون آید نه به بول و رگهای او پُر نشود همهی تن او بیاماسد.
علاج: پس از آن که تدبیرهای مشترک کرده باشند، روغن بسیار باید داد و قی فرمودن.
پس حقنه کردن تا رطوبتهای او و آب را فرو سو کشد و داروها که ادار بول آرد میدادن، چون طبیخ کرفس و سنبل هندی و دارچینی و أسارون و سیسالیوس و فطراسالیون و مانند آن و از بیرون ضمادی کنند به نمک و آهک و روغن زیت و به ضمادهایی که در علاج گزیدن کلب الکلب یاد کرده آید.
گزیدن ماران جهنده: مار جهنده ماری است باریک و کوتاه بر درخت شود و هر که را بیند، خویشتن بدو اندازد و نوعی دیگر است میگویند هم سوی پیش بجهد و هم به پس باز جهد و سر و دم و میان او هموار است و یکسان.
خواجه ابو علی سینا رحمه اللَّه میگوید: من این نوع نخستین را به نواحی دهستان دیدهام لون او به سرخی دارد و بد ماری است و علاج او پس از علاجهای مشترک علاج
ص: 236
افعی است.
البلوطیه: این نوعی است آنجا که بلوط باشد مأوی دارد. هر که را بگزد پوست باز گذارد و آن که او را تعهد و علاج کند هم پوست باز گذارد و از این مار بوی ناخوش آید و هر که خواهد که او را بکشد آن بوی بد در گیرد و اعراض گزیدن او همچون اعراض افعی است.
علاج خاصّهی او آن است که زراوند طویل دهند و در شراب و بلوط ضماد کنند.
الجاورثیه: ماری است لون او به زردی همچون لون گاوَرس است و بدین سبب او را بدین نام خوانند. اعراض دیدن[346] او همچون اعراض افعی بود و علاج چون علاج او.
الحیة الرقسا: این ماری است رنگین به رنگهای مختلف. ماری بد است در دو روز بکشد. جگر را بخورد و زِهار را بِرَندد و علاجش علاج افعی است.
باب چهارم در گزیدن ماران که زهر ایشان ضعیف بود و علاج کردن ایشان علاج قرحه باشد
التِنّین: این مارانی باشند بزرگ کمترینشان پنج گز باشد و آنچه بزرگ بود سی گز باشد یا بیشتر و چشمهای او بزرگ باشد و در زیر فک او چیزی بیرون آمده باشد، همچون زَنَخدان و از هر جانبی سه دندان زهر بود و دهان او سخت فراخ بود و ابروان او بزرگ باشد. چنان که چشم او را بپوشد و بر گردن او فلوس باشد و گرداگرد آن موی باشد و در زمین نوبه و هند بسیار بود و هندوی بزرگتر بود و لون او سیاه بود یا زرد.
خواجه ابو علی سینا رحمه اللَّه میگوید: من دیدم تِنّین که بر گردن او از دو جانب موی بود و میگوید بیرون از هندوستان تنّین بسیار است و علاج گزیدن او علاج ریشهای بد است.
نوعی دیگر است از تنّین که دندانهای او سختتر است چون بگزد گوشت بکند و جدا کند و ریشی بد گردد و هم علاج ریش باید کرد.
تنّین دریایی: بر جایگاه گزیدن او سرکه و گوگرد طَلیْ باید کرد و پیه نهنگ طَلیْ کردن
ص: 237
سود دارد و ماهی که او را «تریفلا» گویند، ضماد کردن سود دارد و ارزیز بر وی مالیدن و بادروج خوردن و ضماد کردن سود دارد و داروها که در علاج رتیلا یاد کرده آمده است، خاصّه تریاق او سود دارد.
نوعی دیگر است هم دریایی «سموریا» گویند. گزیدن او همچون گزیدن افعی بود و علاج همان بود.
نوعی دیگر است هم دریایی هر که را بگزد درد سخت کند و سرما گیرد و خدر شود و بمیرد. میگویند علاج آن علاج زهرهای سرد است و میگویند سرکه نیمگرم طَلیْ باید کرد و برگ درخت غار ضماد کردن و روغن قسط مالیدن و روغن عاقرقرحا و طبیخ برگ غار با سرکه انگدان و سداب سود دارد و مُر و سداب راستاراست شربت دو درخمی در شراب سود دارد و تریاق که در علاج رتیلا یاد کرده آمده است سود دارد.
گفتار چهارم اندر گزیدن مردم و گزیدن سگ و گرگ و غیر آن این گفتار دوازده باب است
باب نخستین اندر گزیدن مردم
نخست بباید دانست که بدترین گزیدهها آن است که گزنده گرسنه باشد، از مردم و جز مردم و باشد که از گزیدن مردم روزهدار حالهایی پدید آید و از گزیدن کسی که چیزی بد خورده باشد یا طعامی تباه شده، خاصّه عدس. همچنین حالهای بد تولّد کند.
علاج: پیاز و نمک و انگبین بر باید نهاد یک شبانه روز و مرهمی ساختن از پیه و موم و روغن زیت و بارزد بر نهادن و این بهترین دارویی است گزیدگی را و خاکستر با انگبین و سرکه و پیاز سرشته بَر نهادن سود دارد و شاف کندر با شراب و روغن زیت و نمک سوده با انگبین و استخوان گوساله، سوخته و از سوختگی سپید شده با انگبین سرشته سود دارد. و شبت خشک بسوزند و بر جراحت کنند و ببندند و خاکستر کرنب طَلیْ کنند و اگر حالی پدید آید آن جایگاه را به روغن زیت چرب کنند و بیخ بادیان ضماد کنند با انگبین و آرد
ص: 238
باقلی با سرکهی ممزوج ضماد کنند.
باب دوم در گزیدن سگ خانگی که دیوانه نباشد و گزیدن گرگ و غیر آن
هر چه در علاج گزیدن مردم یاد کرده آمده است همه سود دارد و باشد که اگر آن جایگاه را سرکه بر مالند در آن حال و کف دست بر آنجای زنند باری چند پس نطرون با سرکه بر نهند و ببندند و هر سه روزی تازه میکنند، خاصّه اگر ترسند که سگ دیوانه باشد.
در بیشتری حالها این کفایت باشد و سداب و باقلی و پیاز و بادام تلخ با انگبین و برگ لسان الحمل با نمک و برگ خیار و خیار بادرنگ و پودنهی کوفته با نبیذ ضماد کردن سود دارد و مرداسنگ طَلیْ کردن سود دارد، خاصّه اگر آماس کرده باشد و آرد کرسنه با انگبین و سَعتر دشتی با نمک و انگبین و آبکامهی ممزوج با سرکه و سرکهای که نمک در وی گداخته باشند و چند روز نهاده طَلیْ کردن و ضماد کردن سود دارد، گزندگیها را
باب سوم اندر صفتهای سگ دیوانه و گرگ دیوانه و شغال دیوانه:
سبب دیوانه شدن سگ و غیر او آن است که مزاج او بگردد و سودایِ بدِ زهرناک بر وی غالب شود و سبب غلبهی این سودا دو چیز باشد: یکی هوا و دیگر چیزهای خوردنی.
اما آنچه از جهت هوا بود چنان باشد، که در تابستان هوای گرم اخلاط او را بسوزد و سودایی کند تا در خریف دیوانه شود یا در زمستان صعبیِ سرما خون او را بفسراند و سودایی کند تا در فصل بهار دیوانه شود و آنچه از جهت چیزهای خوردنی بود، چنان باشد که خون جانوران که قصابان و جز از آن ریخته باشند بسیار خورند و آبهای عفن و گوشت مردار خورند و نشانههای وی آن است که همه احوال او بگردد و باشد که تنش بیاماسد و چیزی کم خورد و تشنه شود و آب نخورد و از آب بترسد و هرگاه که آب بیند بلرزد و لرزه در پوست رویش پدید آید و چشمش تاریک شود و نگریدن او بیمناک باشد و چشمش سرخ کرده باشد و زفان از دهان آویخته و لعابی کفناک میریزد و از بینی او تری میپالاید و گوش آویخته باشد و سر در پیش افکنده چون کسی اندوهمند و خداوند خویش را نشناسد و دنبال، اندر میان پای آورده باشد و پشت بر آورده و کوژ کرده و از یک جانب برده
ص: 239
و رفتن او همچون رفتن مستان بود و هر چند گامی که برود به سر اندر آید و بر دیوار و درخت و غیر آن حمله آرد حملهای نه بر عادت سگان همچون کاری بیهوده و بانگ کم کند و هرگاه که بانگ کند آواز او همچون آواز کسی باشد که گلوی او گرفته باشد و سگان که او ببیند از وی دور میشوند و میگریزند و اگر ناگاه به سگی باز خورد آن سگ چون تضرّعی نماید و فرصت گریختن جوید و گرگ از سگ بدتر شود و کفتار و شغال همچنین و روباه و راسو نیز دیوانه شوند و در کتب آوردهاند که مردی روباهی داشت آن روباه دیوانه شد و این مرد را بگزید مرد نیز همچنان دیوانه شد.
باب چهارم اندر یاد کردن حالها که از گزیدن سگ دیوانه پدید آید
نخست که بگزد جراحتی چون جراحتهای دیگر پدید نباشد، پس روزی چند بگذرد.
اندیشههای بد و اندوهی و خشمناکی و وسواسی و اختلاط عقل و تشنج اطراف و اختلاج ابروان و فواق و خشکی دهان و تشنگی پدید آید و خوابهای آشفته بیند و از روشنایی بگریزد و تنهایی دوست دارد و اندامها سرخ شود خاصّه رویِ پس روی او ریش گردد و آواز گرفته شود و به آخرتر گریستن آغاز کند و از آب ترسد و هرگاه که آب بیند خیال سگ در آب همیبیند از آن بترسد و بگریزد و از همه تریها گریزد و باشد که اعتقاد کند که آب پلید است و باشد که در خاک مراغه کند و باشد که بیشهوت مباشرت منی از وی جدا میشود و به تشنج ادا کند و کزاز و عرق سرد کند و غشی افتد پس هلاک شود و باشد که پیش از آن که همه احوال پدید آید هلاک شود و باشد که آب خواهد و چون آب بیند فریاد کند و باشد که اگر به حیلههایی در حلق او چکانند در حلق او ماند و هلاک شود و باشد که بانگ سگ کند و باشد که آواز منقطع شود و بسیار باشد که در بول او چیزی بیرون آید، همچون حیوانی یا سگی کوچک و در بیشتر حالها بول او رقیق باشد و بود که سیاه باشد و بود که بول باز گیرد و نتواند بول کردن و طبع خشک باشد و عجبتر از احوال او آن است که بر گزیدن مردمان حریص گردد و هر که را بگزد او نیز دیوانه شود و طعام و شراب که از وی بماند هر که بخورد دیوانه شود همچون او و باشد که روی خویش در آینه بیند و خویشتن را نشناسد و باشد که در آینه صورت سگ بیند و هر که هنوز از آب نمیترسد
ص: 240
علاج او آسانتر بود و هر که از آب ترسد کم خلاص یابد و هر که را از جراحت گزیدن او خون بسیار رود کار او سلیمتر بود و هر که دارو دهند، بول او خون گردد و بعضی باشد که پس از یک هفته از آب بترسد و بعضی پس چهل روز و بعضی پس از شش ماه و قومی گفتهاند: باشد که پس از هفت سال از آب بترسد و این درست نیست و اللَّه اعلم
باب پنجم اندر فرق میان گزیدگی سگ دیوانه و غیر دیوانه و آزمودن آن:
چیزی خوردنی بر جراحت او نهند یک ساعت پس، پیش مرغ اندازند اگر مرغ از آن باز گردد نخورد یا اگر بخورد بمیرد بباید دانست که سگ دیوانه بوده است و همچنین پارهای نان بگیرند و چیزی که از آن جراحت میپالاید بر آن پارهی نان مالند و پیش سگ اندازند اگر سگ آن را نخواهد و نخورد بباید دانست که سگ دیوانه بوده است.
باب ششم اندر علاج گزیدن سگ دیوانه
چون معلوم شد که سگ دیوانه گزیده است، جراحت را نباید گذاشت که درست شود.
لکن اگر جراحت بزرگ نباشد بزرگتر باید کرد و محجمه بر باید نهاد و مزیدن چنان که معلوم است و مدّت چهل روز جراحت را گشاده باید داشت تا زهر تمام از وی بپالاید و اگر در اول غلط افتاده باشد و جراحت درست گشته بود، دیگر باره بباید شکافت و داروهای ریش کننده بر نهاد تا گشاده شود.
صفت مرهم ریش کننده: بگیرند زفت یک رطل جاوشیر سه وقیه، جاوشیر در سرکه حل کنند و زفت با وی بیامیزند و بکار دارند و سیر و پیاز و جرجیر پخته و انگژد هر یک جدا و آمیخته روا باشد و دارویی که جراحت را بزرگتر کند از این نوع باشد، بگیرند نمک سه جزء، نوشادر دو جزء، قلقدیس هشت جزء، استقیل مَشوی شانزده جزء، سداب چهار جزء، بُسده ده جزء، مس سوخته چهار جزء، زنگار سه جزء، تخم فراسیون دو جزء، همه را نرم بکوبند و ببیزند و بر جراحت پراکنند و ریاضت فرمایند تا عرق کند و به گرمابه و غیر آن تدبیر عرق آوردن کنند خاصّه در ابتدا و به استفراغ مشغول نباشند تا نخست زهر بیرون کشند و چون دانند که ماده بسیار از جراحت پالود و عرق بسیار آورده شد روزی دو سه
ص: 241
آسایش دهند. پس تدبیر استفراغ کنند تا اگر چیزی اندر تن گذر یافته است، بدان دفع شود و اگر در اول تدبیر جراحت و پالودن ماده از وی و تدبیر عرق کردن به وجه نرفته باشد، تدبیر استفراغ واجبتر بود و دارو قویتر باید و نخست نگاه باید کرد. اگر امتلاء خونی بود فصد باید کرد و اگر نه استفراغ سودا باید کرد و اگر فصد کرده شود، نباید گذاشت که خون را ببیند، خاصّه اگر مدّت درازتر شده باشد.
صفت داروی مسهل: هلیلهی کابلی دو مثقال، افتیمون یک مثقال و نیم، نمک هندی نیم مثقال، بسفایج یک مثقال، حجر ارمنی یک مثقال، غاریقون یک مثقال و نیم، خربق سیاه دو مثقال، حب کنند، شربت دو مثقال و ایارج روفس سخت سودمند باشد و از پس استفراغهای قوی و در میانهی آن هر چند روزی حقنهای باید کرد به روغن زیت و طبیخ چغندر و آب برگ او تا معده و امعاء را پیوسته به دارو نباید رنجانید و اگر حقنه دشوار بود به ماء الجبن و افتیمون طبع را نرم همیداشتن و طعامهای لطیف و تَری آرنده باید داد و به آخر داروهای ادرار بول آرنده باید داد و شراب شیرین دادن و شیر و شراب به هم آمیخته سخت سود دارد و گاهگاه اندر طعام او سیر و پیاز میباید کرد از بهر آن که این دو چیز زهرها را از تن دفع کنندهاند و آب که ایشان خورند آبی باید که آهن سرخ کرده به آتش در وی افکنده باشند، بسیار باد و تریاق اربعه و تریاق بزرگ و داروی سرطانی که یاد کرده آمد سود دارد، خاصّه در اول.
صفت داروی سرطانی: بگیرند سرطان نهری زنده، آن روزگار که آفتاب اندر اسد باشد و این سرطان را زنده اندر دیگی مسین کنند و اندر تنوری گرم نهند تا بریان شود، چنان که بتوان سود. از این سرطان پنج جزء، جنطیانا پنج جزء، کندر یک جزء، شربت اندر اول یک مَلْعَقَه اندر این روغن گاو و از پس چند روز دو ملعقه هر چند روز میافزایند تا چهار ملعقه.
و سرطان بریان کرده به آتش چوب رزی که انگور او سفید باشد آزمودهاند خاصّه با جنطیانا آمیخته شربت چهل ملعقه، اندر شراب صرف و در بعضی نسخهها جنطیانا چندِ نیم وزن سرطان است و اگر دو روز تا سه روز گذشته باشد از گزیدن سگ، شربت دو وزن آن باید که به روز اول از این داروی سرطان و از همهی داروها و زهر او از پس چهار روز در تن پراکنده
ص: 242
شود و چون پراکنده شد، جراحت را بزرگ کردن بس سودمند نباشد لکن به همه حال سر جراحت گشاده باید داشت و اگر در حال یا در روز اول و دوم داغ کنند سخت سودمند باشد و داغ بزرگ باید و قوّت داغ در بیرون آوردن زهر و سوختن و تباه کردن آن بسیاری قویتر از قوّت داروها است و ممکن است که پس از یک هفته داغ کنند و فایده کنند و ترسیدن از آب باز دارند و اگر داغ ممکن نشود، داروهای محمره بر میباید نهاد و با داغ در گرمابه نباید بود و از سرما نگاه باید داشت. باداغ و بیداغ و چون روی به اقبال آرد، ریاضت معتدل باید فرمود و گرمابهی معتدل و آب نیم گرم بکار داشتن. چنان که او صورت خویش در آب بیند و به روغن معتدل تمریخ کردن و اگر از آب ترسنده شده باشد، حیلتها باید کرد تا آب داده شود و شراب ممزوج به آب نیمانیم آزمودهاند نافع بوده است.
صفت دارویی که در این وقت سود دارد: بگیرند طین البحیره که از اسکندریه آرند و پنیرمایه خرگوش و حب العرعر و جنطیانا از هر یکی چهار درخمی حب الغار و مُر از هر یک هشت درخمی شربت چندِ یک باقلی مصری.
دارویی دیگر نافع: بگیرند خواتیم البحیره و حب العرعر از هر یک ده ده. انفحه الظبی، چهار انفحه الارنب شش زراوند مدحرج و حب الغار و مُر و حماما و تخم سداب دشتی از هر یک سه. نخست به شراب شیرین تَر کنند، پس به انگبین بسرشند شربت چندِ باقلا.
حضض و حلتیت و افسنتین و جعده و طین مختوم این همه داروهای سودمند است، اندر شراب و منفعت عجب است اندر این باب و نام شونیز به لغت یونان از معنی منفعت زهر گزیدن سگ دیوانه اشتقاق کردهاند و مُر ضماد کردن و خوردن سود دارد و گفتهاند، هیچ دارویی چون جنطیانا نیست و کمادریوس سخت نافع است و گفتهاند اگر چشم سرطان بخورند سخت سودمند باشد و نیز گفتهاند انفحهی سگ در آب بدهند خلاص یابد و خون سگ دیوانه سود دارد و گفتهاند: جگر آن سگ دیوانه بریان کرده بدهند سود دارد تا بدان حد که ترس آب از وی ببرد و دل این سگ همچنین بریان کرده سود دارد و از ضبعة العَرجاء پوست او بریان کرده سود دارد و اگر ماهودانه و جندبیدستر هم شیاف کنند و
ص: 243
بنهند سود دارد و دواء الزراریح معجونی سخت نافع است.
صفت دواء الزراریح: بگیرند زراریح دست و پای و پر و سر او پاک کرده یک جزء، عدس مقشر یک جزء، زعفران و سنبل و قرنفل و فلفل و دارچینی از هریک سُدس یک جزء، همه را به آب بسرشند و اقراص کنند هر یک دو دانگ شربت هر بامداد یک قرص شربت بدهند و در گرمابه برند و در آبزن نشانند تا هم در آن آب بول کند و طعامهای تَری آرنده دهند و اسفیداج مرغ فربه و شراب شیرین و از سرما نگاه دارند و اگر از پس این شربت در مثانه پیچشی یابد طبیخ عدس مقشر دهند با روغن بادام و مسکه و روغن گاو.
نسخت دیگر مختصر: بگیرند زراریح و در دوغ نهند یک شبانه روز، پس دوغ از وی بریزند و دیگر باره دوغ تازه کنند و یک شبانه روز دیگر بنهند و دیگر دوغ از وی بریزند و دوغ دیگر تازه کنند تا سه بار پس در سایه بنهند و خشک کنند و بسایند با دو هم سنگ آن عدس مقشر و اقراص کنند. شربت دو دانگ در آب گرم یا اندر شراب. پس تدبیر عرق آوردن کنند به ریاضت و گرمابه و غیر آن و اگر از این شربت تاسهای پدید آید و مسکه و روغن گاو دهند.
نسخهای دیگر: بگیرند سرطان نهری و جنطیانا از هر یکی پنج درمسنگ، کندر و پودنه از هر یک سه درمسنگ، طین مختوم دو درمسنگ بکوبند و سُفوف کنند. شربت سه درمسنگ بامداد و شبانگاه. و حلتیت در آب دادن گفتهاند که اگر مشربهای سازند از پوست کفتار و آب در وی کنند و بخورد و گفتهاند که اگر آب اندر کوزهای یا قدحی باشد و آن را به پوست کفتار بپوشند روا باشد. و اگر قدح از چوب باشد بهتر بود و اگر مشربه از پوست سگ دیوانه بود و آن را به پوست کفتار بپوشند و آن را زودتر خورد و بهتر بود و بعضی گفتهاند: خرقهی متبضاء اندر زیر مشربه کنند یا بر سر آن افکنند و گروهی دیگر گفتهاند: این هیچ سود نکند و صواب آن است که نایژهای سازند، چنان که یک سر نایژه به حلق او در نهند و یک سر نایژه چون مشربه باشد که آب در وی کنند، تا از آنجا به حلق او فرود شود و او آب را نبیند.
باب هفتم اندر گزیدن پلنگ و یوز و جراحت چنگال آن
ص: 244
گزیدن این دَدگان و جراحت چنگال ایشان از زهرناکی خالی نیست. پس صواب آن است که نخست جراحت را محجمه بر نهند و مادهی زهرناک از وی بیرون کنند، پس جراحت را درست کنند.
باب هشتم اندر گزیدن تمساح
علاج او: همچون علاج گزیدن سگ است و تدبیر جذب کردن زهرناکی او هم بدان طریق و موضع جراحت را به نطرون و عسل ضماد کردن و گوشت تمساح و پیهی او بهترین دارو است. روغن گاو و پیه گوزن و پیهی مرغان و انگبین ضمادی نیک است و چون دانند که جراحت پاک باشد تدبیر رویانیدن آن باید کرد.
باب نهم اندر گزیدن گربه
بسیار باشد که از گزیدن گربه دردهای صعب تولّد کند و آن موضع سبز شود. نخست علاج آن باید کرد و زهرناکی او جذب کردن و ضماد پیاز و ضماد پودنه نیک باشد و پودنه خوردن سود دارد و ضمادی که از شونیز کنند یا از کنجد و آب سود دارد.
باب دهم در گزیدن قَرَد
نخست ضمادهای جذب کننده بر نهند، چون ضمادی که از خاکستر و سرکه و پیاز و انگبین و بادام تلخ و انجیر سازند خاصّه از انجیر خام و ضماد مرداسنگ و نمک و ضماد بادیان و انگبین سود دارد و مرداسنگ و نمک گداخته اندر آب آماس را بنشاند و شونیز و انگبین جراحت را گشاده دارد.
باب یازدهم اندر گزیدن راسو
درد گزیدن او زود در تن پراکنده شود و پیاز و سیر ضماد کردن و انجیر خام با آرد کرسنه سود دارد و گوشت او بر گزیدگی سگ نهادن در حال درد بنشاند و سود دارد.
باب دوازدهم اندر گزیدن حیوانی که او را «سوعالی» (یوعالی) گویند
ص: 245
این حیوانی است کوچکتر از راسو و لون او خاکسترگون است و تن او لطیف است و باریک و دهان او سخت دراز است و سخت فراخ گویند هر جانوری را که ببیند بجهد و در خایهی او آویزد و بعضی گفتهاند که صورت او همچون صورت موش است و همرنگ او و لکن بینی او تیز است و چشمهای او سخت کوچک و دندانهای او سه طبقه است. بالای یکدیگر و اندکی سر دندانها به سوی بالا باز گردیده است. از گزیدن او دردی سخت پدید آید و همه تن را میخلد و گرداگرد آن جایگاه که او گزیده باشد، سرخ شود و بثرهها برآید و در بثرهها رطوبتی باشد با خون آمیخته و با سوزش بود و باشد که متأکل شود و باشد که عُسر بول و پیچش رودهها پدید آید و عرق سرد کند.
علاج: بر گزیدگی او بارزد، بَر باید نهاد گر با سرکه و آب شور گرم بکرده و نطول کردن و علاجهای عام کردن که معلوم است و آرد جو با سکنگبین ضماد کردن سود دارد و اگر آماس نباشد، عاقرقرحا سوده برکنند با سیر کوفته برنهند و برگ خبازی نیز نیک باشد و اگر آماس باشد، پوست انار شیرین بپزند و ضماد کنند و شیح ارمنی به شراب در بجوشانند یا جرجیر با نمّام یا جوز سرو و آن شراب بدهند سود دارد و سکنگبین با شیر آمیخته سود دارد و عصارهی
برگ غار تَر با شراب آمیخته بهترین چیزی است و طبیخ قیصوم و طبیخ لبلاب با شراب نیک است و میعه در شراب حل کرده سخت سودمند است و گوشت این حیوان ضماد کردن سودمند است.
گفتار پنجم اندر گزیدن حشرات
باب نخستین اندر زخم کژدم دشتی
کژدم ماده بزرگتر و فربهتر باشد و نر کوچکتر. لکن نیش ماده باریکتر و نیش نر غلیظتر و بعضی را باشد که دو نیش بود و از زخم او دو نشان پدید آید و کژدم پرنده بسیار است و بسیار باشد که برخیزد و باد او را برباید و از شهری به شهر برد و گروهی گفتهاند کژدم نه نوع
ص: 246
است
سپید است و زرد و سبز و سرخ و کبود و هم رنگ ریگ و سیاه و دود رنگ و ذهبی یعنی دینارگون و بعضی اندکی ایشان زرد است و سرِ دنبال و سرون سیاه است و قوّت او به وقت برآمدن شعری بود و بعضی را مهرهی دنبال بیشتر بود و بعضی را کمتر و بیشترین شش مهره بود و از زخم او همهی تن گرم شود و جایگاه زخم او سرد بود و آماس سخت پدید آید و باشد که لرزه برافتد و اختلاط عقل پدید آید و باشد که گاهی سرد میشود و گاهی گرم و سرما چنان بود که پندارد برف بر وی میزنند و گاه گاه بخلد همچون خلیدن سوزن و لبها اختلاج کند و قی میافتد و چیزی لزج برآید و زود بفسرد و اطراف سرد شود و استرخاء در همه تن پدید آید و گوشها و قضیب متمدّد شود و اندر شکم باد پدید آید و باشد که خبراط بر وی افتد، خاصه اگر زخم او بر اسافل بوده باشد و اندر بغل دست آماسی پدید آید، خاصه اگر زخم بر نیمهی بالا بوده باشد و لون او بگردد و همه تن او از سرما لرزیدن گیرد و تَری دهان بر لب او میفسرد و از چشم رطوبتی همیآید و بر گوشهی چشم میفسرد و مقعده بیرون آید و قضیب بیاماسد و زفان ستبر شود و دندانها بر هم زدن گیرد و باشد که دندانها بر هم نشیند و نتواند از هم برداشتن و این علامتی بد بود.
جالینوس میگوید: اگر زخم بر شریان افتد غشی آرد و اگر بر عصب افتد تشنج آرد و اگر بر اورده[347] افتد عفونت آرد.
علاج آن: نخست تدبیر جذب باید کرد پس به نمک و گاورس گرم کرده، تکمید کردن و حلتیت و سیر و عاقرقرحا خوردن سخت نیک است و لعبهی بربری و بصل الاسقیل سخت نافع است و تریاق بزرگ و مثرودیطوس و تریاق عربزه تریاق اربعه و سجزینا سخت سود دارد و قومی گفتهاند که اگر چندِ یک کنجد بیش بدهند در حال درد ساکن شود و هیچ زیان ندارد. از بهر آن که نیم درم سنگ از وی کشنده است و سیر کوفته با شراب سود دارد و بهتر آن بود که نخست سیر بخورند و اندکی صبر کنند، پس شراب صرف از پس آن بخورند و بخسبند و گرم بپوشند و اگر در گرمابه شوند تا عرق کنند سود دارد و از پس گرمابه شراب
ص: 247
صرف خورند.
صفت تریاقی سودمند: بگیرند سیر و جوز از هر یکی، یک جزو برگ سداب خشک و انگژد و مُر از هر یکی نیم جزء، همه با انجیر که در آب آغشته باشند و نرم شده باشد، بسرشند شربت سه درم سنگ اندر شراب.
صفت تریاقی دیگر: جاوشیر و مُر و قِنّه و جندبیدستر و پلپل سپید راستاراست همه را به میعه و انگبین بسرشند.
صفت تریاقی دیگر: بیخ شحم حنظل و بیخ کبر و افسنتین و زراوند طویل و مدحرج و تَرحَسقوق[348] راستاراست شربت، کودک را دو دانگ و بالغ را یک درم سنگ، این تریاقی سخت نافع است و این را «داروی عسگری» گویند و این را نظیر نیست و اهل عرب کژدم زده را دو درم سنگ، بیخ حنظل بدهند در حال راحت پدید آید و گفتهاند: اشنان سبز کوفته و بیخته به روغن گاو سرشته دو مثقال بخورند سخت سود دارد و اگر کسی ترب و بادروج خورده باشد، زخم کژدم او را زیان ندارد و ملخ بزرگ که پر ندارد، خشک کرده بسایند و با شراب بخورند، سود دارد و گفتهاند اگر فرفیون و بزر البنج راستاراست به انگبین بسرشند و بدهند سود دارد.
صفت دارویی دیگر: زراوند و شونیز و بیخ جاوشیر و بزر الحرمل راستاراست شربت دو درمسنگ با شراب و زراوند طویل و عاقرقرحا نیمانیم به انگبین سرشته شربت دو درم سنگ سخت سودمند است.
اندر داروهای برمالیدنی: نخست تن کژدم است و دنبال او که طَلیْ کنند و ضماد کنند و موش را زنده بشکافند و بر آن موضع نهند، آزموده است و ضفدع آزموده است. شکافتن و بر آن موضع نهادن و مداد هندی آزموده است و شیر انجیر خام و جندبیدستر و بلادر سخت نافع است و شخار اندر سرکه طلی کردن نیک است و گوگرد زنده با ریتیانج و علک البطم سودمند است و گوشت ماهی شور و سیر پخته با روغن گاو، گرم کرده ضماد کردن سود دارد و سبوس گندم پخته با سرگین کبوتر نیک است و بادروج در حال درد
ص: 248
بنشاند و ملح البول دارویی است که در این باب نافعتر از وی چیزی نیست و مرزنگوش خشک نافع است و نفط سپید گرم کرده بر چکانیدن و روغن زیت، کرپاسه که به تازی «الوزغه» گویند در وی پخته و بر وی بر چکانیدن به گرمی سخت سود دارد.
باب دوم در زخم جراره
جراره، کژدمی است شکل تن او همچون برگ انگدان بود به خوزستان و عسگر مُکرَّم و به معدن انگدان بسیار بود و دنبال میکشد، «جراره» از بهر این گویند وی را. زهر او گرم باشد و در حال که بزند درد او سخت نباشد لکن دوم تا سوم روز پدید آید و لون بگردد و باشد که یرقان پدید آید و زفان بیاماسد و جایگاه زخم او ریش گردد و بول خون شود و باشد که شکم باز گیرد و هلاک کند. نخست خفقان پدید آید و غشی پس هلاک شوند و هر که را زخم او رسد به سبب آن که در حال درد سخت نباشد تغافل نشاید کرد از بهر آن که زهر او سخت بد است.
علاج: نخست تدبیر جذب باید کرد و بهتر آن است که از پس علاج عام داغ کنند و شربت آب کوک طلخ و آب طلحسوق و کشکاب فرمایند. و پست سیب با آب سرد آزموده است و داروی عسکری که در باب گذشته یادکرده آمده است سخت نافع است.
صفت تریاقی نیک: بگیرند طلحسقوق خشک و برگ سیب ترش و گشنیز راستاراست سه کف بر دهان اندازند و حرارتها را به آب میوهها و عصارههای خنک مینشانند و اگر خفقان پدید آید شراب سیب شامی و پست سیب و دوغ ترش با قرص کافور سود دارد و آب میوهها با روغن گل سرد کرده تاسه بنشاند و اگر بول، خون شود فصد باید کرد و اگر شکم باز گیرد حقنه کردن و اگر زفان بیاماسد رگ زیر زفان بزدن و به آب کسنه غرغره کردن و به سکنگبین و اگر جایگاه زخم خورده شود به سبب تیزی زهر داروهای آن بر باید کرد و حوالی آن را به گل ارمنی و سرکه طلی کردن و خوردگی جراحت را علاج قرحه کردن.
باب سوم اندر گزیدن عنکبوتها و رتیلاها:
ص: 249
خداوندان تجربه که این چیزها را گوش داشتهاند میگویند: رتیلا شش نوع است و هر کسی هر یک را به نوعی دیگر وصف کردهاند. بعضی از معتمدان این کار میگویند یک نوع رتیلا جانوری است همچون عنکبوتی و گرد است بر شکل دانه انگور و به رنگ آن یعنی سیاه.
دوم تن او پهنتر است و بر گردن او شکنهایی است پیدا. چنان که چیزی را اندر بریده باشند و بر دهانش سه چیز است رسته و بیرون خاسته متخلخل و نرم.
و سوم چند موری است بزرگ و لون او خاکسترگون است و بر تن او چیزکهایی رسته خُرد و سرخ خاصه بر پشت او.
چهارم همه تن او و سر او سخت است و دو پر دارد همچون مور بزرگ.
پنجم همه تن او دراز است و باریک بر تن او نقطهها است خاصه بر سر و گردن او.
ششم تن او دراز است چون سوزنی و سبز است و در زیر گردن او چیزکی است چون سوزنی. این طبیب که این وصف کرده است. میگوید اعراض گزیدن وی همه یک نوع است و این باز پسین را عرضی زیادت گفته است و طبیبی دیگر میگوید: ریتلا جانوری است که بدان عنکبوت ماند که آن را به تازی «فهد» گویند یعنی یوز و او را این نام از بهر آن نهادهاند که او بجهد و مگس گیرد جستنی همچون یوز و این ریتلا بسیار گونه است. و جالینوس میگوید یازده گونه است و بترین[349] ایشان مصری است بعضی گرد است همچون دانهی انگور و سرخ است و بعضی دودناک است به سیاهی زند و هم گرد است همچون دانهی انگور و بعضی نقط نقط[350] است و بعضی سپید است شکم گرد و دهان خُرد و بر پشت او خطهایی است درفشان بدین سبب میگویند به ستاره مانند کردهاند و او را «کوکبه» گویند و بعضی زرد است و مویناک است زعنی[351] دراز دارد و بعضی دیگر است که به انگور ماند و او را بدین سبب «عنبیه» گویند و بعضی را دهان بر میان سر است و پایهای او کوتاه است و میل به سوی پس دارد و هر گاه که خواهد که کسی را بزند رطوبتی
ص: 250
اندک از دهان بیندازد و بعضی را «نملیه» گویند بر شکل مورچه است گردن او سرخ است و سر او سیاه و پشت او سپید منقّط به نقطههای الوان و بعضی را «زنبوریه» گویند از بهر آن که به زنبور ماند و بعضی را «کرسنیه» گویند از بهر آن که خُرد است چند یک دانه کرسنه است و دهانش در خُرد اوست سخت خُرد و شکم سرخ و دست و پای سپید و مویناک است و بعضی را «دروحیه» گویند و بدان ماند و آن مصری که نخست یاد کرده است سخت بد است و شکمش بزرگ است و سرش بزرگ و مضرتهای که از گزیدن ریتلا پدید آید از قول آن که گفت رتیلا شش گونه است آن است که جایگاه گزیدگی او بیاماسد و آماس اندر بیشتری تیره باشد و به سبزی گراید و اندر بعضی سرخ باشد و با خارش بود و حوالی آن به خارش آید و دیگران گفتند آماس گزیدن او سخت برخاسته نباشد و گرم نباشد و او میگوید عصبها و استخوانها به سردی میل کند چون استخوان زانو و پشت و قطن و کتف و باشد که همهی تن سرد شود و لرزه پدید آید و درد سخت بود و بیخوابی بود. و گونهی روی زرد شود و چشمها بدان ماند که تَر میشود فزون از تَری عادتی و قطره قطره خون چکیدن گیرد و بر همهی شکم و حوالی زهار چون فارغی پندارد و طبیعت مادهای آبناک از بالا به زیر دفع میکند و باشد که در آن مادهای همچون خانهی عنکبوت چیزی پدید باشد و در بیغولهی ران و در خایه نفخی پدید آید و مفاصل فراز هم میآید بر سبیل تشنج و درد دل و غثیان و عرق سرد پدید آید و باشد که صداعی همچون صداع خداوند برسام پدید آید و دیگران گفتهاند: که از گزیدن رتیلای سرخ سوزشی سخت پدید آید و زود ساکن شود و از گزیدن سیاه و منقّط دردی پدید آید با سرما و فراشا و رعشه و رانها گران شود و از گزیدن کوکبیّه درد صعب با خارش و قشعریره و خدر و گرانی سر و استرخای همه تن پدید آید و از گزیدن عنبیّه دردی سخت پدید آید و همه تن سرد شود و رعشه و کزاز و عرق سرد پدید آید و آواز منقطع شود و همه تن خدر شود و شکم بیاماسد و نعوظی پدید آید و قی بیمراد و بول تیره گردد و از گزیدن سیاه دودناک، درد معده و قی متواتر و درد سر و سرفه پیوسته پدید آید و شکم باد گیرد و زود بکشد و از گزیدن زرد مویناک، دردی سخت و رعشه و عرق سرد پدید آید و شکم باد گیرد (باز گیرد) و بکشد و گزیدن
ص: 251
نملیّه سلیم باشد و از گزیدن دروحیّه آبلهها برآید و زفان سنگی[352] شود و از گزیدن زنبوریه آماس آن موضع و کزاز و سبات و ضعیفی زانو پدید آید و گزیدن کرسنیّه بد باشد اعراض آن همچون اعراض عنبیه باشد و مصری سخت بد باشد از گزیدن او صداعی سخت و سبات پدید آید و زود بکشد.
علاج: نخست قانون علاج کلی و طریق جذب زهر از جراحت به جایی باید آورد و آب گرم و شور نطول کردن و تریاقهای که در علاج کژدم زده یاد کرده آمده است دادن و گرمابه و آبزن سخت نافع بود در حال که در گرمابه شوند درد ساکن شود و چون بیرون آیند، باز درد برخیزد. پس هر ساعت در گرمابه باید برد.
صفت تریاقی گزیدن رتیلا و تنین بحری را و اجناس ماران را سود دارد: بگیرند پلپل سپید و زراوند و بیخ سوسن آسمانگون و ناردین و عاقرقرحا و دوقوا، خربق سیاه و کمون حبشی و برگ یتوت[353] وافر و بطرون و اقماع انار و انفحهی خرگوش و دارچینی و سرطان نهری و میعه و عصارهی خشخاش و حب البلسان از هر یکی یک وقیه همه را بکوبند و به عصارهی کبر بسرشند و اقراص کنند هر قرصی یک درخمی یک قرص یک شربت بود با نبیذ دهند و اندر نسخهی دیگر: بیخ سوسن سپید و عود بلسان و بزر الحندقوقی و جوز السرو و تخم کرفس زیادت آوردهاند.
تریاقی دیگر: تریاقی دیگر شونیز ده درمسنگ دوقوا و زیره از هر یک پنج درمنسگ ابهل و جوز سرو از هر یکی سه درمسنگ سنبل الطیب و حب الغار و زراوند مدحرج و حب البلسان و دارچینی و جنطیانا و بزر الحندقوقی و بزر الکرفس از هر یکی دو درمسنگ به انگبین بسرشند شربت مقدار یک جوز در شراب کهن و طبیخ سرطان و طبیخ جوز السرو با
ص: 252
دارچینی و طبیخ مرغابی، طبیخ بیخ هلیون با شراب آمیخته سود دارد و زراوند و زیره نیمانیم مقدار سه درمسنگ اندر آب گرم و سود دارد و حب الصنوبر و زیرهی حبشی و برگ درخت چنار و پوست او و نخود سیاه و حب الاس، تخم قیسوم و تخم شبت و زراوند، ثمرة الطرفا و عصاره حیّ العالم و شیر کوک دشتی از هر کدام که باشد دو مثقال در شراب سود دارد و خاکستر چوب انجیر به شراب سرشته طلی کردن نیک باشد و زراوند با شیر درخت انجیر سود دارد و آب دریا گرم کرده و همهی آبهای شور گرم کرده نطول کردن سود دارد.
باب چهارم اندر گزیدن عنکبوت:
گزیدن عنکبوت بادها در شکم پدید آرد و فراشا پدید آید و اطراف سرد شود و نعوظی پدید آید و علاج آن علاج ریتلا است و شراب صرف هر ساعت اندک اندک سود دارد و گرمابه و عرق آوردن و شونیز در شراب و سعد اندر شراب و سداب خشک تنها در سداب و اگر سعد و سداب یکجا دهند اندر شراب بهتر بود و حیوانی دیگر است همچون عنکبوت دراز پای، گزیدن او درد معده آرد و قی و بول و غایط دشخوار گردد و مصری بَتَر است، کشنده است و علاج او همچون علاج ریتلا است و دو حیوان دیگر است هم از جنس ریتلا و عنکبوت. تن او پهن است و پایهای او سپید است از این دو یکی را بر سر دو فزونی است یکی پیش سر او راست فرو آمده است چون خطی و دیگر مقاطع است از پنها بر وی گذشته. بدین سبب بدان ماند که او را دو دهان است و چهارمَنَه و بدین نام معروف است او را به تازی «ذو اربعه فکوک» گویند یعنی چهارمنه و آن دیگر را به عوض آن دو فزونی که یاد کرده آمد دو خط است بیفزونی. مضرّت گزیدن هر دو همچون مضرّت گزیدن کژدم است. دردی صعب کند و آن موضع سپید شود و تهیّج در وی پدید آید و درد سر و بیخوابی آرد و علاج او علاج رتیلا است و حبق و جاوشیر و قیسوم و حندقوقی بدو مخصوص است.
باب پنجم اندر شپش کرکس:
جانوری است همچون شپش و همچون کنه و سخت کوچک است. جالینوس میگوید:
آن کوچکی او از وی پرهیز نتوان کرد و او را نتوان دید، لکن مضرّت گزیدن او بزرگ است خون از بینی و از مثانه و از مقعد و بن دندانها بگشاید و از معده به قی خون برآید و از شُش به سرفه خون برآید و باشد که کار از دست بشود و علاج سود ندارد.
ص: 253
علاج: بر موضع گزیدن او پادزهر آزموده طلی باید کرد و عصارهی کوک و صندل سرخ و شیر تازه دادن خاصه شیر بز و مسکه و گل مختوم و برگ خرفه و عصارهی آن و لعاب بزرقطونا و آب کسنه و عصارهی کوک و عصارهی کدوی تَر و هر چه حرارت را تسکین دهد و جانوری دیگر است پایهای بسیار دارد و زهر او تیز است و حکم او همچون شپش کرکس است.
باب ششم اندر گزیدن جانوری که پایهای بسیار دارد و بدین نام معروف است.
این جانوری است این از ذراریح بزرگتر بود. آن چه بزرگتر بود از وی باشد که بَدستی[354] بود و بیشتری چند یک انگشت بود و چهل و چهار پای دارد از هر سوی بیست و دو و هم از پیش تواند رفت و هم از پس و گویند که به گوش اندر شود بعضی مردمان او را «گوش سنب» گویند. گزیدن او سلیم باشد از زهری خالی نیست، دردی پدید آید و به ساعتی بیارامد. نمک و سرکه برگزیدگی او طلی کنند و کفایت بود.
باب هفتم اندر گزیدن کرپاسه که به تازی «سام ابرص» گویند و انواع آن و خُرد و بزرگ آن:
مضرّت گزیدن او آن است که دندان در آن جای بگزد، بگذارد و دندانهای او خُرد بود و باریک و سیاه و درد و خارش در آن جای پدید آید.
علاج وی: آن است که ابریشم یا قز بر آن جای همیمالند و از پنها و درازا همیگردانند تا آن دندانها در وی آویزد و بیرون آید و روغن و خاکستر ضماد کنند دندانهای او را بیرون آرد پس محجمه بر باید نهاد و به مزیدن و در آب گرم نهادن گفتهاند و طرحسقوق خوردن سود دارد و اگر درد صعب شود، تریاق رتیلا دهند و جانوری دیگر است بدین کرپاسه ماند، چهار پای دارد و دنبال او کوتاه است. این جانور «سالامندرا» گویند. چنین میگویند
ص: 254
که اگر این جانور را در میان آتش اندازند سوخته نشود و آتش را بکشد و مضرّت او آن است که از زهر او درد سخت کند و حرارتی عظیم همچون آتشی در تن پدید آید و آماسی گرم در زفان تولّد کند و زفان بسته شود یا سنگی شود و به سخن درماند و لرزه بر اندامها افتد و خدر شود و باشد که جایگاه گزیدگی وی سیاه گردد و باشد که عفن گردد و بیوفتد علاج او همچون علاج ذراریح است و علاج خاصهی او ریتیانه است از هر صنوبری که باشد با انگبین و طبیخ کمافیطوس سود دارد و گفتهاند: طبیخ ضفدع خوردن و گوشت او ضماد کردن سود دارد و خایهی سنگپشت صحرایی و دریایی پخته بخورند سود دارد ان شاء الله تعالی.
باب هشتم اندر زخم انواع زنبور:
از زخم او آماسی سرخ و دردی صعب تولّد کند و نوعی زنبور است بزرگ و سر او سیاه و بر تن او دایرههای بسیار است و درد زخم او به تشنج ادا کند و به ضعیفی زانوها و باشد که بکشد و انواع دیگر که کوچکتراند باشد که از زخم ایشان رنجی صعب رسد و بثرها برآید و زفان بازگیرد.
علاج: در حال سه کف گشنیز خشک بخورند درد ساکن شود و گویند یک درمسنگ تخم مرزنگوش در حال درد بنشاند و عصارههای خشک سود دارد و شیافی که از یخ بردارند سود دارد. آب خُبازی طلی کردن خاصیّتی عجب دارد و آب خطمی و آب بادروج همچنین و البقله الیمانیه و عنب الثعلب و کنجد کوفته و برگ او ضماد کردن نیک باشد و آب غوره بر زمین پاکیزه ریزند و طلی کنند سود دارد و سرگین گاو با سرکه و برگ نمّام سود دارد و افیون و تخم شوکران و کافور به عصاره خرفه و غیر آن طلی کنند و خرقهی تَر بر آن پوشند و حوالی آن به گل و سرکه طلی کنند و طلحب[355] با سرکه ضماد کنند، سود دارد و به آب گرم و نمک تکمید کردن و شیر انجیر خام طلی کردن و شورهی دیوار با سرکه طلی کردن سود دارد و آن موضع اندر آب گرم داشتن یک ساعت پس ناگاه به آب شور و سرکه
ص: 255
باز آوردن آزمودهاند، در حال درد ساکن شود و مگس در وی مالیدن درد بنشاند و علاج مگس انگبین بدین نزدیک باشد.
باب نهم اندر گزیدن مورچه پرنده:
جانوری است مانندهی مور لکن از وی بزرگتر است و نیش دارد همچون زنبوری کوچک است لکن درازتر از وی است و باریکتر است و پایهای او همچون پایهای عنکبوت است دراز و زرد. درازتر از پای زنبوران دیگر و دایرههایی که برین زنبور باشد و بر تن او کوچکتر است. خانه از گل سازد و روزنههای خانهی او فراخ بود و بچهی او همچون بچهی عنکبوت باشد دو پر. بر پس پوست بگذارد و بپرد و زخم او همچون زخم زنبور بود و علاج او همان.
باب دهم اندر زخم کژدم دریایی:
میگویند مضرت زخم او آن است که شکم برآماسد چنان که در استسقا و بیخواست او باد از وی رها میشود و علاج او علاج رتیلا است و علاج تنین بحری.
باب یازدهم اندر گزیدن ضفدع بحری:
ضفدع دریایی سرخ باشد، جانوری پلید است و زهر او بد است. به هر جانوری که بیند قصد کند بدو جهد از دور و اگر نتواند گزیدن، سوی او بدمد و دمیدن او زیان دارد. مضرّت او آن است که از گزیدن او آماسی کند عظیم و زود بکشد. علاج او به تریاق بزرگ باید کرد و آن چه بدان ماند و تریاقها که در علاج رتیلا یاد کرده آمده است تا خلاص یابد. ان شاء الله تعالی وحده.
تمام شد کتاب سموم و به تمام شدن این کتاب تمام شد کتاب ذخیره خوارزمشاهی بتوفیق الله و عونه
ص: 256
و اکنون عذر دیر تمام شدن این کتاب
و عذر تقصیری که درین کتاب هست و عذر بیماری طبیبان یاد کرده آید. ان شاء الله تعالی وحده و بالله التوفیق.
فصل اول اندر عذر دیر تمام شدن این کتاب:
یک عذر آن است که فرمان عالی خداوندی لا یزال عالیاً چنان بود که داروخانهی بهاء الدوله را رحمه اللَّه این بنده تیمار دارد و مردم خوارزم چون دیدند که آن چیزی بر دست بنده میرود بیشتری روی بدین بنده داشتند و گاه و بیگاه از سؤال و جواب مردمان نزدیک شده، زحمتی بودی و بنده را به ضرورت هر ساعت گوش به سؤال یکی بایستی داشت و دل به جواب او مشغول تا سهوی و تقصیری نیوفتد و اندرین معنی پیوسته بوده است و معلوم است که مطالعهی کتب و گُزیدن سخنها و شرح دادن و مهذّب کردن و بر نسقی و ترتیبی که باید جمع کردن در میان این زحمت و دل مشغولی ممکن نباشد. بدین سبب بنده را فرصت این کار سخت اندک بودی و از بهر آن که فرصت اندک بود این خدمت وی را از دست برآمد و حکایتی است و سخن خوب اندرین باب لایق مردی بوده است به شهر گرگان از ولایت گیلان، منجم و فاضل او کیاکوشیار گفتندی و به روزگار امیر قابوس بوده است و نزدیک او عزیز بوده است و امروز فرزندان او اندر نواحی «قم» مقام دارند و علم نجوم برزند و بنده ایشان را به شهر قم دید و اندر دست ایشان کتابها دید به خط این کیاکوشیار خطی سخت عجب از خوبی و پاکیزگی و همواری. بنده تعجّب کرد.
ایشان چون دیدند که بنده تعجب میکند، گفتند ما را حکایت کردهاند از وی که عادت او چنان بود است که در وقت ملولی و مشغولی هیچ دفتر و قلم به دست نگرفتمی و آن روز که نشاط چیزی نبشتن داشتی قلمهای بسیار ببریدی و پیش خویش بنهادی و بهر قلمی خطی چند نوشتی چون دانستی که سر قلم بخواهد گشت آن قلم بنهادی و دیگری برداشتی و چون ملول شدی یا سخنی بایستی گفت، دفتر بنهادی پس کسی او را گفت تو چون دفتری تمام کنی روزگار بسیار باید. وی گفت بلی روزگار بسیار باید، لکن هر که از پس
ص: 257
من دفتر من ببیند نگوید که دیر نبشت لکن گوید درست و پاکیزه نبشت. این بنده نیز به وقت ملالت و مشغولی بدین خدمت کم مشغول بوده است. به امید آن که تا هر که این کتاب مطالعت کند، گوید نیکو جمعی کرده است و شایسته کرده است. عذر دیر تمام شدن اینست.
فصل دوم اندر تقصیری که درین کتاب هست:
تقصیر اندرین کتاب آن است که بنده این کتاب را کتاب ادویهی مفرده، جمع نکرد و کتاب قرافادین جمع نکرد و عادت چنان است که هر کتابی که بدین حجم و بدین شرح باشد از کتاب ادویهی مفرده خالی نباشد و بنده این کتاب را ادویهی مفرده جمع نکرد، از بهر آن که قصد بنده آن بوده است که هر چه در کتابهای دیگر مختصر است و به شرحی تمامتر حاجت است، آن شرح تمام کند و هر معنی که سخن آن درازتر است و آن را به نسختی اندک بیان توان کرد آن درازی بفکند و بر طریق اختصار بیانی روشن کند و هر فایدهای که اندر کتابهای دیگر پراکنده است درین کتاب جمع کند و شرح ادویهی مفرده چنان که میباید در هیچ کتاب نیست و معرفت آن چیزی نیست که به قوّت علم و به طریق قیاس بدست توان آورد جز به مشاهده و سماع نتوان دانست و بنده را روزگار آن نبود که در جهان بگردد که نباتها و داروها ببیند و آزماید و از استادان پرسد و جوید و چون این روزگار نیافت و متقدّمان چنان که میباید درین معنی شرح نکردهاند بنده بریشان زیادت نتوانست آورد، جز آن که دارویی چند که معروفتر است چون داروهای مسهل و داروهای قی و مانند آن و منفعت و مضرّت غذاها و میوهها هر یک در جایگاه خویش یاد کرده آمده است و آن چه متقدّمان کردهاند خود در دستهای مردمان بسیار است. بدین سبب این کتاب از کتاب ادویهی مفرده خالی است. و به وجهی مستغنی است از بهر آن که هر چه معروف است و بیشتر بکار دارند یاد کرده آمده است و شرح داده و اگر کسی خواهد که ادویهی مفرده قانون با این کتاب اضافت کند نیک باشد و بنده این نکرد. از بهر آن که اگر این کتاب بدین اضافت کردی، همان کسانی که خواهند گفت چرا این کتاب را ادویهی مفرده نیست توانند گفت که این ادویهی مفرده جمع تو نیست و با آن که اگر آن کتاب را با این
ص: 258
اضافت کردی هم از تقصیر خالی نبودی. از بهر آن که با تقصیر است و اندرین کتاب تقصیری دیگر هست و آن آنست که این کتاب را قرافادین نیست از بهر آن که قرافادین نسختهای معجونها و حبها و شرابها و ضمادها و مانند این چیزها بود و قرافادینها بسیار کردهاند و در دست مردمان موجود است و بنده اگر این کتاب را قرافادینی کردی جز آن نبودی که یکی از قرافادینها را نسخت کردی، لکن بنده درین تقصیر قصد کرد و این کتاب را بیقرافادین ناتمام بگذاشت از بهر آن که این کتاب به نام خداوند جمع کرده بود و تا بنده درین خدمت است هر روز دولت او بحمد الله افزون است. پس بنده بر سبیل فال این ناتمامی روا داشت امید زیادت دولت را و باز داشتن عین الکمال را ازین دولت. ایزد تعالی پاینده دارد بمنه و فضلهی.
فصل سوم اندر عذر طبیبان از جهت بیماری که ایشان را افتد:
اسباب کلی که از آن بیماریها تولد کند پنج نوعست: یکی آن که هوا به سببی از سببها متغیر شود و وبا پدید آید.
دوم تدبیرهای بد و بیپرهیزی.
سوم اعراض نفسانی
چهارم اسباب بیرونی چون صدمه و ضربه و گند و بوی و مانند آن.
پنجم بیمارهایی که به میراث به فرزندان آید.
اما آن چه از تغیّر هوا افتد طبیب اندر دفع آن بیش از آن نتواند کرد که هوای خانهی خویش را تدبیر کند تا مضرّت آن بدو کمتر رسد و در طعام و شراب و شربت آن چه شرط است بجای آرد چنان که اندر جایگاهش یاد کرده آمدست. لکن طبیب را به اختیار خویش باز نگذارند و نزدیک بیماران بَرَند اگر بیمار شود آن را دو سبب قوی باشد: یکی آن که هر ساعت از هوای خانهی خویش که آن رابه تدبیر اصلاح کرده باشد به هوای شهر بیرون باید آمد و این همچنان باشد که هر ساعت از هوای نیک به هوای بد شوند و آن را که هر ساعت هوا بدل میگردد حال بد میشود.
ص: 259
دوم آن که چون نزدیک بیمار اندر آید نفس بیمار و هوای خانهای که بیمار در آن جا بود و بخار بیماری در آن خانه گرفته او را به نفس میباید گرفت و چون این دو سبب جمع شوند اگر بیمار نشود سخت عجب باشد خاصه که میداند یکی آن زیانکار است و میترسد آن ترس و دانش او را در وی اثری بزرگ باشد و سبب بیم گردد و آن جا که هوا متغیّر نشود و سبب وبایی نباشد عذری بلیغ هست و آن، آنست که طبیب را بامداد دلیل باید دید و بیشک اندر دیدن آن کراهیّتی است و طبع را نفرتی حاصل آید، خاصّه که بیشتر مردمان قاروره پلید و ناشسته و اندر خرقههای پلید و زشت عرضه کنند و از آن زیادت کراهیّت و نفرت بود و باشد که بیماری، قی کرده باشد یا اسهال افتاده باشد یا به نفث و سرفه رطوبتی ناخوش یا ریمی برآورده باشد طبیب را تکلّف باید کرد و آن بباید دید و باشد که بیمار عرق کرده بود، طبیب را دست بر نبض او باید نهاد تا دست بدان عرق که مادهی بیماری است آلوده شود و همهی خلق را از این همه که یاد کرده آمد طبع نفور گردد و تحمّل آن نتواند کرد.
اگر طبیب را که این همه تحمل کند در طبع نفرّتی آید و در وی اثری کند و تکسّری آرد چه عجب باشد؟ و باشد که بیماری بود که فرمان طبیب نبرد و طبیب را بر بیماری خویش ملامت کند، طبیب را آن غصّه بباید خورد و مدارا باید کرد خاصّه اگر بیمار مخدوم بود و سببی دیگر آن است که طبیب را پیوسته سخن درد و بیماری قی و اسهال و نفث و مانند آن باید شنید و آن را جواب خوش باید داد این همه انواع بیمرادی است و کسی را که چندین بیمردای باید کشید اگر بیمار نشود عجب باشد.
این نوع بیماری آن است که طبیب اگر دفع آن نتواند کرد معذور باشد و اندر بیماری که از اسباب بیرونی افتد معذور و اندر بیماری که به میراث آید معذور باشد و بیماریهای دیگر که از تدبیرهای بد و بیپرهیزی افتد بر طبیب عیب باشد و اندر آن معذور نباشد تمام شد کتاب ذخیرهی خوارزمشاهی بحمد الله و منه
ص: 260
کتاب منافع الاعضاء
اشاره
کتاب منافع الاعضای حیوانات من الذخیرة
ص: 262
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین و صلّی اللَّه علی محمّد و آله الطاهرین
پس از آن که کتاب ذخیرهی خوارزمشاهی ختم کرده شد و سبب خالی گذاشتن این کتاب از کتاب ادویهی مفرده و از قرافادین یاد کرده آمد و عذر آن خواسته، اندیشه افتاد که اگر عذر خالی گذاشتن کتاب از ادویه مفرده آن است که ماهیّت و صفت همهی داروهای نباتی و معدنی معلوم نیست و هیچ کس از متقّدمان و متاخّران آن را بیانی شافی نکردهاند و بدانچه ضَمان کردهاند، اندر یاد کردن ماهیّت و صفت و منبِت و معدن همهی داروها وفا نکردهاند و آنچه ایشان نکردهاند، تمام کردن آن ممکن نشد، از بهر آنکه معرفت آن به قوّت علم و به قیاس بدست نتوان آورد و جز به مشاهده و سماع نتوان دانست و بنده را به روزگار جوانی فراغت آن نبود که سیاحت کردی و نباتها و معدنها طلب کردی و داروها بدیدی و بیازمودی و هریک را به حقیقت بشناختی.
اما داروهای حیوانی برخلاف آن است. از بهر آن که حیوانات را میتوان دانست و منافع آن معلوم است و بیشتری آزموده است. بدین سبب تمامی کتاب را این گفتار اندر منافع اعضای حیوانات جمع کرده شد و چون غرض از جمع این گفتار، تمامی کتاب بود، تمامتر آن است که قرافادینی جامع به ترتیبی خوبتر جمع کرده شود و چون عذر خالی گذاشتن این کتاب از ادویه مفرده این بود که یاد کرده آمد واجب شد، اندر قرافادینِ این کتاب، داروهایی که اندر علاج هر اندامی بکار آید، این داروها شمرده آید و اندر آخر هر بابی طبع و فعل هر دارویی یاد کرده آید تا مبتدی را فایده قرافادین بیشتر باشد و بر منفعت هر معجونی واقفتر شود و بداند که هر دارویی اندر هر معجونی از بهر چه کار کردهاند و
ص: 263
اگر حاحت آید، که دارویی ترکیب کنند، اندر ترکیب آن بر بصیرت بود و اگر چه ماهیّت و منبِت و معدن داروها یادکرده نیاید، از یاد کردن نام و طبع آن این منفعتها که گفته آمد حاصل است. بدین سبب قرافادین این کتاب دو مقالت است. مقالت اول اندر یاد کردن داروهای مفرده که بدین ترتیب یاد کرده آمد و مقالت دوم اندر یاد کردن انواع داروهای مرکّب و این گفتار و این قارافادین را تتمه کتاب ذخیره نام کرده شد و الله سبحانه هو المّوفق و المعین و حسبنا الله و نعم الوکیل
گفتار اندر منافع اعضای حیوانات به ترتیب ا ب ت ث
حرف الالف
انسان: آبِ دهانِ مردمِ ناشتا کژدم را و مار را و کرمی را که در گوش باشد بکُشد.
آبِ دهانِ مردمِ محرورِ خشک مزاج در چشم خداوند سَبَل افکنند سود دارد.
شوخِ دندانِ مردم به ناشتا بر قوبای کودکان مالند، ببرد. قُوباه به زبان پارسی بریون باشد.
دندان مردم بکوبند یا بسوزند و بسایند و بر گزیدگی افعی کنند، سود دارد.
نجاستِ مردم خشک کرده، بر گزیدگی مردم کنند، سود دارد.[356]
ذخیره خوارزمشاهی ؛ ج3 ؛ ص263
رِ مردم، خداوندِ سل را سود دارد و سوزش معده بنشاند و ادرارِ بول کند. شیر با موم و روغن زیت بر پای نهند، درد نقرس را بنشاند و خداوند قرحهی رحم را نطول کردن، شیر مردم سود دارد.
خاکستر موی مردم با روغن گاو طلی کنند، آماسها و ریشها و جراحتها را سود دارد.
اگر خاکستر موی مردم بر گزیدگی کلب الکلب طلی کنند، سود دارد.
بول مردم، گَر و خارش و فوبا را سود دارد و سبوسه که میان موی باشد ببرد، خاصه بول کودکان که به وقت بلوغ نزدیک بوند و اگر بول مردم اندر دیگ مسین بپزند، سپیدهای را که در چشم بود ببرد و طرفه را ببرد. بول مردم مقدار یک سکره با ماء العسل گر با نخوداب،
ص: 264
خداوند یرقان را بدهند، سود دارد. کفک بول مردم که از زمین برجوشد بر ثولول طلی کنند، سود دارد. ثوثول را به شهر من گندمه و به خراسان «آژخ» گویند.
منی مردم بر قوبا طلی کنند، سود دارد.
خون حیض بر نقرس طلی کنند، درد بنشاند. منی مردم نیز درد نقرس بنشاند. و اگر خون حیض حمول کنند، آبستنی باز دارد.
اسد: پیهی شیر طلی کنند، باه را قوّت دهد و نعوظ پدید آید.
ارنب برّی: خون خرگوش طلی کنند، کَلْف را ببرد. خاکستر قَحْفِ سر او بر سر طلی کنند، خداوند داء الثعلب را سود دارد. شکم و احشای او جمله همچنان بر تابه بریان کنند و بسایند و با روغن گاو[357] طلی کنند، موی برآرد. مغز سر او تنها گر با روغن گاو، گر مسکه، گر با سرکه در بن دندان کودکان مالند، هنگام برآمدن دندان به آسانی برآید. مغز سر او را بریان کرده، رعشه را که از پس بیماری افتد سود دارد. پنیرمایه او گرم و خشک است، معده را نیک نباشد لکن خون را که در معده و شش فسرده باشد و شیر را که اندر معده بسته باشد و پنیر گشته بگدازد و تحلیل کند و اسهال کهن باز دارد و خداوند ریش رودهها را سود دارد و اگر زنی از پس پاکی از پنیرمایهی خرگوش یا غیر آن حَمول سازند بر آبستنی یاری دهد و اگر از پس پاکی بخورند آبستنی باز دارد. خاصّه اگر سه بامداد با سرکه بخورند. اختناق رحم را سود دارد و پنیرمایه اسب اندر این معنی خاصیّتی تمام است، یعنی اختناق رحم را و همهی پنیرمایهها پادزهر شوکران است و پنیرمایه بزغاله و آهو برّه و پنیرمایهی اشتر همه نیک باشد. اندرین باب شربتی از وی اویولوس و این نُه قیراط باشد و پنیرمایه خرگوش که تازه باشد با شراب، مارگزیده را سود دارد و تازه از بهر آن گفتهاند که تازه خوشتر باشد.
خون خرگوش بریان کرده با شراب بدهند پادزهر تیر ارمنی است. شحم خرگوش با داروهای رویاننده بر جراحتی که خون باز نمیایستد، برنهند سر جراحت را بگیرد. طبیخ او خداوند اوجاع المفاصل را به جای طبیخ روباه باشد. سرگین خرگوش بر ثولول[358] دود کنند، سود دارد.
ص: 265
ارنب بحری: جانوری است با صدف، رنگ او به سرخی زند و اندر اندامهای او اجزایی بود همچون برگ اشنان. خون او به گرمی طلی کنند، کلف را و بَهَق را ببرد. خاکستر سر او از داء الثعلب مویْ برآرد، خاصّه اگر با پیه خروس[359] طلی کنند، گر با پیهی باز. اگر او را ناسوخته ضماد کنند، موی را باطل کند. صدف او بسایند چشم را جلی دهد. اگر او را بخورند، از جملهی زهرهای قاتل است، شش را ریش کند.
ابن عَرْسْ: این حیوان را به پارسی «راسو» گویند. اگر کسی را بگزد گوشت او بر گزیدگی او نهند در حال درد بنشاند و برگزیدگی سگ دیوانه ضماد کنند، سود دارد. راسو را بسوزند و خاکستر او با موم و روغن طلی کنند، سود دارد. گوشت او به سرکه اندر نهاده اگر قدید کرده، مارگزیده را سود دارد. طبیخ او و گوشت او نطول و ضمادی نیک است که برگزیدگی جانوران زیانکار نهند. راسو در خانه داشتن خانه را از حیوان زیانکار پاک کند.
افعی: شوربای افعی خداوند علت جذام را سود دارد. اقراص افعی که اندر تریاق فاروق افتد، خداوند جذام را سود دارد. روغن زیت که افعی در وی پخته باشند مالیدن سود دارد. جالینوس میگوید: رشتههای بسیار به رنگ ارغوان به گردن افعی بر پیچند و گلوی او بدان بفشارند آن رسنها بر گردن کسی که او را خنّاق باشد، یا مَلازه آماسیده باشد برپیچیدن سود دارد. گوشت افعی بر گزیدگی افعی ضماد کنند، سود دارد و درد بنشاند.
حرف الباء
البقر الاهلی و الوحشی: سکبای گوشت گاو اهلی و قریص او با گشنیز تَر و اندکی زعفران کنند، مادتها که به معده و رودهها میآید، باز دارد. و و بدین منفعت خداوند اسهال صفرایی را سود دارد. بطن گاو اهلی به سرکه پخته خداوند یرقان را سود دارد. روغن گاو، مردم صفرایی را سود دارد و زهرهی گاو اهلی اندر داروها که موی را نگاه دارد درافتد سود دارد. زهرهی گاو اهلی و پیه خروس اندر داروهای داء الثعلب درافتد چنانکه در جایگاهش یاد کرده آمده است. زهرهی گاو اندر خانه مور زنند، مور بگریزند. اندر زهرهی گاو اهلی
ص: 266
سنگی یابند، آن را گاو مهره خوانند، کودکان را از جهت ریاح الافرسه و باد کودکان مقدار نیم دانگ تا دانگی بدهند تب آرد و به حرارت تب این علت زایل شود. سرگین گاو اهلی اندر ضماد استسقاء و تربل اندر افتد، چنانکه در جایگاهش یاد کرده آمده است. سرگین گاو اهلی با عُناب بر سر نهادن یعنی یک شب نهادن و یک شب نه، سبوسه را ببرد. مغز ساق گاو اندر ضمادِ آماسهای صلبْ درافتد، استخوان گوساله سوخته و سپید گشته با انگبین بسرشند و بر گزیدگی سگ و مردم و گرگ ضماد کنند، سود دارد. خون گاو نر که به تازی «الثور» گویند به گرمی بگیرند و بر آماس صلب طلی کنند، سود دارد. چرم موزهی کهن سوخته بسایند و بر سودگی و ریش انگشتان که از موزه افتاده باشد ذرور کنند، سود دارد. سرون گاو اهلی بسوزند و با سرکه بر وضح طلی کنند، رنگ آن همرنگ جای دیگر شود. پیه گاو وحشی با روغن گاو و پیه مرغ بر گزیدگی تمساح ضماد کنند، سود دارد. پیهی او طلی کنند، حشرات را باز دارد و اندر ضماد آماسهای صلب و ضماد تشنّج سخت سود دارد. سرون گاو وحشی، سوخته و سپید شده دندان را سپید کند و گوشت بن دندان را سخت کند و درد بنشاند و اگر در چشم کشند مادتها را از چشم باز دارد. لکن آنچه در چشم کشند مغسول باید و مغسول خداوند علت ذوشنطار[360] را سود دارد و کسی را که خون از گلو به سرفه برآید سود دارد و اندر ریشهای بد بکار آید. قضیب گاو وحشی بریان کرده کسی را که مار گزیده باشد سود دارد و قوّت باه زیادت کند و قضیب گاو جوانه اهلی خشک کنند و بکوبند نیم دینار سنگ با زردهی خایهی مرغ نیمبرشت بدهند قوّت باه را سود دارد. پنیرمایه گاو وحشی با شراب بیامیزند مار گزیده را بدهند سود دارد.
بط: پیهی بط و پیهی مرغ آبی اندر علاج تشنّج و علاج آماسهای صلب رحم بکار آید و درد رحم را و آماسهای آن را سود دارد و درد گوش را بنشاند و طرقیدگی لب و رویْ را سود دارد و گوشت بط گرمتر از همهی گوشت مرغان و جانوران اهلی است و مرغان.
بعضی طبیبان گفتهاند گوشت او مردم سرد مزاج را گرم کند و گرم مزاج را تب آرد. پیهی بط بهتر از پیهی همهی مرغان است. رنگ رویْ روشن کند و آواز صافی کند آن را با پیهی مرغ
ص: 267
خانگی و با مرداسنگ بسرشند و طلی کنند، نشان زخمها ببرد و اندر شیافها که از بهر قوّت باه سازند بکار آید. گوشت او دیر گوارد، آن را که بگوارد غذایی تمام دهد و قوّت باه را زیادت کند و منی بیفزاید. گوذاب بط با شکر و تخم گزر قوّت باه زیادت کند. سرگین بط با ذراریح و روغن زیت بسایند و با عسل بلادر بیامیزند و بر آتش نهند تا مرهم شود، جذام عَسِر را ببرد و در آن خانه که بط سپید و مرغ آبی سپید باشد، جانوران زیانکار قرار نکنند و بط همهی جانوران زیانکار را بکشد.
باز: سرگین باز به جای سرگین بط باشد. اندر آن مرهم که یاد کرده آمد و زهرهی باز اندر شیاف مرارات بکار آید.
حرف التاء
تمساح: جانوری است اندر نیلِ مصر باشد، زیانکار است. پیهی او و گوشت او برگزیدگی او ضماد کنند، در ساعت درد بنشاند. سرگین او سپیدی چشم را ببرد.
حرف الثاء
ثعلب: روباه، تحلیل کننده است. پوستین او گرم کنندهتر از دیگر پوستینها است.
پوشیدن آن مرطوب را سود دارد و رطوبت را تحلیل کند. طبیخ او نطول کردن و اندر آن نشستن خداوند اوجاع المفاصل را سود دارد. روباه[361] کشته گر ناکشته در روغن زیت بپزند، همچنان زنده تا مهرّا شود، این روغن سودمندتر از طبیخ باشد آن را نیمگرم کنند و بدو اندر نشینند، پس از آن که استفراغها کرده باشند، ماده را از مفاصل تحلیل کند. پیه روباه اندر گوش چکانند، درد گوش بنشاند. شش او خشک کنند، خداوند ضیق النفس را سود دارد. شربتی یک درم تا دو درم با شکر گر با پانید، شش و جگر خشک کرده مقدار دو درمسنگ خداوند درد سپرز را سود دارد. روباه زنده در آب بپزند، بی هیچ حوائج تا مهرّا شود و گوشت او بفشارند و به گلوی اسب فرو ریزند، خنام را ببرد.
ص: 268
حرف الجیم
جمل: گوشت اشتر گرمکننده است. کوهان او را دود کنند، بواسیر را سود دارد. از شیر همهی جانوران بیم باشد که وضح پدید آید، مگر از شیر اشتر و از همهی شیرها سده تولّد کند مگر شیر اشتر و همهی شیرها خداوند درد جگر و سپرز را زیان دارد، مگر شیر اشتر و خداوند استسقاء را سود دارد. خاصّه اگر شیر اشتر عرابی[362] بود و شیر او با بول او بدهند سود دارد و اگر با روغن بیدانجیر دهند، صلابت احشا را ببرد و پنیر اشتر عرابی حیض را بگشاید و خداوند بواسیر را سود دارد و پنیرمایه اشتر خشک کنند، مقدار یک نخود در آب حل کنند و بخورند، پیش از وقت مجامعت، به دوازده ساعت قوّتی عظیم دهد باه را. اندر کار و اگر رنجه دارد با آب سرد غسل کنند و قصبهی دنبال اشتر مست بسوزند و خاکستر آن به شراب کهن بسرشند و بر قضیب و بر مقعد طلی کنند، قوّتی عظیم دهد. شش اشتر کباب کنند و بر پای که موزه سوده باشد و ریش گشته و آماس کرده بر نهند آماس را ببرد و درد بنشاند و همهی آماسهای دیگر را سود دارد. موی را به بول اشتر عرابی شستن سبوسه را ببرد.
و اندر ادویه مفرده میگوید: دماغ شتر خشک کرده با خل الخمر، مصروع را بدهند، سود دارد.
جراد از انواع ملخ بهتر آن است که تن او گرد است و پرنده نیست و فربه باید که باشد.
دوازده عدد از آن بگیرند و سر و اطراف بیفکند و آن را با اندکی برگ مورد خشک هم چنان بخورند، خداوند استسقا را سود دارد و او را بریان کرده خوردن خداوند تقطیر البول را و کژدم گزیده را سود دارد. او را دود کنند، خداوند عسر البول و خداوند بواسیر را سود دارد.
اگر خداوند عسر البول زن باشد منفعت آن او را زودتر باشد.
حرف الحاء
ص: 269
الحمار الاهلی و الوحشی: گوشت خر اهلی و جگر او بسوزند و بر روغن زیت بسایند و بر طرقیدگی دست و پای و روی که از سرما طرقیده باشد طلی کنند، سود دارد. جگر او سوخته با روغن زیت بر خنازیر طلی کنند، سود دارد و جذام را ببرد و گوشت خر اهلی بپزند و خداوند کزاز را در شوربای او نشانند سود دارد. مگر[363] جگر او بریان کرده مصروع به ناشنا بخورد سود دارد. سُم او سوخته و سوده بدهند تا بخورد سود دارد. سم او انگشتری کنند و مصروع در انگشت دارد سود دارد به خاصیّت. پیه خر اهلی شیاف کنند، باه را قوّت دهد. شیر خر اهلی سرفه را و دق را و سل را سود دارد به خاصیّت. پیه خر وحشی طلی کنند، کَلْفْ را ببرد. پیه خر وحشی با روغن قُسط طلی کنند، درد پشت و درد گرده را که از باد غلیظ بود سود دارد. سپرز خر وحشی خشک کرده دو درمسنگ با شکر یا با سکنگبین خداوند درد سپرز را سود دارد. خون خر وحشی بر پیشانی طلی کنند، رُعاف که از جانب دماغ میآید باز دارد و گفتهاند خایه خر وحشی باه را قوّتی عظیم کند و کسی را که از بینی بوی ناخوش آید، بینی را به بول خر اهلی بشوید سود دارد و این بهترین علاجی است. سرگین خر اهلی که تر باشد بفشارند و آن تری بر پیشانی طلی کنند و به بینی در چکانند، خون آمدن را از بینی باز دارد. بول خر وحشی سنگ مثانه را بریزاند.
حمام: گوشت کبوتر بچه که هنوز برنخاسته باشد، گرم و تر باشد. بدین سبب غلیظ باشد و آنچه بر خاسته باشد و در پریدن آمده سبکتر باشد و خایه کبوتر گرم و زهومتناک باشد. خون کبوتر به گرمی بر پیشانی چکانند رعاف را که از حجاب دماغ آید باز دارد. زیر بال کبوتر رگ زنند و آن خون به چشم در چکانند، طَرفَه را ببرد و اگر پرهای تازه که در بال او باشد بِکَنند و آن خون که در قصبهی پر او باشد، در چشم چکانند هم این منفعت کند. در اختیارات حنین همیآید سرگین کبوتر با همسنگ شکر طبرزد اندر آب سرد بخورند گرده و مثانه را از سنگ و از ماده آن پاک کند. کودک را نیم درم دهند و بالغ را یک درم و گفتهاند که علف این کبوتر بچه تخم کتّان باید و بعضی گفتهاند سرگین کبوتر و پلپل و نمک راستاراست هر روز یک درمسنگ با طبیخ مشک طرامشیع باید داد، سرگین کبوتر اندر
ص: 270
مرهم پزاننده بکار آید. جراحتها را بپزاند و سوراخ کند و اندر ضمادهای استسقاء بکار آید. سرگین کبوتر اندر خرقهی کتّان بندند و بسوزند و با روغن گل بیامیزند، ریشها را که جراحت تَر بود بهتر کند و خشک کند و گفتهاند که اگر پرهای بال کبوتر دشتی با همسنگ آن بنگ که به تازی «البنج» گویند بیامیزند و بسوزند و اندر خمیر کنند، بدان مقدار که نمک کنند و نان پزند، آن نان خداوند خنازیر را دهند تا بخورد، خنازیر نیست شود و اگر سوده بریان کنند، هم این منفعت کند. خون کبوتر دشتی و اهلی بر جراحت سر، آماس ببرد.
اگرچه جراحت به استخوان رسیده باشد.
الحیه: از مار گوشت و پوست بکار آید و این ماران بزرگ باشند چون افعی. خاصّه ماری که آن را «اسود سالخ» گویند و افعی اندر منفعت فزون از همه باشد. طبیخ مار که سر و دم باز جدا کرده باشند سودمند بود و گوشت مار ماده بهتر بود و پوست مار نر. و خاصیّت گوشت مار آن است که اگر کسی خورد که در تن او فضلهای باشد، آن فضله را سوی پوست آرد و بدین سبب است که شپش اندر اندامها پدید آرد و اندر کتب میآرند که یکی را دیدند که گوشت مار خورده بود، بر گردن او خراجی پدید آمد بشکافتند، شپش بسیار یافتند، اندر وی. طبیخ او و گوشت او قوّتها را مدد کند و حاستها را تیز کند و جوانی بر مردم نگاه دارد و خداوند جذام و خداوند خنازیر را و خداوند درد عصبها را که از سردی بود سود دارد و طبیخ او طلی کنند، بر جذام سود دارد. پوست او اندر شراب بجوشانند و به گوش اندر چکانند درد گوش را سود دارد و اگر با سرکه بجوشد و بدان سرکه مضمضه کنند، خداوند درد دندان را سود دارد. مهرهی مار با خویشتن داشتن سود دارد.
بعضی گفتهاند: مهرهی مار سنگ مثانه را بریزاند و جالینوس این را منکر است.
حِربا: جانوری است از جنس کرپاسه بزرگ، پیوسته روی به آفتاب دارد. گفتهاند: خون او بر جایگاه موی که از خشکی برکنده باشند طلی کنند، موی را نیست کند.
حلزون: جانوری است با صدف. خون را سرد کند. او را بسوزانند اندر داروهای چشم بکار آید.
حرف الخاء
ص: 271
خز: جانوری معروف است خایهی او «جندبیدستر» گویند. بهترین آن باشد که دو خایه از پوست پیدا باشد و آنچه بر این صفت نباشد مغشوش باشد و غش آن جاوشیر و صمغ کنند و لختی جندبیدستر با آن بیامیزند و به خون بسرشند و اندر مثانهای کنند و خشک کنند گرم است. به آخر درجهی سوم تا به درجهی چهارم و خشک است به درجهی دوم.
هر اندامی که بدان طلی کنند گرم کند و بادها بشکند و خداوند رعشه و فالج و تشنّج رطوبتی را و خداوند نسیان را سود دارد و خداوند سباط را که با تب بود با سرکه و روغن گل ببویانند و طلی کنند، سود دارد و خداوند لیثرغس را با سرکه بدهند سود دارد و خداوند سباط را با انگبین و پلپل دهند و درد سر که از باد و سردی بود به بوی و ضماد آن زایل شود. یک عدس از وی با روغن ناردین به گوش اندر چکانند، درد گوش را که از باد بود زایل کند. بوی او آماس شش را که از باد غلیظ بود، ببرد. خداوند فُواق را که از امتلاء باشد با سرکه بدهند سود دارد و خداوند معص[364] را هم با سرکه بدهند سود دارد. دو درمسنگ جندبیدستر با پودنه به انگبین بسرشند و بدهند حیض بگشاید و مشیمه بیرون آرد و نخست رگ باسلیق زنند، پس این شربت دهند جندبیدستر با روغن زیت سوده، برگزیدگی جانوران زیانکار طلی کنند، سود دارد جندبیدستر و ترشی ترنج است و خل الخمر و شیر خر آنجا که جندبیدستر نباشد و وزن آن وج و نیمهی آن پلپل به جای آن باشد.
خطّاف: دیسقودیریوس گوید: بچهی آن را که از نخستین شکم حاصل آید بشکافند. در شکم او دو پاره سنگ یابند، یکپاره نیلگون و و دیگر پاره به الوانی بسیار. آن هر دو سنگ را پیش از آن که غبار به او رسد، اندر پوست گوساله کنند و بر بازوی مصروع بندند یا بر گردن او سود دارد و میگوید من آزمودم، صرع بسیار زایل شد. او را خشک کنند و بسایند و یک درمسنگ از آن بخورند، قوّت بصر را قوی کند و اگر او را و بچهی او را بکشند و در آبگینه بسوزند، چنانکه رسم است و بسایند تا چون غبار شود و با انگبین در چشم کشند، قوّت بصر را زیادت کند و گفتهاند دماغ او با انگبین بخورند، کسی را که آب از چشم فرود
ص: 272
میآید سود دارد. خاکستر او بر کام خداوند خناق مالند سود دارد. او را به نمک خشک کنند، مقدار یک در خُمی خداوند خناق را سود دارد. خاک خانهی او با شیر گاو بیامیزند و پانید در وی گدازند کسی را که آب تاختن باز گرفته باشد، بدهند زود گشاده شود باذن اللَّه.
خفّاش: شبپره باشد. او را بکشند و پاک کنند و خشک کنند و بکوبند، چندانکه به سر انگشت بردارند با شکر گر با انگبین خداوند سپرز را بدهند سود دارد. هفت عدد از شبپره بگیرند و بکشند و پاک کنند و اندر دیگی سفالین کنند و سرکه بر سر او کنند و سر دیگ بپوشند، دیگ را به گِل اندر گیرند و اندر تنور گرم نهند تا پخته شود و بگذارند تا سرد شود، پس سر دیگ را بگشایند و گوشت او را بدان سرکه بمالند، هر بامداد دو درمسنگ خداوند سپرز را بدهند، سود دارد. خواجه بوعلی سینا میگوید: این علاج آزموده است.
شیر ازرق بول اوست. ناخنه را و سپیده را بردارد. مغز سر او با انگبین در چشم کشند آب فرو آمدن را باز دارد. خاکستر او قوّت بصر را زیادت کند.
خراطین: کرمی سرخ است و دراز. اندر زیر سبوی آب و اندر گِل تَر پدید آید. او را بکوبند و بر جراحت که بر عصب افتد ضماد کنند و سه روز بسته دارند سود دارد. او را در پیهی بط بجوشانند و به گوش اندر چکانند درد گوش ببرد. و به روغن زیت بجوشانند، خداوند درد دندان را به گوش اندر چکانند به جانب مخالف، سود دارد. او را خشک کنند و بسایند اندر شراب که به تازی «الطلا» گویند خداوند یرقان را سود دارد و ادرار بول آرد و سنگ مثانه بریزاند و خداوند عسر البول را سود دارد و او را خشک کنند و بسایند با روغن کنجد طلی کنند بر قضیب، قضیب را فربه کند.
خنفسا: او را به روغن بجوشانند و به گوش اندر چکانند درد گوش را ببرد و نوعی از خنفسا است که آن را به پارسی او را «درمدزد» گویند. به روغن بجوشانند و از روغن بر بواسیر طلی کنند، سود دارد. او را با بویمادران به روغن بجوشانند و آن روغن با موی مردم که از سر شانه فرود آید بر مقعد که بیرون آمده باشد، برنهند مقعد به جای باز شود.
حرف الدّال
ص: 273
دیک و دجاج: طبیخ خروس پیر خداوند قولنج را و خداوند رعشه را و وجع المفاصل را و ضیق النفس را و درد معدهی بادناک را سود دارد. خایه خروس غذایی نیک دهد و باه را قوّت دهد. پوست که زندرون سنگدان خروس ماکیان باشد، خشک کنند و بکوبند، معده را سخت موافق بود. سرگین خروس یک درمسنگ، دارچینی یک درمسنگ، وج دانگی و نیم، با دو وقیه چلغوزه اندر مِیپخته بدهند، سنگ گرده و مثانه را بریزاند و اگر با درد باشد، این شربت با لعاب تخم کتّان بدهند، درد بنشاند. پوست خایه ماکیان که بچّه از وی برآمده باشد و حجر الیهود، راستاراست مقدار یک ملعقه با آب حَسَک گر با شراب کهن بدهند مثانه را پاک کند. پیهی ماکیان آماس صلب را نرم کند، گوشت خروس نارسیده که هنوز در بانگ نیامده باشد، و گوشت ماکیان که هنوز در خایه نیامده باشد، لطیف است.
گوهر دماغ و عقل را زیادت کند و آواز صافی کند و منی بیفزاید. گوشت ماکیان جوژه[365] و شوربای آن حرارت معده را ساکن کنند. گوشت ماکیان کهن، نیک نبود، مغز ماکیان رعاف که از حجاب دماغ آید باز دارد. خروس را و ماکیان را سینه بشکافند و بر گزیدگی جانوران زیانکار نهند، زهر بیرون کشد و چون فاتر شود، دیگر باره تازه برمینهند. ماکیان جوژه به شیر پخته قرحهی مثانه را سود دارد. پوست خایهی ماکیان تَریهای چشم را نَشْف کند و دمعه را باز دارد. آن را که مُکَلّس کنند، سپیده بردارد.
درّاج: گوشت او لطیف است. غذای لطیف دهد، دماغ و فهم و آب پشت زیادت کند.
موی بغل بکنند و پیهی درّاج طلی کنند، موی را باطل کند.
دود: از انواع کرم. کرمی است به شبهای تاریک روشنایی دهد. سر و اطراف او بیفکنند و تن او در چیزی مسین خشک کنند، به آفتاب، سه روز بامداد، یک کرم با دوازده درم نقیع انگژد بدهند، بامداد سنگ مثانه و گرده را پاک کند. بعضی گفتهاند: یک کرم سه روز باید داد.
جانوری دیگر هست در میان تره و پالیزها باشد. پشت او همچون گنبدی باشد گرد و بزرگ، بزرگی و شکل آن چند نیم نخود است. پشت او سرخ است و در میان سرخی
ص: 274
نقطههای سیاه دارد. لکن پرنده نیست. از شمار کرم است به شهر من آن را «عروسک» گویند، از بهر آن که خوبک[366] است سه عدد از این جانور بخورند درست ناکوفته و ناسوده سنگ مثانه بریزاند و پاک کند.
دود القرمز: کرمی است سرخ، رنگرزان بکار دارند و رنگ قرمز بدان باز خوانند. بعضی چنین گویند لون او قرمزی است، منفعتهای او همچون منفعتهای خراطین است.
کرمی دیگر است جامهی پشمینه و موی را تباه کند. کسی را که بر پلک چشم موی فزونی باشد، آن موی بکنند و آن کرمک را بگیرند، با نوشادر و سُمّ خر سوخته هر سه راستاراست به سرکه بسایند و آن جا طلی کنند، سود دارد.
حرف الذال
ذراریح: بر ثولول طلی کنند، از بیخ برآرد او را. اندر قیروطی بیامیزند و بر ناخنها که بباید افکند، بر نهند و ببندند، زود بیفکند. با سرکه بسایند و طلی کنند، برص را بردارد. او را با خردل بسایند و با روغن زیت بجوشانند و بر داء الثعلب طلی کنند، موی را برآرد و بر قوبا و گَرِ صلب طلی کنند، سود دارد. اندکی از وی در داروهای ادرارکننده بکار دارند، ادراری قوی کند و بدین سبب خداوند استسقاء را سود دارد. سه طسوج قرحهی مثانه آرد.
دواء الذراریح معجونی شریف است، گزیدگی سگ دیوانه را سود دارد.
ذیب:[367] بر پوست گرگ نشستن و خفتن قولنجی را سود دارد و اگر از پوست او کمری سازند و بر پشت بندند هم سود دارد. محمّد بن زکریا میگوید: من بسیاری قولنجی دیدم که بر پوست گرگ نشستن و خفتن عادت کردند، سود داشت. سرگین گرگ و استخوان پارهها که اندر سرگین او باشد، در داروهای قولنج بکار آید، قولنج بگشاید اما سرگین او سپید باید و بیموی. خاصّه آن که بر سر خار و بر سر سنگ افکنده باشد، سرگین او مقدار یک باقلی در قصبهای سیمین کنند و برشته بر تهیگاه بندند، سود دارد. اگر رودهی او خشک کنند و بسایند و با داروهای قولنج بدهند منفعت آن قویتر از منفعت سرگین او
ص: 275
باشد. جگر گرگ خداوند درد جگر را سود دارد، خاصّه که با ریوند چینی دهند و جگر هیچ حیوان بدان سازندگی نیست که جگر اوست. خداوند جگر گرم را و خداوند جگر سرد را موافق است. معجون اثافاثیا که اندر وی جگر گرگ باشد، معجونی موافق است، خداوند درد جگر را.
ذُباب: مگس را بر گزیدگی زخم زنبور مالند، درد بنشاند. سرگین مگس اندر شیاف قولنج بکار آید. سر مگس و تن او را در شعیره مالند سود دارد، خاصّه که نخست به آب گرم تکمید کرده باشند.
حرف الراء
رخمه: مرغی است معروف. زهرهی او را از جهت درد شقیقه در گوش چکانند از جانب مخالف، سود دارد و کودکان را در بینی و گوش چکانند. از جهت باد کودکان سود دارد و با آب سرد اندر چشم کشند سپیده را ببرد. سرگین او را دود کنند، بچه از شکم مادر بیفکند.
زهرهی او بر زخم مار و کژدم طلی کنند، سود دارد.
حرف السین
سمک: طبع ماهی شور به طبع آبکامه نزدیک باشد. به طبیخ ماهی شور حقنه کنند، درد سرین را سود دارد. سر ماهی خُرد شور کرده، درد سرین را و آواز ملازه را ببرد. طبیخ همهی انواع ماهی طبع را نرم کند. ماهی تازه خوردن به گرمی منی را زیادت کند. خایهی ماهی تازه با زرده خایهی مرغ و گندنا عجه کنند، باه را قوّت دهد.
سمانه: مرغی معروف است به شهر مرو «کلچه» گویند. گوشت او بسیار خوردن بیم باشد که به تمدّد و تشنّج ادا کند. از بهر دو چیز یکی آنکه او خربق خورد و دیگر آن که در گوهر گوشت او قوتی است که تمدّد آرد و بدان ماند که خربق خوردن او از بهر ماندگی[368] مزاج گوهر او است به خربق.
ص: 276
سقنقور: حیوانی است همچون سوسمار. بعضی گفتهاند سوسمار آبی است، در رود نیل مصر باشد و بعضی گفتهاند بچهی تمساح است. هر بچهای که بیرون آب از او جدا شود و بیرون آب بزرگ شود، سقنقور است. بهترین آن بود که هنگام بهار گیرند. هنگام هیّج یعنی آن وقت که به گشن آمده باشد. بهترین اندام از گوشت او ناف و گرداگرد او باشد و گوشت او که به حوالی کلیهی او باشد. پیهی او و نمک او و گوشت او باه را زیادت کند و بیماریهای عصب را که از سردی بود، سود دارد. پیه او با بارزد شیاف کنند و به اوّل شب بنهند قوّتی عجیب کند.
سرطان: گوشت او خار و پیکان را که در جراحت مانده بود، بیرون آرد. سوخته اندر داروی کلف و بهق بکار آید و اندر داروی قوبا نیز بکار آید چنانکه اندر جایگاهش یاد کرده آمده است. آماسهای صلب را بدان ضماد کنند، تحلیل کند. اگر به تازگی بکوبند و با قلمیای سیم بسرشند و بر آماس سرطانی ضماد کنند، سود دارد. خوردن او خداوند علت سل را سود دارد، خاصّه که او را به شیر خر بپزند و مَرَق او سخت موافق بود، خاکستر او در علاج شقاق که به مقعده درآید و برگزیدگی مردم و رتیلا ضماد کنند، سود دارد. گوشت او دیر گوارد. بریان کرده و کوفته و بیخته به انگبین بخورند، گزیدگی سگ دیوانه را سود دارد.
او را با ماش بپزند اصلاح او بود. سرطان بحری، خشک و زداینده است و جرب را و طرفه را بردارد و ریشها پاک کند.
سُلَحفاة: خون کَشف دشتی گر زهرهی او در بینی مصروع چکانند سود دارد. زهرهی او بر خنازیر طلی کنند، سود دارد. خایه او سرفه کودکان را ببرد. خون کشف دریایی با پنیرمایه، پادزهر گزیدگی جانوران زهرناک است و پادزهر هر کسی است که چیزی از یتوعات خورده است. زهرهی او را در علاج خونی که در مجرای بول و مثانه بسته باشد خاصیّتی است همچون پنیرمایهی خرگوش.
سام ابرص: کرپاسه را بشکافند و بر زخم کژدم ضماد کنند، درد بنشاند. گوشت او بکوبند، بر خار که در جای بماند و بر ثولول ضماد کنند، بیرون آرد. گوشت او را خشک
ص: 277
کنند و بکوبند و با روغن زیت طلی کنند، از سر کَل[369] موی برآرد. خون او بر فتق کودکان طلی کنند، سود دارد و در طبیخ او نشانند هم سود دارد. و اگر اندکی مشک در خون او حل کنند و در احلیل کودک چکانند فتق را ببرد. نوعی کرپاسه است که او را به تازی «العطایه»[370] گویند. سر او را در مرهمها که خار و پیکان برآرد از جراحت بکار آید.
حرف الصّاد
صدف: تریها را نشف کند و چشم را قوّت دهد. سوختهی او موی فزونی باز دارد و اندر مرهمهای ریشهای بد بکار آید. استخوان سوخته و صدف سوخته و ناشسته و سرگین اسب و سرگین خر سوخته و ناسوخته بر جراحتها که خون باز نمیایستد برنهند خون باز دارد.
حرف الضّاد
ضان: پوست گوسفند گرم آن ساعت که از مسلوخ جدا کنند، بر کسی که او را چوب زده باشند، بر پوشند و بگذارند تا دیگر روز چون از وی بردارند، آماس و درد زایل شده باشد.
قوّت زهرهی او همچون قوّت زهرهی گاو اهلی است. نری گوسفند و خایهی او بنهند، چنانکه در جایگاهش یاد کرده آمده است و طبیخ آن حقنه کنند، قوّت باه زیادت کند.
دنبهی گوسفندان ارمنیه بزرگ باشد. چنان که میرود و بر گیاه میمالد، بدان سبب بر پوست دنبهی ایشان و بر پشم آن شوخی پدید آید، آن شوخ پیشتر از شیر یتوعات باشد.
آن شوخ را طبیبان «زوفای تَر» گویند بر آماسهای صلب و بر دُشبُد ضماد کنند، تحلیل کند خاصّه آماس رحم و مثانه. خوردن آن و طلی کردن آن گرده و جگر سرد را سود دارد و گرم کند.
ص: 278
ضَبُع: طبیخ او را در انواع اوجاع المفاصل منفعتی تمام است و در جایگاهش یاد کرده آمده است.
ضَب: سرگین او نَمَش و سپیدی چشم را سود دارد.
ضفدع: او را به روغن زیت و نمک بپزند، روغن او خداوند جذام و مارگزیده را سود دارد و ابو علی سینا در کتاب قانون میگوید: طبیخ او خوردن آزمودهاند و از گزیدن مار بدان خلاص یافته. طبیخ او که در آب پخته باشند با هم به روغن زیت و نمک بر آماسهای عصبها و بر اوتار طلی کنند، سود دارد و ضفدع مرغزاری خشک کنند، و بسایند و با لعاب اسبغول طلی کنند، موی آن جایگه باطل کند. ضفدع مسلوخ ضماد کنند، خار و پیکان برآرد و بدین خاصیّت است که دندان را بیفکند.
حرف الطاء
طاووس: جانوران از آن خانه که در او طاووس باشد بگریزند و از هر چه از آن بیابد، بگیرد و بخورد و بکشد.
طیهوج: گوشت او لطیف است. ناقِهان را سود دارد. از بهر آن که از وی خون لطیف خیزد. روح را مدد کند و دل را روشن کند و فربه کند و منافع کبک به منافع او نزدیک است.
لکن او لطیفتر است.
حرف الظاء
ظلیم: پوست خایهی اشترمرغ. اندر داروها که جانوران زیانکار را دود کنند، تا از دود و بوی او بگریزند بکار آید.
ظَبْیْ: مشک از آهو است. عصبها را قوّت دهد و داروهای چشم به زندرون چشم رساند.
حرف العین
عَنَز: پیهی بز خداوند اسهال را بهتر از پیهی دیگر جانوران است. سرون و طَلْف[371] و
ص: 279
موی او و آن همهی جانوران که سرون و ظلف و موی دارند بسوزند، حشرات از بوی آن بگریزند. میانهی سرون بز که آن را «مساس القرون الماعز» گویند بسوزند و یک هفته هر بامداد دو درمسنگ خداوند علت خنازیر بخورد، خنازیر نیست شود. سرون راست بز اهلی بسوزند، در معجون اناثیا بکار آید. بول بز کوهی که به وقت گشن بر سنگ کرده باشد، و سنگ از آن سیاه و چرب شده باشد، آن را «شلاخه»[372] گویند از آن معجونی باشد، آن را معجون را «سلاخه» گویند. خداوند جذام را و ریختن موی مژه را و سپید شدن موی به ناوقت را و ضیق النفس را و خفقان و اسهال صعب را و یرقان و استسقاء و باسور و سقوط شهوت و گَر و خارش و ریشهای کهن را و کسی را که فرزند نیاید سود دارد و پیران را به حال جوانی باز آرد. خون بزِ گشن، سنگ مثانه را بریزاند و در جایگاهش یاد کرده آمده است. شتالنگ بز گشن بکویند و با سکنگبین بدهند، سپرز را بگدازد و باه را قوّت دهد.
زهرهی بز گشن و منافع آن معلوم است. سرگین بز اهلی که در خاک خشک شده بود، همهی جراحتها را خشک کند. در پیه بز کوهی چیزی باشد که در غلافی همچون مثانهی کوچک، آن را در حال که بیابند در دهان گیرند، همچون سنگی شود و رنگ آن به سبزی گراید. درد معده را که از سردی بود سود دارد. قومی گفتهاند: پادزهر است زهرهی بز کوهی مقدار دو دانگ درد معدهی سرد را ببرد. بول بز اهلی و وحشی خداوند سپرز را سود دارد.
عصفور: مغز سر گنجشک و زرده خایه او باه را قوّت دهد. مغز او در وقت هیج یعنی در وقت نشاط که طلب جفت کند، بگیرند با روغن یاسمین به کف پای طلی کنند، باه را قوّت دهد.
عقرب: روغن عقرب مالیدن و روغن و معجون عقرب خوردن سنگ مثانه را بریزاند و پاک کند.
عنکبوت: خانهی عنکبوت بر جراحتها نهند، غلیظ و خون آمدن باز دارد و اگر بر قرحه نهند آماس را باز دارد. عنکبوت که نسج خانهی او سپید باشد، با مرهمی بسرشند و بر صدع[373] نهند و بر پیشانی خداوندِ تبِ غبْ کنند، سود دارد و تب زایل شود و اگر این
ص: 280
نسج را در پوست پارهای نهند و بر گردن یا بازو ببندند تبِ غبْ زایل شود و این به خاصیّت باشد. خانهی عنکبوت اندر شیافها که از جهت خارش مقعده کودکان سازند، بکار آید.
علق: دیوچه بر حوالی قوبا و ریشها برافکنند خون از او بکشد و سود دارد.
حرف الفاء
فسافس: این حیوانی است هم قرط[374] اندر ولایت شام باشد و در جویها پدید آید.
چون در او دارافزین و تخت. بوعلی سینا میگوید: پندارم که حیوانی است که آن را به تازی «الانجل» گویند. او را با سرکه گر با شراب بخورند دیوچه که به حلق فرو رفته باشد برآرد.
بوی آن خداوند احتناق[375] الرحم را سود دارد و او را بسایند و در احلیل مرهم فرو کنند، عسر البول را سود دارد هفت عدد از وی با یک باقلی فرو برند به گلو پیش از وقت نوبت تب، تب ربع زایل کند و اگر بی باقلی فرو برند پادزهر حیوان زیانکار باشد.
فَار: خون موش بر ثولول طلی کنند، موی بر آرد خاصّه اگر سوخته باشند. سرگین او شیاف کنند، قولنج کودکان بگشاید. سرگین موش رطوبت غریب را از چشم پاک کند و مژه بر آرد. موش را بشکافند و بر زخم کژدم نهند درد بنشاند. بریان کنند و خشک کنند، لعاب دهان کودکان را باز دارد. موش بیش مضرت بیش باز دارد.
فَرَس: گوشت اسب کره بسوزند و بسایند با آب و بر بثرهها طلی کنند، سود دارد.
پنیرمایه اسب اسهال مزمن را و قروح الامعاء را سود دارد. استخوان زانوی اسب بکوبند و با سرکه بخورند، درد سر زانو را سود دارد. سرگین اسب و استخوان سوخته و صدف سوخته ناشسته خون از جراحتها باز دارد.
حرف القاف
ص: 281
قبج: گوشت کبک اسهال باز دارد و فربه کند و معده را و خداوند استسقاء را سود دارد و سودایی را زیان دارد.
قنفذ: خارپشت دو نوع است. دشتی و کوهی. و کوهی خارهای بزرگ باشد. طبع هر دو به هم نزدیک است. خارپشت دشتی شور کرده خداوند داء الفیل را و تشنّج امتلایی را و بیماریها عصبها را سود دارد و به قوّت تحلیل کردن و خشک کردن جذام را باز دارد و با سکنگبین خداوند استسقا و درد گرده را سود دارد. جگر او با آفتاب خشک کرده خداوند استسقا را سود دارد. گوشت تازهی او بیماریها سل و کودکان را که به شب در جامه میزند[376] سود دارد و نیز تبهای مزمن را زایل کند. بسیار خوردن آن عسر البول آرد پوست او بسوزند و با زفت بسرشند و بر داء الفیل طلی کنند، سود دارد. گوشت او مرطوب را فربه کند.
حرف الکاف
اشاره
کرکی: زهرهی کلنگ در شیاف مرارات بکار آید.
کلب: بول سگ بر ثولول طلی کنند، سود دارد. پنیرمایه سگ کسی را که سگ دیوانه گزیده باشد، بدهند خلاص یابد. خون سگ دیوانه نیز سود دارد. خون حیوانی که در موی سگ باشد که آن را به تازی «قراد الکلب» گویند، بر جایگاه موی فزونی که در چشم برآید طلی کنند، سود دارد. گوشت سگ بچه چشم باز ناکرده اگر دیوانه بخورد به هوش باز آید.
سرگین سگ به سرکه حل کرده کسی را که خون در معده فسرده باشد سود دارد. سرگین سگ که سپید باشد، اندر علاج خناق بکار آید و اندر داروهای گَرّ و تدبیر سگ که سرگین او اندر علاج خناق بکار آید، اندر جایگاهش یاد کرده آمده است و این اندر علاج خناق یاد کرده آمده است.
حرف لام
لقلق: جانوران زیانکار از وی بگریزند و هرچه یابد بگیرد و بکشد و بخورد.
حرف المیم
ص: 282
مرغابی: جانوری هست بدین نام. گوشت او بر گزیدگی او ضماد کنند، درد بنشاند.
حرف النون
نسر: زهرهی کرکس اندر شیاف مراوات بکار آید.
نقار: مرغی است که به تازی آن را «نقار» گویند. اندر آن خانه که آن مرغ باشد جمنده[377] نباشد.
حرف الواو
وَدَع: ودعِ سوخته اندر علاج سَیَلان خون و علاج ریشهای عسر بکار آید.
حرف الهاء
هدهد: اندر آن خانه که هدهد مأوی دارد ارضَه نباشد. زهرهی هدهد اندر داروی چشم بکار آید، خاصّه بر جایگاه موی فزونی که در چشم برآید، طلی کنند، موی باطل کند.
تمام شد این گفتار اندر منافع اعضای حیوانات بحمد الله و منه و اکنون قرافاذین یاد کرده آید، ان شاء الله تعالی
ص: 284
کتاب قرافادین
اشاره
کتاب قرافادین من تصنیف السید الامام اسماعیل بن حسن
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بباید دانست که نخست که به جمع کتاب ذخیره خوارزمشاهی مشغول گشته آمد، عزم آن بود که این کتاب را کتاب ادویهی مفرده و قرافاذین نباشد. از بهر عذری که در آخر کتاب خواسته آمده است و یاد کرده بدین سبب بعضی معجونها و داروهای مرکّب که در قرافادین آرند، در این کتاب هر یک در آن باب که بکار بایست آورده شده است تا خوانندهی این کتاب یا از بهر علاج بیماری که بدان مشغول باشد و از بهر شناختن معجونی که بدان حاجت آید و شناختن آن اخلاط به کتابی دیگر باز نباید گشت و از آن باب در نباید گذشت. و اکنون که اندیشه افتاد که این تتمه ساخته شود قصد کرده آمد تا هم چنان که کتاب در فن خویش تمام است. قرافادین نیز در فن خویش تمام باشد. لکن بعضی به ضرورت معجونات و مرکبات دیگر از اقراص و سفوفات و ضمادات و غیر آن مکرر میافتد از بهر آن که هم در ابواب معالجات آمده است و هم در قرافادین میآید لکن سخت بسیار نیست و اگر جملهی مکررات جداگانه جمع کنند، اندر او دو کاغذ بیش نیفتد و از این مقدار مکررات بس درازی در کتاب پدید نیاید و از بهر این مکررات نه کتاب را تغییر باید کرد و نه قرافادین ناقص شاید گذاشت. و این عذر ظاهر است و طریقی ناستوده نیست و این قرافادین دو گفتار است. گفتار نخستین در یاد کردن نام داروهای مفرد که از بهر علاج هر اندامی در معجونها و مطبوخها و حبها و ضمادها و غیر آن بکار باید جدا جدا و گفتار دوم اندر یاد کردن معجونها و داروهای مرکب.
ص: 285
گفتار نخستین: این گفتار اندر قرافادین سی و هشت باب است و در هر بابی نام داروها که در علاج هر اندامی بکار آید شمرده شود و در آخر هر بابی طبع و فعل و خاصیّت آن داروها بر سبیل اختصار یاد کرده شود تا هم فایدهی قرافادین تمامتر آید و هم به جای کتاب ادویهی مفرده باشد و مبتدی از آنجا بر منفعت هر معجونی واقفتر شود و بداند که هر داروی مفرد در معجونها و داروهای مرکب از بهر چه کار است.
باب نخستین: در داروهایی که در طلی و ضماد و نطول و شموم خداوند سرسام گرم و صداع گرم و بیخوابی و مالیخولیا و دیوانگی بکار آید. عدد و بیان باب هژده است.
باب دوم: در داروهایی که در حقنه خداوند سرسام گرم و صداع گرم بکار آید. عدد داروها نوزده است.
باب سوم: در داروهایی که در ضماد و طلی و نطول بیماریهای سر که از سردی و تری بود و از بادهای غلیظ بکار آید. و داروها که آن را ببویند و داروهایی که بدان غرغره کنند و داروهایی که در بینی دمند و در چکانند و داروهایی که بدان حقنه کنند و این بیماریها چون لیثرغس باشد و اخذَه و نسیان و سبات و کابوس و سکته و صرع و فالج و لَقوه و خدر و تشنّج بلغمی و کزاز.
باب چهارم: در داروهایی که در شربت و مسهل و معجون اصحاب وسواس و بیماریهای سودایی چون مالیخولیا و غیر آن و بیماری عَسِر و بلغمی بکار آید، چون صرع و سکته و فالج و لیثرغس و آن چه بدین ماند.
باب پنجم: در داروهای چشم.
باب ششم: اندر داروهای گوش.
باب هفتم: در داروهای بینی.
باب هشتم: در داروهای نزله و زکام و عطسه و سرفه.
باب نهم: در داروهای دهان و لب و گوشت بن دندان.
باب دهم: در داروهای زفان و داروهای تشنّج زفان.
باب یازدهم: در داروهای ضفدع و ملازه.
باب دوازدهم: در داروهای دندان.
باب سیزدهم: در داروهای که در علاج آواز بکار آید.
باب چهاردهم: در داروهای ذُبحه و خناق.
باب پانزدهم: در داروهای تیز که زندورن حلق و مری برآید و داروهای دیوچه که به حلق فرو رود.
باب شانزدهم: در داروهای ربو و ضیق النفس.
باب هفدهم: در داروهای سرفه.
باب هجدهم: در داروهای خون بر آمدن از گلو.
باب نوزدهم: در داروهای دل.
ص: 286
باب بیستم: در داروهای معده.
باب بیست و یکم: در داروهای جگر.
باب بیست و دوم: در داروهای سپرز.
باب بیست و سوم: در داروهای یرقان.
باب بیست و چهارم: در داروهای استسقاء.
باب بیست و پنجم: در داروهای اسهال و سحج و زحیر.
باب بیست و ششم: در داروهای مقعد و شرج.
باب بیست و هفتم: در داروهای کرمهای خرد و بزرگ که اندر رودهها تولد کند.
باب بیست و هشتم: در داروهای قولنج.
باب بیست و نهم: در داروهای کلیه و مثانه.
باب سیام: در داروهای بیماریهایی که مخصوص است به مردان.
باب سی و یکم: در داروهای بیماریهایی که مخصوص است به زنان.
باب سی و دوم: در داروهای نقرس و درد اندامها
باب سی و سوم: در داروهای آماسها و بثرههای گرم و سرد.
باب سی و چهارم: در داروهای جراحتها.
باب سی و پنجم: در داروهایی که اندامی از جای خویش بیرون آید.
باب سی و ششم: در داروهای موی سر و دیگر اندامها.
باب سی و هفتم: در داروهایی که بشره را و اطراف را پاک کند و نیکو و آراسته دارد.
باب سی و هشتم: در پادزهرها و داروها که مضرّت زهر باز دارد.
ص: 288
گفتار نخستین: [نام داروها که در علاج هر اندامی بکار آید]
اشاره
این گفتار اندر قرافادین سی و هشت باب است و در هر بابی نام داروها که در علاج هر اندامی بکار آید شمرده شود و در آخر هر بابی طبع و فعل و خاصیّت آن داروها بر سبیل اختصار یاد کرده شود تا هم فایدهی قرافادین تمامتر آید و هم به جای کتاب ادویهی مفرده باشد و مبتدی از آنجا بر منفعت هر معجونی واقفتر شود و بداند که هر داروی مفرد در معجونها و داروهای مرکب از بهر چه کار است.
باب نخستین در داروها که در طلا و ضماد و نطول و شموم، خداوند سرسام گرم و صداع گرم و بیخوابی و مالیخولیا و دیوانگی بکار آید.
داروهایی که در این باب بکار آید بیست و شش دارو است. از آن جمله بنفشه، نیلوفر، ختمی، خشخاش، کوک، مورد، عنب الثعلب، خرفه، کدوی تَر، صندل، فوفل، شاهاسپرم، گل سرخ، کافور، کشک جو، غوره و آب آن، بیخ لفاح، بزرقطونا.
اندر کتاب حفظ الصحة طبع و فعل همه یاد کرده آمده است و باقی برگ بید و بابونه و برگ نِی تَر و افیون و برگ رز و برگ سیب و برگ آبی طبع و فعل این همه داروها در این وضع یاد کرده آید.
برگ بید: سرد است و در وی خشکی است و قبضی برگ آن ضماد کنند، خون آمدن باز دارد و آب برگ آن درد سر گرم را بنشاند و برگ آن بکوبند و سر و موی بدان بشویند. موی را خوب و دراز کند و سبوسه را کمتر کند.
ص: 289
بابونه: نزدیک جالینوس قوّت او به قوّت گل نزدیک است. گشاینده و لطیف کننده.
خاصیّت او آن است که تحلیل کند و جذب نکند. و محللات[378] دیگر از جذب خالی نیست. آماسهای گرم را نرم کند و تحلیل کند.
برگ نِی تَر: سرد است بر آماسهای گرم و حمره و نمله ضماد کنند و خاکستر نِی گرم است. برگ نِی تَر سرد و خشک است به درجهی سوم. بخواباند و دردها بنشاند[379].
برگ رز: سرد است و در وی قبضی است. بکوبند و ضماد کنند، درد سر گرم را بنشاند و بخورند اسهال کهن باز دارد.
برگ سیب و برگ آبی: طبع سیب و آبی[380] باشد، هر دو اندر کتاب حفظ الصحة یاد کرده آمده است.
باب دوم اندر داروهایی که در حقنهی خداوند سرسام و صداع گرم را بکار آید:
داروهای این باب بنفشه است و نیلوفر و کشک جو و ختمی و بابونه و سپستان و برگ چگندر و سبوس گندم و سپیدهی خایهی مرغ و شکر سرخ و خبازی.
روغن بنفشه و روغن گل و روغن کدو و خیارشنبر و طبع و فعل این داروها در کتاب حفظ الصحة هر یک اندر جایگاهش یاد کرده آمده است.
باب سوم در داروهایی که در ضماد و نطول بیماریهای سر که از سردی و تری باشد و از بادها غلیظ باشد و داروهای دیگر که ببویند و داروهایی که بدان غرغره کنند و داروهایی که در بینی دمند و در چکانند و داروهایی که بدان حقنه کنند.
و این بیماریها چون لیثرغس است و سبات و اخذه و نسیان و غفلت و کابوس و صرع
ص: 290
و سکته و فالج و لقوه و رعشه و تشنّج و کزاز.
داروهای ضماد: نمّام، پودنهی دشتی، سعتر، زوفای خشک، جوز السرو، فرفیون، عاقرقرحا، مرزنگوش، صبر، دارفلفل، پلپل سیاه، پلپل سپید، کندش، انزروت، مشک، جندبیدستر، فقاح الاذخر، قسط، ابهل، شیح، مُر، حضض، کندر.
داروهای نطول: سداب، قیصوم، شبت، بیخ سوسن آسمانگون، برگ ترنج، نمّام، پودنه، سعتر، زوفای خشک، مرزنگوش، بابونه، شیح، ورق الغار، اکلیل الملک، حاشا.
داروهای غرغره: سعتر، عاقرقرحا، قیصوم، پلپل، شیح، سوسن آسمانگون، پودنه، دارپلپل، زوفای خشک، خردل، زنجبیل، بیخ کبر، پورهی ارمنی، آبکامه، طبیخ سماق، طبیخ اناردانَک، نوشادر، سرکهی عنصل.
داروهایی که ببویند: مرزنگوش، سداب، قرنفل، جندبیدستر، شیح، تفسیا[381]، جوزبوا، بسباسه.
داروهایی که به بینی برچکانند: پلپل، دارپلپل، فرفیون، آب مرزنگوش، پوره، خردل، مشک، جاوشیر، سکبینج، اشق، حلتیت، هزاراسفند، کندش، عصارهی چگندر، عصارهی قثاء الحمار، عصارهی شهدانج، عرطنیثا، خربق سپید، شونیز، میویزج، مُر، جندبیدستر، تفسیا، زهرهی کلنگ، جبلاهنگ، وج، برگ خرزهره.
داروهای حقنه: هزاراسفند، مرزنگوش، برگ چگندر، آبکامه، سداب، شبت، عرطنیثا، خربق سپید، پودنهی دشتی، پوره، پوست بیخ کبر، تخم معصفر، حلبه، تخم کتان، انجیر، شحم حنظل، قنطریون باریک، تخم بیدانجیر، تخم بادیان، نانخواه، انگدان، بسفایج، افتیمون، نمک هندی، تخم انجره، روغن بادام طلخ.
داروهای این باب بیشتری آن است که طبع و فعل آن در کتاب حفظ الصحة هر یک در جایگاهش یاد کرده آمده است و آن چه در این جای یاد باید کرد این است.
جندبیدستر: گرم است به آخر درجه سوم تا به اول درجهی چهارم از همهی داروهای
ص: 291
گرم کننده و لطیف کنندهتر و قویتر است. خداوند نسیان و لیثرغُس و خداوند سبات و صداع سرد و صداع ریحی را سود دارد. به سرکهی عنصل بسایند و بسرشند و بر صدغ و پیشانی خداوند لیثرغس طلی کنند. خاصه از پس چهار روز سود دارد.
فقاح الاذخر: آن چه عربی است گرم و خشک است تا به درجهی دوم دماغ را پاک کند.
قسط: گرم و خشک است به درجه سوم همهی تبهای بلغمی را سود دارد.
شیح: گرم است به درجه دوم و خشک است به درجه سوم تقطیعی کند و بادها را بشکند.
ورق الغار: گرم و خشک است به درجه دوم، ثمره و برگ آن صداع سرد را ببرد.
مُر: گرم و خشک است به درجه دوم گشاینده است و در وی قوّتی قبض کننده و رویاننده است.
حُضَض: در گرمی و سردی معتدل است و در خشکی به درجه دوم است و در وی تحلیل است و قبض است.
کندر: گرم است به درجه دوم و خشک به درجه اول. قشور کندر خشک است به درجه سوم قوّت حافظه و ذهن را زیادت کند.
اکلیل الملک: گرم و خشک است به درجه اول و گفتهاند معتدل است در گرمی و سردی در جمله مرکب است و حرارت غالب است. صداع زایل کند و پزاننده است و تحلیل کننده و لطیف کننده است و اندامها را قوّت دهد.
حاشا: گرم و خشک است به درجه سوم در خشکی از پودنه دشتی زیادت است قطّاع است و مسخن و محلّل شراب آن سرمای زمستان باز دارد.
نوشادر: گرم و خشک است به آخر درجهی سوم لطیف کننده است و گدازاننده.
خَل العنصل: پزنده است و زداینده و عنصل گرم و خشک است به درجه دوم و هرگاه که قوّت سرکه و قوّت عنصل یار شوند پزندگی زیادت باشد و گرمی کمتر.
ص: 292
نفسیا[382]: صمغ سذاب دشتی است آن چه تازه باشد قوی باشد و آن چه سالها بر وی بگذرد ضعیف شود گرم و خشک است و سوزاننده و در وی رطوبتی است، بدین سبب سوزانیدن او پس از یک سال پدید آید. پزاننده است و پاک کننده.
جوزبوا: گرم و خشک است میان آخر درجهی دوم و سوم.
بسباسه: ابن ماسِوِیه گوید پوست گوزبوا است. بعضی گویند قوّت او چون قوّت نارمشک است و لطیفتر از وی است. پولس میگوید معتدل است دیگران میگویند: گرم و خشک است به درجه دوم. بادها را بپراکند و درد سر و شقیقه که از باد غلیظ باشد ببرد.
زهرهی کلنگ: قوی است و زهرهی مرغان که صید کننده نیستند قویتر از زهرهی بهایم است و زهرهی مرغان صید کننده قویتر از زهرهی سباع است و با سلامتترین زهرهی مرغان زهرهی خروس است. پس زهرهی ماکیان و کبک و دراج و از زهرهی بهایم زهرهی گاو قویتر است پس زهرهی کفتار پس زهرهی خرس پس زهرهی بز پس زهرهی میش و زهرهی بز قویتر و با سلامتتر بود و آنچه زنگاری و لاژوردی و سخت سرخ بود بد باشد و ضعفترین زهرهها زهرهی خوک است. پس زهرهی شبّوت و زهرهی سُلَحفاة قویتر از زهرهی چهارپایان است.
دیاسقوریدس میگوید: اصلاح زهره آن است که هر دو سر آن ببندند و در آب بجوشانند چندان که مردی دو تیروار برود یا سه تیروار و آب آن با پیه خشک کنند و نگاه دارند.
اما همهی زهرهها تیز است و زداینده و قوّت و تیزی آن به حسب نری و مادگی حیوان و سیر آبی و تشنگی و رنج و آسودگی آن بگردد. گفتهاند زهرهی خروس لعوق کنند، خداوند صرع را سود دارد.
تخم بیدانجیر: گرم و تر است قولنج بگشاید.
ص: 293
تخم انجره: گرم و تَر است به اول درجه سوم و خشک به درجه دوم و خشکی تخم او کمتر از خشکی نبات او است.
مومیان[383]: گرم و خشک است به درجه دوم لطیف است و محلّل. دردها و کوفتگی و شکستگی و از جای بیرون آمدن اندامها ببرد و شقیقه و دُوّار و صرع و فالج و لقوه را سود دارد. خوردن و مالیدن و در گوش و بینی چکانیدن سود دارد. مقدار یک حبه در طبیخ سعتر پارسی حل کنند و در گوش چکانند گرانی زفان ببرد و یک حبه با یک حبه جندبیدستر به روغن ناردین حل کنند و در بینی چکانند درد سر کهن را ببرد و یک حبه با آب مرزنگوش در بینی چکانند صرع را ببرد و مالیدن آن چنان باشد که به روغن یاسمین و مانند آن حل کنند و طلی کنند.
جبلاهنگ[384]: در کتاب حفظ الصحة یاد کرده آمده است، علی الجمله فعل این دارو به فعل خربق نزدیک است، جز آن که این دارو[385] خاصیّت موش کشتن نیست.
وج: گرم و خشک است به اول درجه دوم و تا میانه آن لطیف کننده و محلّل است.
زداینده بی آن که بسوزانند.
برگ خر زهره: گرم است.
به درجهی سوم و خشک به درجهی دوم است و گشاینده است و عطسه آرد.
باب چهارم در داروهایی که شربت و مسهل و معجون اصحاب وسواس و مالیخولیا و بیماریهای سوداوی و بلغمی و بکار آید، چون صرع و سکته و فالج و لقوه و لیثرغس و آن چه بدین ماند.
داروهای مسهلات بیماریهای سودایی: افتیمون، بسفایج، نمک هندی، هلیلهی کابلی، هلیلهی سیاه، شحم حنظل، غاریقون تربد، سنای مکی، میویز دانه بیرون کرده، اسطخودوس، خربق سیاه، حجر ارمنی، حجر لاژوردی، سقمونیا.
داروهای شربت اصحاب مالیخولیا: سنبل، افسنتین رومی، گل سرخ و سپید، ساذج
ص: 294
هندی و مصطکی، صبر، ایارج فیقرا.
داروهای معجونات اصحاب وسواس و مالیخولیا: سنبل، مشک، ساذج هندی، قرنفل، مصطکی، جوزبوا، پوست ترنج، بادرنجویه، قرفه، قاقوله، نارمشک، بهمن سرخ و سپید، زرنباد، درونج، زعفران، تخم بادرنجبویه، تخم فلنجمشک و برگ آن، لسان الثور، ابریشم، عود، مروارید، بُسّد.
داروهای مسهلات بیماریهای عسر بلغمی: چون لقوه و فالج، سکبینج، جاوشیر، اشق، فرفیون، جندبیدستر، قاریقون، شحم حنظل، یبروج، خردل، پلپل، دارپلپل، نمک هندی، زنجبیل و حرمل و تربد، هلیلهی زرد، هلیلهی کابلی، قنطریون باریک، شیطرج، عصارهی قثاء الحمار، مقل، فانید، ایارج فیقرا.
داروهای شربت اصحاب فالج و لقوه: پوست بیخ کبر، پوست بیخ بادیان، زنجبیل، تخم بادیان، اسطوخودوس، غاریقون، پودنهی کوهی، عاقرقرحا، جندبیدستر، نانخواه، قنطریون، قسط، شیطرج، شونیز، ذراوند گرد، تخم کرفس، پوست بیخ کرفس، سلیخه، قردمانا، سذاب کوهی.
داروهای معاجین اصحاب فالج و لقوه: هلیلهی سیاه، شیطرج، عاقرقرحا، زنجبیل، پلپل، فرفیون، حلتیت، وج، دارپلپل، مُر، سداب، زراوند، خردل، جندبیدستر، آمله، جنطیانا، حب الغار، عسل البلادر، روغن گوز.
داروهای معاجین اصحاب صرع: پوست بیخ کبر، جنطیانا، قسط، حب الغار، جندبیدستر، زرواند گرد، سیسالیوس، اصل فاونیا[386]، اسقیل مشوی.
داروهای مروحات مفلوج و مسبوب[387]: ابهل، وج، اذخر، قسط، سنبل، جندبیدستر، فرفیون، عاقرقرحا، سلیخه، مصطکی، قرنفل، زعفران، قرفه، شونیز، روغن سداب، روغن بادام طلخ، راسن، سوسن، حب بلسان.
داروهای این باب نیز بیشتری را طبع و فعل در کتاب حفظ الصحة یاد کرده است.
ص: 295
بعضی که تعلّق به قوّت دل دارد سپستر در باب داروهای دل یاد کرده آید و آن چه درین موضع یاد بایست کرد اینست.
ساذج هندی: گرم و خشک است به درجهی دوم معده و جگر را سود دارد و بدین منفعت اصحاب سود دارد آن را که طعام در معده ایشان ترش گردد موافق بود. شاید این گونه بوده باشد: بدین منفعت اصحاب سودا را سود دارد، آن را که طعام در معده ایشان ترش گردد موافق بود.
مصطکی: گرم و خشک است به درجهی دوم، معده و جگر را قوّت دهد و بلغم را که در معده باشد بگدازد و رطوبتها را از دماغ فرو آرد.
سنبل: دو است هندی است و رومی. هندی را «سنبل الطیب» گویند و «سنبل عصافیر» گویند و رومی را «ناردین» گویند، گرم است به درجهی اول و خشک به درجهی دوم دماغ را قوّت دهد.
نارمشک: بعضی طبیبان گویند گرم و خشک است به درجهی سوم لطیف است و محلّل معده و جگر را سود دارد.
مقل: استفراغ رطوبت کند و مضرت داروها از روده و مقعد باز دارد.
سلیخه: چند نوع است. بهترین آن است که سرخ بود، چوب او باریک بود و پوست سطبر و طعم و بوی آن خوش بود و زفان را بگزد. در چوب او منفعتی نیست در پوست اوست، گرم و خشک است به درجهی سوم بادهای غلیظ تحلیل کند و در وی قوّتی است، قبض کننده و بدین قوّت داروهای قابض را یاری دهد و به قوّت تحلیل کننده داروهای مسهل را یاری دهد و به هر دو وقت[388] اندامها را قوّت دهد، رحمت خداوندی و قدرت آفریدگار اینجا پدید آید که مانند این کارها در هم تعبیه کند از بهر منفعت بندگان، تبارک الله احسن الخالقین.
قردمانا: گرم و خشک است به درجهی سوم بیماریهای عصب و درد سری که از
ص: 296
سردی بُود و فالج را سود دارد و طبیخ آن مصروع را سود دارد.
کرکوس: گرم و خشک است به درجهی سوم.
آمله: بعضی گفتهاند گرم است و بیشتری گفتهاند سرد است.
سیرل الهندی میگوید: در وی گرمی هست و در خشکی وی شک نیست. عصبها را سود دارد و دل را قوّت دهد و فهم و حفظ را زیادت کند.
جنطیانا: این دارو را «جنطیانا» از بهر آن گویند که نخست کسی که ساخت جنطین الملک بود. بیخ نبتی[389] است رومی بر سر گور روید. در سایه بر جای نمناک درازی ساق او دو گز برآید و سطبری یک انگشت و برگهای او از یکدیگر دور باشد، برگ لسان الحمل را ماند یا برگ گوز را، لون او زرد بود به سیاهی زند و میان او زرد باشد.
بریوند: گرم است به درجهی سوم و خشک به درجهی دوم سده بگشاید و التوای عصب را ببرد، خاصه اگر دو درمسنگ بخورند.
حب الغار: این دارو نیز «حب الدهمست» گویند. گرم و خشک است به درجه دوم درد عصبها را ببرد روغن او ماندگی ببرد، مغز او معده را سست کند و قی آرد و روغن او هم این فعل کند.
بلاذر: گرم و خشک است به درجهی چهارم خداوند فالج و لقوه را و درد عصبها را که از سردی بُود سود دارد.
سیسالیوس: انگدان رومی است. اندکی از انگدان دیگر درازتر است و سپید کننده گرم و خشک است به درجهی دوم لطیف کننده است و تحلیل کننده. خداوند صرع را سود دارد و بلغم فشرده بگدازد و اندر شراب بخورند. مضرت سرماها باز دارد در سفرها، و درد پشت را ببرد.
اصل فاوانیا: این دارو را «عود صلیب» گویند. دو نوع است نر و ماده است، آنچه نر
ص: 297
است بیخی است سپید به سطبری انگشت و در طعم آن قبضی است و آنچه ماده است بیخ او را و فرع او را شاخها بسیار است. سخت گرم نیست لکن به گرمی وصف کنند. در وی قوّتها بسیار است خشک کننده است و قبض کننده و سده گشاینده و تحلیل کننده و خلط غلیظ را لطیف کند و تقطیع کننده و زداینده است و بخایند پس از زمانی تیزی و قبض پدید آید، مصروع را خوردن و بر بستن سود دارد و صرع را باز دارد، آزمودهاند و بر مصروع بسته و صرع زایل شده است و چون بگشادهاند صرع باز آمده است. خواجه بوعلی سینا میگوید: مگر این نوعی است از فاوینای رومی چه آن چه از هندوستان آرند در آن این خاصیّت نیست. گفتهاند: ثمرهی آن بر آتش افکنند، دود آن مصروع را و دیوانه را به هوش باز آرد.
اسقیل مشوی: «اسقیل» را «بصل الفأر» گویند. از بهر آن که موش را بکشد و طعم او بد است. پختن و بریان کردن لختی قوّت او را بشکند.
و نوعی از وی زهر است و کشنده است. بهترین آن است که رنگ او درفشان است.
همچون لون سرون و در طعم او با تیزی و طلخی شیرینی بود گرم است، به درجه سوم و خشک است به درجه دوم. خداوند صرع و مالیخولیا را خداوند اوجاع مفاصل و فالج و عرق النسا را سود دارد.
حب البلسان: گرمتر از عود بلسان است و عود بلسان گرم و خشک است به درجه دوم و روغن بلسان از هر دو گرمتر است تا به اول درجه سوم. بدان گرمی که مردمان گمان برند نیست و عود ریشها و سر پاک کند.
باب پنجم در داروها چشم یاد کردن:
داروهای این باب بر نسقی دیگر است و این باب چون مختصر کتاب ادویة العین و تذکرة الکحالین است از بهر آن که اعراض آن در این باب یاد کرده آید و داروها مفرد و مرکب که در علاج چشم بکار آید، جمله در کتاب ششم که کتاب معالجات است به شرحی تمام یاد کرده آمده است و اولیتر آن است که درین جایگاه بیماریهای چشم یاد
ص: 298
کرده آید و داروهای مرکب که در علاج این بکار آید نام برده شد تا خواننده این قرابادین به کتاب معالجات باز گردد و بدین ترتیب که اینجا یاد کرده آمده است آن جا بیابد.
تدبیر نگاه داشتن چشم تا درست بماند و درمان سرمه تا اجزای چشم را قوّت دهد:
برد: رطوبتی غلیظ است در پلک چشم. سکبینج، بارزد به سرکهی ترش حل کرده طلی کردن. طلی اربیاسوش[390] است.
تحجر: آماسی کوچک است در پلک چشم سخت. استفراغ کردن مرهم دیاخلیون برنهادن.
شعیره: آماسی است بر رستن مژگاه طلی اریباسیوش، خون کبوتر بچه برچکانیدن، تکمید کردن به آب گرم و از پس تکمید، مگس سرکنده مالیدن.
شَعر زاید: باسلیقون، روشنایی، شیاف اخضر، شیاف دیزه، دیزهی دیگر، زهرهی هدهد طلی کردن، خارپشت، زهرهی کرکس، زهرهی خارپشت.
وردینج: آماس دمویی است در پلک چشم، شیر زنان، شیاف ابیض، ضماد گشنیز تَر و اکلیل الملک و اندکی زعفران و زردهی خایهی مرغ، ضماد نان میده و مِیپخته، ذرور ملکانا.
نسخه دیگر: ذرور نیمانیم، ذرور اصفر صغیر، ذرور اصفر کبیر، ذرور اغبر.
سَلاق: سطبر گشتن و سرخ شدن کنارهی چشم را «سلاق» گویند. ضماد شحم انار ترش و عدس مقشر و گل سرخ به گلاب پختن و به مِیپخته، مخیض سرشته، شیاف احمر لین برود[391] غوره.
جرب: اندرون پلک چشم سرخ و ستبر گردد. خاریدن پلک چشم، شیاف احمر حاد پس از استفراغ، خاریدن به شیاف اخضر، سرمه روشنایی و اگر با جرب رمد بود خاریدن به شیاف احمر لین. از پس آن که خاریده باشد و آسوده شده باشد. ذرور اغبر کشیدن باسلیقون شیاف سماق، شیاف زعفرانی و شیافی دیگر را دارویی تیز.
ص: 299
خاریدن زندرون پلک: چشم و گوشههای چشم را گرمابه توتیای پرورده به آب غوره و آب سماق پرورده.
جسا الاجفان: پلک چشم سخت شود و چون از خواب برخیزد چشم میمالد و باز نتواند کرد. گرمابه، بخار آب گرم، ضماد بنفشه پخته.
سبطری پلک: تدبیر لطیف کردن، از پس طعام ناخفتن مامیثا، زعفران، مُر طلی کردن، شیاف احمر لین کشیدن.
کَرکَد: استفراغ تدبیر لطیف کردن، پس از طعام ناخفتن، احمر لین کشیدن، دیاخلیون بر نهادن.
کمنه: بادی غلیظ است اندر پلک چشم، تدبیر لطیف، گرمابه، بخار آب گرم، شیاف طرحماطیغان.
ثولول: استفراغ سودایی، دردی زیت طلی کردن، شونیز و نمک به سرکه سوده طلی کردن.
شری: پلک بخارد، فصد، استفراغ صفرا، به آب غوره شستن، سادنج[392]، عدسی مغسول کشیدن.
نمله: بثرههایی باشد کوچک و شریانی، استفراغ، خلط عفن احمر حار با شیاف دیزه سودن و کشیدن روشنایی.
انتفاخ: برتمیده شدن پلک، تدبیر لطیف کردن صبر و سرکه طلی کردن، شیاف مامیثا و صندل به آب کسنه طلی کردن.
تأکل و جراحت که بر پلک چشم پدید آید: صبر و عنزروت و مرهم اسفیداج طلی کردن تا گوشت برآرد، پس مرهم زنگاری، طلا کردن تا خشک شود.
استرخای پلک: تدبیر لطیف کردن، غرغره، عطسه، داروهای قابض طلی کردن، طلیی که آماس پلک را سود دارد.
ص: 300
کبودی و سبزی: که از زخم پدید آید سفال نو بر هم سوده طلی کردن، تخم ترب طلی کردن، حجر پلپل طلا کردن.
شپش که در مژگان پدید آید: مژگان به آب دریا شستن و به آب شور و به آب چگندر و به طبیخ میویزج و عاقرقرحا و پوره شستن.
ریزیدن مژگان: سرمهای که مژگان نگاه دارد و آنچه ریزیده باشد برآرد.
سرمهای دیگر: درمنه ترکی، سوخته سنبل، تنها، لاژورد تنها، اگر این عارض با سَلاق باشد شیاف دیزه و اگر با سوزش و خارش بود، ضماد انار پوست به سرکهی پخته سود دارد.
سپیدی مژگان: شقایق النعمان به روغن زیت سوده طلی کردن، سرمه روشنایی کشیدن، حلزون سوخته با پیهی بز سودن و طلی کردن.
عزت[393]: آماسی بود کوچک در گوشهی چشم میان چشم و بینی. ماش خاییده برنهادن، صبر، زعفرانی، مو، شیاف مامیثا هر یک جداگانه آمیخته به آب طلحسقوق طلی کردن، کندر با سرگین کبوتر سرشته، سکبینج به سرکه حل کرده، حلزون و صبر و مُر به هم سرشته شیافی آزموده. ذروری که غرب را باطل کند.
غده: که در گوشه چشم میان چشم و بینی اوفتد. استفراغ بلغم و سودا داروهای ظفره و سبل بکار داشتن.
سَیَلان: دارویی که گوشت بر آرد.
رمد: شیر زنان، سپیدهی خایه، طبیخ حلبه، شیاف بررما.
نسخهی دیگر: وردی ابیض، وردی اصفر، ضمادی که در آخر رمد صعب بکار آید.
شیاف ابیض که در ابتدای رمد بکار آید. ذرور که از پس شیاف ابیض بکار آید. شیاف ابیض با انزروت طلی کردن، آماس و درد جراحت بنشاند. طلی دیگر ضمادی که درد چشم خلنده را بنشاند.
ص: 301
طرفه: نقطه سپید باشد یا سرخ که بر سپیده افتد، به سبب زخمی و حرارتی به افراط.
شیر زنان، خون کبوتر بچه، کندر سوده با شیر زنان و آب نانخواه و آب نمک اندرانی طبیخ سعتر و زوفای خشک شیافی که طرفه را زایل کند.
ظفره: ناخنهی معروف است و درد چشم که از گرمی بود زایل کند. سرمه روشنایی، شیاف اخضر، شیاف قیصر، شیاف دینارگون، باسلیقون، الحاد، انگبین با زهرهی بز آمیخته، نقیع، کندر، داروی سرشته. داروی دیگر.
انتفاخ ملتحمه: همچون آماسی باشد ضماد محلّل، شیاف خلوقی، شیاف اسود، شیافی که از بیرون طلی کنند.
خبث الملتحمه: تخمه سخت شود و حرکتها ناممکن گردد، گرمابه، آب گرم پس از استفراغ سپیده و زردهی خایهی مرغ با پیهی بط سرشته ضماد کردن، پروردهی غوره، باسلیقون، شیاف احمر لین روشنایی.
سبل: دارویی که ماده سبل و سدهی بینی را بگشاید. دارویی دیگر شیاف اسود، ذرور و مادی، ذرور ملکانا، دارویی که سبل گرم را سود دارد، شیاف دینارگون.
ودقه: ذرور ملکانا و وردی بوعلی نخست[394] شیاف ابیض با انزروت سرمهای که خداوند مزاج گرم را سود دارد، سرمهای که خداوند مزاج سرد را سود دارد، دارویی که خداوند ضعیفی عضلههای چشم را سود دارد.
سود دارد. توتیای پرورده، سرمه که دمعه باز دارد.
سرمهی دیگر: کحل اصفر.
دُبیله: که بر ملتحمه برآید. فصد و استفراغ به مسهل، شیاف ابیض، افیونی، شیاف انار.
نسخهای دیگر: شیاف ابیض کندری.
قُرحه: فصد و استفراغ و حجامت ساق و شیاف ابیض، شیاف ابیض کندری که با قلمیا کنند، شیاف انار.
ص: 302
بَثُره و ملح و جفر[395]: که بر قرنیه افتد، فصد و استفراغ، شیاف ابیض، افیونی، شیاف ابیض انزروتی، ذرور ملکانا، شیاف ابیض کندری، شیاف احمر لین
سپیده: ذرور مشکین، پوست خایهی مکلس با انگبین.
داروی معسل: معسل دیگر ذرور شیافی که سپیده بردارد. دارویی که سپیده رنگین کند.
سرمه که چشم را سیاه کند به غیر لون
قرنیه: علاج به زفان، علاج طرفه، شیاف احمر لین
تَری قرنیه: قوقایا، ایارج فیقرا، شیاف مرارات، سرمه روشنایی.
خشکی قرنیه: نطولِ بنفشه و نیلوفر، سعوط به شیر زنان به روغن بنفش و نیلوفر، قطور از سپیدهی خایهی مرغ و شیر زنان.
سرطان: آماسی صلب و سودایی است که بر قرنیه برآید استفراغ سودا، سرمهای که بدان علت سود دارد. ضماد سپیده و زردهی خایهی مرغ و روغن گل بر پشت چشم نهادن.
قطور از آب گشنیز تَر و شیر زنان.
باز ماندن ریم اندر زیر قرنیه: قوقایا، ایارج فیقرا، قطور، از آب حلبه شیاف ابیض، انزروتی، ذرور ملکانا، شیاف کندر. داروی معسل: شیاف الورد.
تفرق اتصال قرنیه: توتیا به آب مورد پروره، شادنج مغسول پیوسته بسته داشتن.
اتساع حدقه: اگر از زخمی و سَقطهای باشد، فصد و حجامت بر پس سر. ضماد از آرد باقلی و آرد جو و برگ خرفه و آب بید. ضماد روغن گل و زردهی خایهی مرغ. قطور از خون کبوتر بچه و اگر از پس صداع صعب افتد، شیاف مرارات.
نسخهی دیگر: و اگر از بسیاری رطوبت بیضیه افتد، رگ گوشه چشم زدن، رگ صدغ زدن، سَل کردن. قوقایا، ایارج فیقرا و اگر از خشکی افتد شیر زنان بر سر دوشیدن روغن بنفش و روغن نیلوفر اندر بینی چکاندن.
ضیق حدقه: اگر سبب خشکی باشد شیر زنان بر سر دوشیدن، روغن بنفشه و نیلوفر در
ص: 303
بینی و گوش چکانیدن. تدبیرهای تَری فزاینده.
و اگر غلبه رطوبت باشد قوقایا و ایارج فیقرا، نطول از طبیخ افاویه، شیاف زعفران، دارویی معسل
معسلی دیگر.
تیز طبقه قرنیه: شیاف انار کشیدن، بسته داشتن، شادنج عدسی مغسول، ذرور کردن، توتیای پرورده به آب برگ مورد و آب برگ زیتون، ذرور وردی اکسیرین.
تفرق اتصال طبقه عنبیه: قوقایا، ایارج فیقرا، داروهای قابض بر نهادن و بسته داشتن.
فرو آمدن آب: شیاف که اندر ابتدای آب فرود آمدن سود دارد. شیافی آزموده، شیاف مرارات، دارویی که آب را و ضعیفی بصر را سود دارد، داروی معسل، دارویی که به روغن بلسان کنند.
شب کوری: دارپلپل سوده و نمک هندی با آب که از کباب جگر بریزاند کشیدن، عسل و آب بادیان کشیدن.
روز کوری: تدبیرهای تَری فزاینده کردن.
چشم سرما زده: طبیخِ کاهِ گندم در چکانیدن، عسل در کشیدن، عصارهی سیر در کشیدن، سر به بخار طبیخ زوفا و بابونه و اکلیل الملک داشتن.
بیرون خواستن چشم: استفراغ، شیاف مرارات و داروهایی که از جهت آب فرو آمدن یاد کرده آمده است.
ضعف بینایی: شیافی که بینایی را قوّت دهد، بورود[396] رمان عزیز، عزیز دیگر و بباید دانست که بیماریهای دیگر را چون شطره و التصاق جفن و ثولول و بومه و چیزی که در چشم افتد و سرناق و ینو، قرنیه و علاج آن دستکاری است.
باب ششم اندر داروهای گوش:
ص: 304
داروهایی که در گرانی گوش و باطل شدن شنوایی به گوش اندر چکانند اگر حرارتی باشد، آب عنب الثعلب، آب کوک، آب گشنیز تَر و تلور از انار ترش که در کتاب معالجات وصف کرده آمده است و اگر سبب سوء المزاج سرد باشد و بادهای سرد، جندبیدستر، نطرون، خربق سپید هر سه به آب سداب، اندر چکانیدن، صبر، فرفیون، کندش، زعفران، خربق و پوره همه با شراب انگوری در چکانیدن.
صبر، فرفیون، شحم حنظل، زهرهی گاو، جندبیدستر همه در طبیخ افسنتین سوده و حل کرده، ملسهی انجیر با پوره و خردل، سرکه و ابهل در وی پخته باشند، تا سرکه سیاه شود. جندبیدستر با روغن شبت، آب سذاب با انگبین آمیخته خربق سیاه، زهرهی بز هر دو با روغن گل.
آن را که ناگاه گوش کَر شود: طبیخ افسنتین با زهرهی گاو و پوره. با سکنگبین عسلی، روغن بلسان با جندبیدستر، خربق سیاه گر سپید یا روغن سوسن، گر با طبیخ افسنتین، علک الانباط با روغن خیری و روغن بادام تلخ جوشانیده بامداد سه قطره و شبانگاه سه قطره.
نفط سپید با جندبیدستر بامداد دو قطره و شبانگاه سه قطره، بیرزد اندر بول بز و زهرهی او گداخته.
آن را که تَری میتراود: عصارهی ترب با نمک و روغن ترب، کودک طفل را آب دهان مرضعه که بامداد، سعتر و نمک اندرانی بخاید، آب دریا، یک قطره.
گرانی گوش که سبب آن بحران انتقال باشد: روغن بادام شیرین، روغن بادام تلخ، روغن قسط، عصارهی ترب با روغن گل آمیخته، پیاز با عسل به روغن زیت.
داروهایی که در تکمید بکار آید از جهت گرانی گوش: بابونه، شبت، برگ غار، مرزنگوش، پودنهی دشتی، حسک، عاقرقرحا، همه بپزند و به طبیخ آن تکمید کنند.
داروهایی که در نطول بکار آید: بابونه، اکلیل الملک، شبت، سداب، برگ غار، پودنهی دشتی، سعتر، زوفای خشک، جندبیدستر، شیح، مرزنگوش، برگ بید، اصل السوس.
داروهایی که شوخ از گوش پاک کند و حیوانی را که در گوش در آید و کرم را که در گوش
ص: 305
تولد کند بکشد: روغن بادام تلخ، روغن عقرب، پلیتهی پوره و خردل و انجیر، عصارهی پودنه، عصارهی ترب، عصارهی پیاز دشتی خاصّه طلخِ پیاز، صبر، زهرههای جانوران، طبیخ افسنتین، روغن افسنتین، عصارهی برگ شفتالو با اندکی سقمونیا.
داروهای آماس بن گوش و درد آن: اگر درد سخت باشد، تکمید به آب خوش نیمگرم.
بنفشه، خطمی، هر دو با طبیخ حلبه گر با ماء العسل و اگر درد سخت نباشد، تکمید به نمک گرم و تخم کتان با ماء العسل خطمی و بابونه با طبیخ خمر یا طبیخ حلبه، انجیر در آب دریا پخته، مقل، علک البطم، عاقرقرحا، میویزج، قردمانا، پلپل، بیخ سوس، زیره، زفت میعه تَر، مغز گاو کوهی، پیهی گوسفند، پیهی بز، مغز کبک، مغز مرغ خانگی، شوخ خانهی مگس انگبین، سرگین گوسفند و پیهی بط، آرد باقلی، آب کرنب با روغن گل.
داروهایی که از جهت درد گوش اندر چکانند: روغن نیم گرم، روغن بنفش نیم گرم با اندکی کافور، آب عنب الثعلب، آب گشنیز تَر، سپیدهی خایهی مرغ، روغن کدو، روغن بید، عصارهی کدو تبخیر به طبیخ بنفشه و نیلوفر.
اگر درد بیقرار بود یک حبه فلونیا با شیر زنان، شیاف ابیض با شیر زنان.
داروهایی پزاننده و تحلیل کننده: لعاب حلبه، لعاب تخم کتان، پیه روباه و پیهی بط، پیه مرغ خانگی، پیه بز با انگبین. زوفای خشک، مِیپُخته، لعاب تخم مروه با شیر زنان.
اگر سرما رسیده باشد و باد سرد زده: روغن بیدانجیر، روغن سذاب و آب به روغن شبت، روغن حب الغار، روغن قسط، روغن فرفیون، روغن بلسان، آب مرزنگوش با روغن سوسن و آب مرزنگوش با انگبین، روغن زیت، خنفسا در وی جوشانیده، روغن خیری، زهرهی گاو در وی پخته و روغن کژدم، تکمید به گاوَرس و نمک و روغن زیت شیر در مِی جوشانیده، غالیه با روغن بان و روغن اقحوان.
داروها با روغن سوسن و آب مرزنگوش، ریشِ گوش، سرکه ممزوج با آب سکنگبین عسلی، خمیر و صبر، انزروت، کندر، مُر، زفت، بیرزد، روغن زفت، زهرهی غراب، زهرهی کشف، زهرهی گاو، پورهی ارمنی، دمالاخوین، زنگار، شب یمانی بریان کرده، ریتیانه، موم، کفک دریا، قطران، توفال مس، زرنیخ و اگر خون همیپالاید عصارهی لسان الحمل و
ص: 306
اقاقیا، عصارهی عصا الراعی، عصارهی بادروج، انفحهی خرگوش به سرکه حل کرده، عصارهی مازو به سرکه پخته، عصارهی انار ترش به سرکه پخته، حضض، شیاف مامیثا، گندنا و سرکه نیمانیم.
داروها که طنین و دَویّ را ببرد: عصارهی افسنتین، روغن افسنتین، سرکه، روغن سوسن، خربق سپید، زعفران، نطرون، قَرنفل، مشک، عصارهی سداب، طبیخ برگ غار، طبیخ مرزنگوش و افسنتین، مُر، شیح و سعتر و پودنه دشتی و آنچه در این موضع طبع و فعل این یاد باید کرد، از داروهای این باب این است که اکنون یاد کرده شود و باقی در کتاب حفظ الصحة و بعضی اندر بابهای گذشته یاد کرده آمده است و داروهای بابهای دیگر هم برین ترتیب یاد کرده شود.
زفت سه نوع است: دریایی و صحرایی و کوهی. دریایی سیّال است و صحرایی از درخت بنیوب میترابد و ثمرهی این درخت را «قصم قرفس»[397] گویند. نخست سیّال باشد و پس خشک شود و نوعی دیگر از درخت صنوبر ترابد در جمله گرم است و پزاننده.
خلط غلیظ را بپزاند، زفت را مقطر کنند. روغن آن بگیرند لطیفتر باشد.
میعه تَر: اندر میعه تَر قوّتی است قبض کننده و خشک کننده. میعه دو نوع است تَر است و خشک. اما تَر همچون صمغ از درخت بپالاید و زرد و صافی بود و بعضی آن است که پوست درخت را بجوشانند و صافی کنند و به سیاهی زند و ثفل او میعهی خشک است و میعهی خشک خداوند معده تَر را سود دارد و طبع باز گیرد و گفتهاند میعه تَر خوردن و حمول کردن حیض فرو آورد و بادها را بشکند و دود آن بلغم از دماغ فرود آرد. گرم و تَر است. خداوند زکام و نزله را و سرفه را سود دارد.
شوخ خانه مگس انگبین: اما انگبین گرم است و خشک به درجه دوم و شوخ خانهی مگس انگبین گرم است به درجه سوم و زداینده است.
سرگین گوسفند: سرگین در جمله گرم است و خشک و سرگین گوسفند معتدل است با پیهی بط ترکیب کنند، معتدلتر شود.
ص: 307
آرد باقلی و برگ کرنب: آرد باقلی سرد و خشک است و زداینده و کرنب گرم و خشک و برگ آن پزاننده است و زداینده و تحلیل کننده است و بادها را بشکند.
روغن زیت: آنچه از زیتونِ رسیده کنند، گرم و تَر است به اعتدال و پزاننده است.
خنفسا: خاصیّت خنفسا آن است که هر روغن که این را در وی بجوشانند، بیماریهای گوش را سود دارد.
عقرب را دو خاصیّت است: یکی آن که سنگ مثانه را بریزاند. دوم آن که روغن او درد گوش را ببرد.
تکمید به گاوَرس و نمک: منفعت این هر دو در این جایگاه است که هر چه خشک بود زود گرم شود و هر دو به وزن گران است. تکمید کردن بدان قوّت آتش را به موضع خلط برساند.
دمالاخوین: در این دارو حرارت بسیار نیست. بعضی گفتهاند: سرد است اما در خشکی به درجه دوم است. ریشها و جراحتها را خشک کند.
زنگار: گرم و خشک است به درجه چهارم زداینده است و تیز است و با موم و روغن معتدل شود. ریشهای تَر را معتدل کند و خشک کند.
شِب یمانی: شب انواعی است: یمانی سپید است، اندکی به زردی گراید. قابض است و ترش و آن چه به ذوق قابض نیست، شِب نیست. گرم و خشک است به درجه دوم. ریشها را خشک کند با[398] هم سنگ آن نمک ریشها را از پهن باز شدن باز دارد.
موم: معتدل است ریشها را تَر کند. مادت همهی مرهمها است. در وی اندکی قوّت زداینده است و اندکی قوّت تحلیل.
کفک دریا: گرم و خشک است به درجه سوم، زداینده است و سوزاننده است.
قطران: گرم و خشک است به درجه چهارم، زداینده است. گوشت نازک را سخت کند.
ص: 308
بدین منفعت ریشها را سود دارد.
توفالِ مس: خشک کننده است. ریشها را که پهن باز میشود و در یک دیگر میپیوندد، بر جای فرود آرد تا پهن باز نشود.
زرنیخ: گرم است به درجه سوم و خشک به درجه دوم و زرنیخ سرخ به فعل و منفعت بیش از فلنفدریون است.
عصارهی لسان الحمل: سرد و خشک و قابض و رادع است. ریشهای پلید را و آتش پارسی را و ریشهایی که پهن باز میشود، سود دارد. خاصه که با قیمولیا و اسفیداج مرکب شود.
اقاقیا: عصارهی قرط است. در وی سوزانندگی است، به شستن از وی بشود. شسته گرم و خشک است به درجه دوم ناشسته سرد است به درجه اول و خشک به درجه سوم سیلان خون باز دارد.
عصارهی مازو به سرکه پخته: مازو خشک است به درجه سوم، سیلان خون باز دارد و سرد است به درجه اول و قابضی قوی است رطوبتها را از سیلان باز دارد.
مامیثا: سرد و خشک است به درجهی اول قابض است. رطوبتها را از سیلان باز دارد.
آب گندنا و سرکه: گندنای نبطی گرم است به سه درجه و خشک به دو درجه و دشتی گرمتر و خشکتر، با سرکه معتدل شود. رطوبتها را از سیلان باز دارد.
باب هفتم اندر داروهای بینی:
داروهایی که سدهی بینی بگشاید: آب مرزنگوش، بول اشتر اعرابی، زرنیخ سرخ، پودنهی دشتی، خربق سیاه، پوره، شونیز، زهرهی گاو و زهرهی کلنگ، شحم حنظل، خربق سپید، کندش، سیسنبر، میعهی خشک، کندر، پلپل سپید، حرمل، روغن بادام طلخ، بخار سعتر و سذاب و پودنهی دشتی به سرکه اندر پخته.
داروهای گند بینی: سنبل، برگ مورد، قرنفل، مازو، مشک، کافور، نمک اندرانی، خربق سپید، خردل، قصب الذیره، گُل نسرین، میعه، سعد، حماما، قلمیا، بول خر، عصارهی
ص: 309
پودنه، سرکه به آب دارشیشعان در وی پخته عود بلسان.
داروها ریش بینی: روغن بنفش، روغن نیلوفر، روغن گُل، روغن زیت، روغن مورد، موم سپید، مغز ساق گاو، پیهی بط، پیه مرغ خانگی، لعاب خطمی، لعاب اسبغول، انگبین، گلاب، سرکه، شراب کهن، شب یمانی، مازو و سذاب تَر، توفال مس، کندر، مُر، زرنیخ، قلمیای سیم، پورهی ارمنی، عصارهی چگندر و آب انار ترش، در دیگ مسی ریخته و به قوام آورده و کتیرا، هلیلهی زرد، گزمازو، گلنار، مرداسنگ، اسفیداج، سرب سوخته، زاک سیاه، قلقطار، قلقدیس، روی سوخته، زراوند گرد، زوفای تَر.
داروهای ناسور بینی: شیافی که از آب انار ترش کنند، مُر، پلیته که از پودنهی کوهی به سرکه کنند، شب یمانی، مس سوخته، توفال مس، قلقند، قلقطار، قلقدیس، زاک سیاه، نطرون، مازو، گوز سرو، زاک سبز، بزر انجره، اشنان سبز، شخار، بیخ سوسن سپید، عصارهی خرتوت[399] نبطی، عصارهی گوز سرو.
داروها خون آمدن از بینی: اقالیا، گلنار، گل سرخ، مازو، افیون، کافور، تخم کوک، خاکِ کندر، عصارهی برگ کوک با کافور، عصارهی باذروج با کافور، عصارهی برگ بید با کافور، صبر، پورهی زرگران، قلقطار. انواع زاکها، زنگار به سرکه سوده، عدس، سرگین خر، آب پودنه، عصارهی برگ لسان الحمل، عصارهی برگ انبرود، قرطاس سوخته، عصارهی لحیة التیس، غبار آسیا، غبار سفال نو.
داروهای شکستگی و کوفتگی بینی: صبر، مُر، زعفران، خطمی، ماش، لاذن، گل ارمنی، رامک، سُک، آب گز.
داروهای خارش بینی: گلاب، سرکه، صندل، کافور، روغن گل، اطریفل گشنیزی.
اکنون طبع و فعل داروها گفته آید.
قصب الذیره: گرم و خشک است به درجهی دوم لطیف کننده است در وی قبضی است اندک و تیزی.
ص: 310
سُعد: در سعد قبضی اندک است و خشک کننده است و سوزاننده نیست، لکن بسیاریِ آن خون را بسوزاند و باشد که جذام آرد و گشاینده است تا بدان حد که فوهات عروق را بگشاید و عفونت بینی و بن دندانها ببرد و بوی دهان خوش کند و بادها بشکند و در مرهمها در افکند ریشهای پلید و عفن را خشک کند.
حماما: گرم و خشک است به درجهی دوم. در وی قوّتی زداینده است و قوّت قبض کننده و فعل و خاصیّت او همچون فعل وَج است، لکن این پزاننده تَر و خشک تَر است.
قلمیا: گرم و خشک است در گرمی و سردی معتدل است و در خشکی به درجه سوم است. قلمیای زر، لطیفتر از قلمیای سیم است. خشک کننده است و زداینده. ریشهای پلید را پاک کند و گوشت فزونی را بخورد.
بول خر: ریشهای تَر و ریشهایی که پهن باز میشود سود دارد و در بینی چکانیدن گند بینی را ببرد.
عصارهی پودنهی کوهی و دشتی: لطیف است در بینی چکانند، خلطهای فزونی را از سر فرو آرد. سرکه به آب دارشیشعان در وی پخته.
دارشیشعان: گرم است به درجه اول و خشک به درجه دوم تا به اول درجه سوم محلّل است و در وی قوّتی قبض کننده است. بینی بدین سرکه بشویند و استنشاق کنند، گند بینی ببرد.
کتیرا: سرد است و اندکی خشک کننده است همچون صمغ.
گزمازو: سرد است به درجه اول و خشک به درجه دوم.
گلنار: سرد و خشک است.
مرداسنگ: جالینوس میگوید خشک است و اندک مایه گرم کند و دیگران میگویند:
میل به سردی دارد مغسول بیخلاف سرد است و در وی قوّتی است قبض کننده و قوّتی زداینده و قوّتی خشک کننده و قوّتی تقریه[400] کننده امّا زدایندگی آن ضعیف است. مادت
ص: 311
همهی مرهمها است و گوشت رویاننده است به عرض. جالینوس میگویند: نه زداینده و نه تَری دهنده و نه گوشت رویاننده و نه قبض کننده، لکن مادت مرهمها است.
اسفیداج: سرد و خشک است به درجه دوم آن چه به سرکه کنند، لطیفتر است گوشت را برویاند و گوشت پلید را بخورد.
سرب سوخته: سرد و تَر است به درجه دوم و سوخته ریشهای پلید را سود دارد.
زاک سیاه: زاک کفشگران است. از همهی انواع زاک این قابضتر است و همه زاکها گرم و خشک است به درجه سوم.
قلقطار و قلقدیس: قلقطار نوعی است از زاک و گوهر زاکها گوهری گدازنده است با گوهر ناگدازنده آمیخته است و از بهر آن که همه گدازنده بوده است بعضی سنگ شده است. آنچه سنگ شده است لختی زاکهای سوخته گداخته شود جز سوزی که آن بستهتر است در جمله همهی زاکهای سبز بستهتر از زرد است و زاکِ سبزِ مصری قویتر است از قبرسی لکن در بیماریهای چشم قبرسی قویتر است و زاک سوخته لطیفتر است و ناسوخته قویتر و لطیفترین همه زاکها قلقدیس است، پس زاک سبز و معتدلترین همه قلقطار است و غلیظترین همه سوری است و بدین سبب است که او گدازنده نیست و زاک که در وی نقطههایی چون زر مینماید، نزدیک است به قلقطار و بهترین قلقطار آن است، که نازک باشد و ریزنده و زاک حبر، بهترین آن است که صلب بود و نقطههایی چون زر مینماید، قوّت آن همچون قوّت قلقطار است و قبض قلقطار معتدل است و قابضترین همه زاکها، زاک کفشگران است و همه زاکها بسوزاند و خُشک ریشه برآرد و زاک سرخ کمتر از زاک قلقطار سوزد.
مس[401] سوخته: مس سوخته گرم و خشک است، به درجه سوم تیز است و قابض.
مغسول آن دارویی نیک است، خشک کننده است و رویاننده و باقی فعل آن در کتاب حفظ
ص: 312
الصحة یاد کرده آمده است.
زراوند گرد: گرم است به درجه سوم و خشک به درجه دوم و زراوند دو نوع است گرد و دراز.[402] گوشت رویاننده است و پاک کنندهتر و و گرمتر و گِرد لطیف کنندهتر است و بادها را شکنندهتر و زدایندهتر.[403] دندانها را بزداید.
زوفای تَر: در منافع اعضای جانوران یاد کرده آمده است.
اشنان: بهترین انواع اشنان سپید است، آن که آن را «زبل العصافیر» گویند. سبزتر است و زداینده است و پاک کننده.
شُخار: گرم است و سوزاننده و زداینده. گوشت فزونی و عفن را بخورد.
بیخ سوسن سپید: سوسن سپید، سوسن آزاد است. گرم و خشک است به درجه دوم، بیخ آن خشک کننده است و زداینده.
عصارهی لحیة التیس: سرد است و در وی اندکی گرمی است. چندان که سردی او را بشکند. سردی او به درجه اول است و خشکی به درجه سوم قابض است و بیخ او قابضتر از برگ است. برگ او ریشهای کهن را خشک کند و برویاند و شکوفهی او قویتر است در این باب.
قِرطاس سوخته: گرم است به درجه اول و خشک به درجه دوم. سوخته، خون از بینی و جراحت و از ریش و غیر آن باز دارد.
گِل ارمنی: سرد است به درجه اول و خشک به درجه دوم. خون از جراحت باز دارد.
رامَک: سرد و خشک است و رادع.
سُک: سُکِ اصلی از آمله است و بعضی از مازو کنند. گرم است به درجه اول و خشک به درجه دوم. درد عصب را سود دارد. قابض است و زداینده.
عصارهی برگ گز: قابض است و زداینده.
باب هشتم در داروهای زکام و نُزله و عطسه و سرفه:
ص: 313
داروهایی که عطسهی زکامی باز دارد: روغن گُل، روغن بید، بوی سیب، آب گرم بر سر ریختن، حسوی گرم آشامیدن، بالش گرم در زیر قفا نهادن، بوی اسفنج بحری.
داروهایی که عطسه آرد: خربق سپید، کندش، پلپل، جندبیدستر، خردل، عرطنیثا، صبر، سذاب دشتی، عاقرقرحا.
داروهای زکام گرم: عناب، سپستان، بنفشه، تخم خشخاش، تخم خطمی، بیخ خطمی و خیارشنبر.
داروهای غرغره که نزله باز دارد: طبیخ عدس، طبیخ انار، پوست خشخاش، گل سرخ، گلنار، زعفران، اقاقیا، مُر، عصارهی لحیة التیس، حب الآس، گشنیز خشک.
داروها که سده و زکام گرم بگشاید: بخار باقلی به سرکه تَر کرده و دود آن، دود صندل، دود شکر طبرزد، بخار سرکه که از سنگ آسیا گرم کرده.
داروهایی که سده و زکام سرد ببرد و بگشاید: بوی شونیذ به سرکه تَر کرده و بریان کرده، بوی عود، بوی قُسط، بوی کندر، بخار شراب انگوری از سنگ آسیاب گرم کرده، بخار طبیخ بابونه و اکلیل الملک و مرزنگوش.
داروهای نُزله سرد: انجیر خشک، میویز، حلبه، تخم کرفس، بادیان، بنفشهی پرورده با انگبین، شراب، بنفشهی عسلی، زوفای خشک، بیخ سوسن، معجون زوفا، شراب زوفا.
سذاب دشتی: گرم و خشک است به درجه چهارم و سوزاننده است.
عاقرقرحا: گفتهاند که سرد است و لطیف، لکن درست آن است، که گرم و خشک است به درجه سوم و سوزاننده است.
بیخ سوسن: معتدل است میل به گرمی دارد.
باب نهم در داروهای دهان و لب و گوشت بن دندان.
داروهای طرقیدگی لب روغن بنفش و نیلوفر در ناف و مقعده مالیدن، کفک خیار، بادرنگ بر لب طلی کردن، لعاب اسبغول، کشکاب، لعاب سپستان، مسکه خوردن و طلی کردن، پیهی بط، پیه گوساله، پیه مرغ خانگی، مازو به سرکه سوده، اسفیداج، نشاسته،
ص: 314
کتیرا، موم، مرداسنگ، مصطکی، علک البطم، زوفای تَر، روغن گل، شادنج، زردچوبه، سمِ بزْ سوخته، عنبر در روغن بلسان یا روغن بان گداخته.
داروها[404] که خورهی گوشت بن دندان ببرد: مضمضه به طبیخ سماق و گل سرخ و سرکه و حب الاس در وی پخته، شب یمانی بریان کرده و در سرکه کشته، نمک سوخته و ناسوخته، ماهی طرنج سوخته با گل سرخ، عدس، مازو، انار پوست، گزمازو، گلنار، گوز سرو، برگ سرو، نوشادر، قلقطار، قلقدیس، قرطاس سوخته، زعفران، کندر، برگ مورد، پودنهی دشتی، عاقرقرحا، زرنیخ، مُر، خَل العنصل، اسفیدهی ارزیز، آهک به سرکه کُشته، حنا، توتیای به غوره پرورده، قرط، طراثیت[405]، خبث الحدید.
داروها[406] که گوشت بن دندان سخت کند: گل سرخ با اقماع رمان، جَفتِ بلوط، گلنار، حب الاس، خرنوب نبطی، سماق، پلپل سیاه.
داروهای دمیدگی دهان: گلنار، گل سرخ، آرد عدس، سماق، صندل سپید، کافور، حنا، سعد، شب یمانی، خرنوب نبطی، خرتوث، طبیخ برگ زیتون، گشنیز خشک، نشاسته، گزمازو، نار پوست، آب عنب الثعلب، برگ عنب الثعلب خشک، اقاقیا، حضض به سرکه پخته، هلیلهی زرد، قلقطار، ایرسا، زعفران، نوشادر، قَطران، زرنیخ سرخ و زرد، پورهی نمک طعام، زاک کفشگران، مامیران، کبابه، قاقله، حماض، برگ خرفه، زرشک، طباشیر.
داروهای آماس لب: صندل سرخ و سپید، شیاف مامیثا، بوش دربندی به آب گشنیز تَر و آب کسنه و گلاب و اگر آماس بلغمی بود، شبت، بابونه، اکلیل الملک.
داروهای آب آمدن از دهان: رب آبی ترش، رب سیب ترش، رب انبرود چینی، شراب غوره، شراب انار، مُصوصِ درّاج و مانند آن. مضمضه به آب سماق و عدس، ایارج فیقرا، نمک هندی، انیسون، نانخواه، تریاق بزرگ، گوارشهای گرم، سیر، خردل، فلفل، زیره، دارچینی، نان خشک با آبکامه، نمک درشت، کسنه، اطریفل کوچک.
داروهای بوی دهان: سرکه و گلاب، سرکهی عنصل، عاقرقرحا، گزمازو، فوفل، پوست
ص: 315
ترنج، قرنفل، سذاب، شادنج هندی، سعد، مصطکی، عود خام، کبابه، جوزبوا، قاقله، زنجبیل، کندر، فلنجمشک، بسباسه، میویزج، اقراص زعفران، اقراص زرنیخ، صبر، سنونها که در کتاب معالجات یاد کرده آمده است.
اما داروهای اقراص این است: زاک سوخته، بیخ سوسن، زعفران، انگبین، قرطاس سوخته، زرنیخ، نمک، سماق، زنجبیل، پلپل سوخته، اقراص فلنقدیقون.
داروهای سنونها: شِخار، مَسحَقونیا، نمک اندرانی، جوِ سوخته، عدس سوخته، سنبل، گزمازو، حب الآس، عاقرقرحا، شب یمانی بریان کرده و در سرکه کشته، کفک دریا، سفال چینی.
داروهای حبها: سعد، کبابه، مشک، کافور، قَرَنفُل، دارچینی، خاولنجان، فوفل، نارمشک، هال، فلنجمشک، پوست ترنج، برگ ترنج.
شاذنج:[407] ناشسته گرم است به درجه اول و خشک به درجه دوم و شسته سرد است به درجه اول و خشک به درجه سوم گوشت فزونی و گوشت عفن را بخورد.
زردچوبه: گرم و خشک است به درجه دوم و سخت زداینده است.
آهک شسته: خشک کننده است و در حرارت معتدل است. گوشت فزونی و پلید را بخورد.
حنا: سرد است به درجه اول و خشک به درجه دوم در وی قوّتی است تحلیل کننده و قوّتی خشک کننده و قوّتی گشاینده. بدین سبب و قوّت، دهنهای رگها بگشاید. روغن آن را قوّتی است گرم و نرم. طبیخ آن سوختگی آتش را سود دارد و برگ آن ریشها را خشک کند.
توتیا: سرد است به درجه اول و خشک به درجه دوم. مغسول: همهی ریشها را سود دارد تا ریش سرطانی را.
قرط و طراثیث: قوّت آن همچون قوّت گلنار است. قابض است. حرکت خون باز دارد
ص: 316
در همهی اندامها.
خبث الحدید: خشک است به درجهی سوم.
مامیران: گرم و خشک است به آخر درجهی دوم، زداینده و پاک کننده است.
کبابه: کبابه را قوّتی است همچون قوّت روناس لکن کبابه لطیفتر است و گفتهاند در وی قوّتی سرد کننده است و حقیقت آن است که گرم و خشک است به درجه دوم. عفونت گوشت بن دندانها را و قلاع عفن را پاک کند.
قاقله: بزرگ است و کوچک است هر دو گرم و خشک است به درجه سوم. در وی قوّتی قبض کننده است.
خاولنجان: ماسرجویه گوید: خسرو دارو این است گرم و خشک است به درجه دوم محلّل است. بوی دهان خوش کند.[408]
ذخیره خوارزمشاهی ؛ ج3 ؛ ص316
هال: خیر بویا است. لطیفتر از قاقله است، گرم است به درجه اول و خشک به درجه سوم. معده را سود دارد. بوی دهان خوش کند.
باب دهم در داروهای بیماریهای زفان.
داروهای تشنج زفان: آن چه پس از استفراغ بکار آید از داروهای مضمضه و ضماد و غرغره، بابونه، اکلیل الملک، شبت و روغن آن، حلبه، مرزنگوش و روغن آن، انجیر، روغن سذاب، روغن گوز، روغن زردآلوی تلخ، روغن حبة الخضرا، تخم بادیان، انگبین.
و از جهت تشنج خشک: روغن بنفشه و نیلوفر، شیر خر، روغن مغز کدو، روغن مغز بادام، آب عنب الثعلب، آب عصا الراعی، آب گشنیز تَر، آب خوش نیم گرم، ضمادی از بنفشه و خطمی و روغن بنفش.
داروهای استرخای زفان: استفراغ به ایارج فیقرا و شحم حنظل و نمک نفطی.
و داروها غرغره و ضماد سعتر، خردل، عاقرقرحا، پوست بیخ کبر، کندش، حاشا، گل سرخ، دارشیشعان، فقاح الاذخر، نوشادر و فرفیون، پلپل، پوره، زنجبیل، میویزج، شونیز، مرزنگوش، عنبر، لادن، طباشیر.
ص: 317
معجونهای بزرگ خوردن و بر بن زفان مالیدن: چون شلیثا، مثرودیطوس، دحمرثا، سجزینا.
داروهای سوزش زفان: لعاب اسبغول، کشکاب، روغن بادام، روغن گل، روغن بنفشه، سپستان، آب لسان الحمل، آب عنب الثعلب، دانهی آلوی سیاه، دانهی خرمای هندی، مغز تخم خیار و خیار بادرنگ، مغز تخم کدوی شیرین، مغز تخم خربزه، نشاسته، ترنگبین، کتیرا.
داروهای طرقیدن زفان: لعاب اسبغول، سپستان، کفک خیار بادرنگ، پاچهی بره، خایه مرغ نیمبرشت.
داروهای سوزش زفان، داروهای آماس زفان: مطبوخ هلیله، آب گشنیز تَر، آب کوک، آب کسنه، آب عنب الثعلب، گلاب، عدس، عصا الراعی، انار پوست، بیخ سوسن، کشک جو، انگبین، شیر تازه، حلبه، انجیر، روغن زیت، تخم بادیان در وی پخته، مورد، سماق، برگ زیتون، تخم کرفس و بیخ کرفس.
باب یازدهم در داروهای ضفدع و مَلازه.
داروهای ضفدع: سعتر فارسی، انار پوست، نمک و سرکه، نوشادر و سرکه، زنگار و زاک، سورنجان و زاک سوخته به سپیدهی خایه مرغ سرشته.
داروهای آماس ملازه: اگر آماس خونی بود و صفرایی آب لَبلاب، آب کسنه، آب عنب الثعلب. خیارشنبر، هلیلهی زرد، خرمای هندی، شاهتره از بهر نرمی طبع و اما از بهر مضمضه و غرغره سرکه و گلاب و شراب خرتوت، سکنگبین ممزوج به آب گرم، عصارهی گل تازه، آب عنب الثعلب، آب لسان الحمر، آب گشنیز تَر، سماق در این آبها تَر کنند، خرنوب نبطی، مازو، گلنار، گزمازو، اقاقیا، صندل سپید، شیاف مامیثا، رب جوز، عدس مقشر، زرچوبه، برگ سوسن، شب یمانی، زعفران، کافور، حب الاس، نوشادر، بلوط، کتیرا، صمغ، نشاسته، لعاب اسبغول، لعاب خطمی، کشکاب ممزوج با گلاب و اگر ماده بلغمی بود، از بهر استفراغ آن حب قوقایا، حب صبر، ایارج فیقرا و از بهر غرغره و در
ص: 318
دمیدن سکنگبین عنصلی، سکنگبین عسلی، آبکامه، خردل، مازوی به سرکه سوده، شیاف مامیثا، گل سرخ و سماق، رب سوس، زعفران، نوشادر و سعتر و عاقرقرحا و دارپلپل، پلپل، گزمازو، گلنار، زرچوبه، هلیلهی زرد، شب یمانی، مازو، حضض، حنا، قسط، زرنیخ، قصب الذیره، قاقله، خطاف سوخته، سرگین سگ مُدَبَّر و اگر ماده سودایی بود علاج همچون علاج آماس زفان باشد و علاج خناق سودایی بود.
داروهای استرخای ملازه: اگر حرارتی باشد، صندل، گلنار، کافور. این همه با شراب خرنوب طلی کنند و به آب عنب الثعلب و غیر آن غرغره کنند و اگر حرارتی نباشد، به نوشادر و مازو بردارند و به نمکِ آب تلخ غرغره کنند و به آبکامه و خردل و داروهای استرخای زفان بکار دارند و کودکان را مازو به سرکه سوده بر یافوخ طلی کنند.
داروهای دیگر: مُغاث، اقاقیا، سریش کفشگران، سرکه که در وی گشنیز خشک و برگ مورد جوشانیده باشند.
مغاث: گرم و تَر است به درجه دوم. اندامهای کوفته و شکسته و سست گشته را قوّت دهد و در قوّت باه زیادت کند و خداوند نقرس و تشنج را سود دارد و صلابت حلق را و شش را نرم کند.
باب دوازدهم در داروهای دندان
داروهایی که دندان بدان مسواک کنند، آفتها از دندان باز دارد: سرگین خر سوخته و کوفته و بیخته، نمک با انگبین سرشته سوخته و ناسوخته، شب یمانی بریان کرده به اندکی مُر، مضمضه به شراب انگوری که بیخ یتوعات در وی پخته باشند.
داروهای خشک و معتدل که درد بنشاند: عصارهی برگ مورد تَر، عصارهی برگ زیتون به آب عنب الثعلب، سرکه[409] حب الاس در وی پخته، روغن گل، مصطکی در وی جوشانیده، روغن زیت، روغن گل با سه وزن آن شراب میویزی جوشانیده تا به نیمه باز آید، عاقرقرحا با کافور آمیخته. روغن گل افیون در وی جوشانیده روغن گل با سرکه
ص: 319
جوشانیده. روغن گل با شراب انگوری جوشانیده فلونیا.
داروهای گرم که درد دندان بکشد: سکبینج، هزاراسفند، تخم بادیان، شحم حنظل، عاقرقرحا، انگژد، خردل، زرنباد، بیخ قطاع الحمار، کندش، سیر، سعتر، خربق سپید، شیطرج، پوست بیخ کبر، زراوند گرد، میویزج، پودنهی کوهی، پلپل سپید، تریاق اربعه، زنجبیل، سجزینا، تریاق بزرگ، تکمید به نمک گرم کرده، روغن کنجد گرم کرده در دهان داشتن، خاصّه روغن شبت و روغن بابونه.
داروهایی که بسوزند و دود کنند: شحم حنظل و بیخ حنظل و تخم پیاز، سپندان، برگ سذاب، جعده، خردل، عاقرقرحا، سم خر و تخم گندنا، بزر البنج.
داروها که در بینی چکانند: عصارهی قثاء الحمار تَر، عصارهی بیخ چگندر، آب مرزنگوش، آب کبر تلخ.
داروهای کاواکی: سجزینا، تریاق بزرگ، شونیز بریان کرده و به سرکه پرورده. فلفل، عاقرقرحا، با بیرزد سرشته، مُر با قطران سرشته، شونیذ، میویزج و بزر البنج با بیرزد سرشته، عاقرقرحا و افیون و زعفران هر سه با قطران سرشته، زنجبیل با سرکه و انگبین سرشته، فلونیای فارسی، کافور.
دارهای جنبیدن دندان: گلنار، پوست انار ترش، زرنیخ سرخ، شب یمانی، گل سرخ، سماق، سنبل، اذخر، دانهی هلیلهی زرد، سُک، مازو، گزمازو، نوشادر، نشاسته، نمک سوخته، خاکستر گز، زعفران، مُر، مصطکی، سذاب.
داروهایی که دندان را سپید کند: سفال چینی، مصحقونیا، آبگینه فرعونی، سنباده، کفک دریا، نمک اندرانی، صدف سوخته، زراوند گرد، خاکستر بیخ نِی، جوی سوخته، پلپل، ساذج، نوشادر، مازو سوخته، حضض سوخته، قنبیل، حماما.
داروها که مادتها از گوهر دندان بیارد: سعد، سنبل، فلفل، میویزج، قسط، زراوند گرد، انگژد، کفک دریا، مصحقونیا، شخار، شحم حنظل، عاقرقرحا، سنباده.
داروهای ضعیفی و کندی دندان: اما خداوند مزاج گرم را برگ خرفه و تخم او نیم کوفته و تَر کرده، باذروج، شیر خر زیت انفاق و مزاج سرد را مغز گوز گرم کرده، مغز بندق، بادام، به
ص: 320
مغز گوز هندو و زردهی خایهی مرغ، دُردی روغن زیت اندر دیگ مسین بر آتش نهادن تا سطبر شود یا در آفتاب و علک الانباط، موم زرد، حب الغار، مغز بادام تلخ، زراوند طویل، حلتیت، نمک، قیر خم شراب، تریاق، بوشنجه[410]، روغن بلسان، روغن بان، روغن خردل.
داروها که به هنگام دندان بر آمدن طفل بکار آید: پیه مرغ، پیهی بط، مسکه، مغز خرگوش، شیر سگ، عصارهی عنب الثعلب، با روغن گل آمیختن
داورها که دندان بفکند: پوست درخت خرتوت با عاقرقرحا به سرکه سوده و در آفتاب پرورده، بیخ قطاع الحمار پرورده و زرنیخ به سرکه سوده دردی سرکه، بزر الانجره، بیرزد، برگ انجیر تَر، بیخ یتوع تَر، بیخ قیصوم، شیرهی یتوع، پیه ضفدع که بر درختان گردد.
قنبیل: گرم و خشک است به درجه سوم
جَعده: از جنس شیح است و دو نوع است: بزرگ و خرد. اما خرد گرم است به درجه سوم و خشک به درجه دوم و بزرگ گرم و خشک است به درجه دوم لطیف کننده است.
همهی سدههای باطن را بگشاید با سرکه بر سپرز ضماد کنند، آماس و صلابت را ببرد. بول و حیض باز گرفته را بگشاید و حب القرع را بکشد.
قطران: گرم و خشک است به درجه چهارم و درد دندان و کاواکی باز دارد و کرم روده و شپش را بکشد و حیض فرود آرد به حول اللَّه و منه.
باب سیزدهم در داروها که در علاج آواز بکار آید.
داروها که آواز باطل شده را نیک باشد: لعاب اسبغول با جلاب گرم. طبیخ اسفاناخ، طبیخ خبازی، شوربای مرغ فربه، زردهی خایه مرغ نیمبرشت، شیر تازه با شکر و نِیشکر، مسکه و شکر، ارده سفید و شکر، انار ملیسی، گرمابه آب نیمگرم، لعوق، کرنب ساده با اندکی انگژد، سیر، گندنای نبطی، طبیخ حلبه، شاخههای کرنب تَر، لعوق زنجبیل، لعوق انجیر، لعوق مِیپخته.
داروها که آواز گرفته باشد: کشکاب و روغن بادام به آنچه در علاج باطل شدن آواز یاد
ص: 321
کرده آمد.
خردل بریان کرده، مُر، کندر، بیرزد، مِیپخته، مغز بادام تلخ، تخم کتان بریان کرده، چلغوزه، انیسون، صمغ عربی، رب السوس، پانید، تخم بادیان، عنصل، انگبین، روغن گاو، باقلی، میویز، خرما، انجیر، حلبه، نیشکر، ماء العسل، پلپل، انگژد، علک البطم ریتیانه، لبنی، بیخ جاوشیر.
داروهای آواز لرزنده بازداشتن: از همهی حرکاتها و از خنده و خشم و غیر آن: به قفا باز خفتن و تختهی سرب به اندازه طاقت بر سینه نهادن و بر این شکل تکلف سخن گفتن، استفراغ به حقنهی تیز و به لوقازیا و مانند آن و طعامهایی که در وی خردل باشد داروهای گرفتگی آواز و بعون الله.
باب چهاردهم اندر تدبیر ذبحه و خناق و داروهای وی
تدبیر باز داشتن خناق: رگ اکحل و باسلیق زدن و رگ زیر زفان زدن. زفان آزدن، شیشه بر مهرهی[411] گردن نهادن، چندان که گذر دم زدن دوم از مهرهها[412] گشاده شود و بر هر دو جانب حجامت کردن، شیشه بر میان سر و فرو سوی زنخدان و بر ساق و کاهِل نهادن، اطراف بستن، حقنه کردن بر قفا و حوالی حلق، ضمادها بر نهادن.
داروهای ضماد و طلی: لسان الحمل تَرِ کوفته، کسنی، خطمی، برگ عنب الثعلب، گشنیز تَر، گلاب، آرد جو، عدس مقشر، بابونه، بنفشه، صندل سپید، گل ارمنی، فوفل، شاف[413] مامیثا، روغن گل، حلبه، تخم کتان، شبت، برگ کرنب، تخم آن، مرزنگوش، اکلیل الملک، زعفران، روغن نرگس، قثاء الحمار، سرگین سگ، زهرهی گاو، سرگین مردم، قنطریون باریک، رماد الخطاطیف، عاقرقرحا، انگبین، سرکه، عسل بلادر.
داروهای غرغره: افشرهی گوز تَر با سکنگبین آمیخته، افشره گوز با شیر خر با آب
ص: 322
عنب الثعلب با شراب بنفشه با شراب خرتوث[414]، انار ترش و شیرین با پوست پخته و دانه از آن جدا کرده، شب یمانی، مازو، گلنار، عدس مقشر، گل سرخ، سماق، صندل سرخ و سفید، فوفل، آب گشنیز تَر، بیخ سوس در آب عنب الثعلب و آب گشنیز تَر پخته و خیارشنبر در وی حل کرده، طبیخ اکلیل الملک، بیخ سوس با خیارشنبر، آب بادیان با آب عنب الثعلب آمیخته و مِیپخته گر خیارشنبر در وی حل کرده و شیر تازه با خیارشنبر، پوره با شراب خرنوت، خمیر ترش در طبیخ حلبه و انجیر، خمیر اندر آب انار ترش و شیرین گداخته، مسکه و روغن گاو گداخته، عصارهی گندم با مِیپخته با انگبین، پیازِ نرگس کوفته با شیر خر، تخم مروه با تخم کتان کوفته و شیر بز، انگژد، مُر، سرگین خطّاف، سرگین خرگوش، سرگین سگ، پلپل، نوشادر، جندبیدستر، عاقرقرحا، حرمل، خردل، تخم ترب. هر یک از این داروها کوفته و در سکنگبین یا در شراب خرتوت[415] حل کرده، شراب خرتوت صرف، شراب خرنوب با آب غوره و آب سماق، عصارهی گل تَر، شراب خشخاش با آب غوره، عصارهی گشنیز تَر با عصارهی مورد تَر آمیخته و بلوط در وی جوشانیده، طبیخ آبی و زعرور، اندکی شب یمانی در وی پخته.
داروهایی که به حلق در دمند تأثیر کند و بگشاید: گلنار، مازو، گزمازو، صندل سپید، سماق، شیاف مامیثا، عدس مقشر، زردچوبه، گل سرخ، برگ سوسن، شب یمانی.
داروهایی که غرغره کنند، تا شسته شود و پاک شود: روغن گاو گداخته با آب گرم آمیخته، روغن بنفش با آب گرم آمیخته، جُلاب نیم گرم، زردهی خایه مرغ با روغن بادام، نشاسته و کتیرا در آب گرم گداخته.
داروهای خناق بلغمی: استفراغ به ایارج فیقرا، به حب قوقایا و به حقنهی تیز.
غرغره کردن به افشرهی گوز یا به انگبین و عاقرقرحا، به سکنگبین عسلی، ترب در وی جوشانده، مِیفختج، دوا الخطاطیف در وی حل کرده.
داروهای خنّاق سودایی: استفراغ به ایارج فیقرای مشحم و به طبیخ افتیمون، حقنهی تیز، غرغره به گلاب گرم، به ماء العسل گرم، مِیپخته با آب گرم، به طبیخ اکلیل الملک و
ص: 323
تخم کتّان و بابونه و حلبه، به شیر تازه و دواء الخطاطیف اندر ماء العسل و دواء الحَرمَل، اندر ماء العسل، اخلاط دواء الحرمل کوفته در دمیدن.
تدبیر خنّاق که از بیرون آمدن مهره گردن بود از جای خویش: اگر مانعی نباشد، استفراغ به فصد و حقنه مهره را به ضماد قابض به جای باز آوردن.
داروهای ضماد قابض: مازو، انار پوست، قرط، مورد، سریش کفشگران، سریشم ماهی.
این ضماد برنهند و بگذارند تا خشک شود و مهره را به جای باز آرد.
باب پانزدهم در داروهای بثرهها که از اندرون حلق و مری بر آید و داروهای دیوچه که به حلق فرو رود
داروهای بثره: رگ اکحل و باسلیق گشادن، استفراغ به آب میوه و خیارشنبر، کشکاب با روغن بنفش و روغن گل، لعاب اسبغول و هر گاه که ریش گردد و ریم بر آید، علاج آن علاج خنّاق است که پخته شود و بگشاید و اگر پخته نشود هر ساعت اندکی مومْ روغن در دهان میگیرد و فرو میبرند و مرهم کافوری با زردهی خایه در دهان میدارند و آن چه میگدازد، فرو میبرند و حب السعالِ نرم نافع بود.
داروهای دیوچه: نمک سرکه، انگژد، خردل، پوره، نوشادر، افسنتین، شونیز، سیر، شیح، ترمس، حنظل، برنگ کابلی، سرخس، عصارهی برگ غَرَب و اگر به معده فرو رفته بود، شیح، افسنتین، قیصوم، شونیز، ترمس، قسط، برنگ کابلی، سرخس از هر یکی، یک درمسنگ با سرکه ممزوج بپزند و بخورند.
باب شانزدهم در داروهای ربو و ضیق النفس
داروهایی که در لعوقها و حبها بکار آید: زراوند گرد، قنطریون باریک، شحم حنظل، انزروت، مُر، پوره، تخم انجره، ایرسا، افتیمون، جاوشیر، اشق، جندبیدستر، عاقرقرحا، علک الانباط، تخم سپندان، زوفای خشک، پودنه کوهی، تخم کرفس، تخم بادیان، آب بادیان، ساذج هندی، حماما، پلپل، حاشا، انیسون، شیح ارمنی، کندر، پلپل سپید، ریتیانه، عصارهی قثاء الحمار، خردل، راسن، تربد، فراسیون، جعده، کمافیطوس، بزر البَنج، انگدان،
ص: 324
بیرزد، کنجد پوست کنده، شش روباه.
داروها که بسوزند و دود کنند: زرنیخ، مُر، قسط، سلیخه، زعفران، زراوند، میعه تر، بارزد، صبر، گوگرد.
فراسیون: اریباسوس میگوید: گرم و خشک است لکن اندر گرمی و خشکی قوی است.
دیگران گفتهاند که گرم است به درجه دوم و خشک به درجه سوم سینه را پاک کند.
بزر البنج: سه نوع است سیاه است و سرخ و سپید. سیاه سرد و خشک است به آخر درجه سوم و سپید به اول درجه سوم و سرخ میان این و آن باشد. خدر کننده است، دردها بنشاند و نفثِ خون باز دارد. در داروها جز سپید بکار نشاید داشت.
بیرزد: گرم است به درجه دوم و خشک به درجه سوم، تحلیل کننده است خداوند ضیق النفس و سرفهی کهن را سود دارد.
گوگرد: گرم و خشک است به درجه چهارم دود آن زکام را باز دارد.
کمافیطوس[416]: گرم است به درجه دوم و خشک به درجه سوم. سدهها بگشاید و اندامهای زندرونی را بزداید و در وی قوّتی اسهال کننده است و زدودن او فزون از گرم کردن است و با انگبین بر جراحتها و ریشها نهند، جراحتها را برویاند و ریش کهن را درست کند و با ماء العسل، خداوند عرق النسا را سود دارد، ان شاء الله.
علک الانباط و ریتانج: علک الانباط گرم است و محلّل است و ریتیانه گرمتر از آن است لکن محلّلتر نیست.
باب هفدهم در داروهای سرفهی گرم
بنفشه، نیلوفر، سپستان، آلوی سیاه، کشک جو، تخم خشخاش، لعاب اسبغول، لعاب دانهی آبی شیرین، لعاب تخم خطمی، آب انار شیرین، آب خیار، آب کدو، آب برگ نیشکر، آب برگ خرفه، کتیرا، کافور، گلاب، نشاستهی گندم، صمغ بادام، مغز بادام شیرین،
ص: 325
مغز تخم خیار، مغز تخم کدوی شیرین، مغز دانهی آبی، صندل سپید، عناب، رب السوس، پوست خشخاش، عصارهی برگ خشخاش، عصارهی برگ کوک، آرد باقلی، ترنگبین، فلوس، خیارشنبر، شیرخشت، شراب زوفا لعوق خشخاش، شراب بنفشه، بنفشه پرورده، لسان الثور.
داروهای سرفه سرد: مُر، میعه تَر با انگبین، روغن بلسان با انگبین، لعاب حب الرشاد، لعاب تخم کتان با انگبین، انجیر، ایرسا، فطراسالیون، زوفای خشک، بیخ سوس، علک الانباط، پرسیاوشان، میویز دانه بیرون کرده، سکبینج با انگبین، دواء المسک، سجزینا، تخم بادیان، بیخ بادیان، حلبهی شسته، تخم کرفس، فراسیون، قردمانا، بلبل، زراوند گرد، تخم انجره، حرف، مغز بادام طلخ، پودنهی دشتی، انیسون، انگژد، بیرزد، کندر، افیون، تخم ترب، جاوشیر، قطران، زعفران، سیر، روغن گاو، فانید، انگبین، روغن پسته، روغن حبة الخضرا، روغن چلغوزه، مغز پنبه دانه، خرما.
فطراسالیون: تخم کرفس کوهی است که بر سنگ روید و محلّل است. سدهها بگشاید.
خداوند سرفهی کهن و ضیق النفس را سود دارد. قطران یک اوقیه و نیم بخورند ریش را پاک کند و سرفهی کهن را ببرد.
انیسون: گرم و خشک است تا به درجه سوم، بریان کنند، بادها را تحلیل کند و تهیّج و آماس اطراف را ببرد و به قوّت تحلیل سرفهی بلغمی و تشنگی بلغمی را ببرد.
تخم کتّان: گرم است به درجه اول و در تری و خشکی معتدل است. پزاننده است و زداینده. بریان کنند، سرفهی بلغمی را ببرد
مغز پنبه دانه: گرم و نرم است، سینه را پاک کند و سرفه را ببرد
پرسیاوشان: جالینوس میگوید: معتدل است. بوعلی سینا میگوید: همانا اندکی میل به گرمی و خشکی دارد. لطیف است و محلّل. در وی قوّتی است قبض کننده. سیلان مادتها را باز دارد و شش و سینه را پاک کند.
باب هجدهم در داروهای خون بر آمدن از گلو
ص: 326
داروهای خون برآمدن از گلو به سبب بسیاری خون و گشاده شدن سر رگها:
گل ارمنی و مخطوم[417]، گِل شاموس، کهربا، شب یمانی بریان کرده، عصارهی لحیة التیس، گلنار، مازو، سماق، گل سرخ، اقاقیا، شادنج، جفت بلوط، سرون گوز، تخم لسان الحمل، صمغ، عصارهی خرفه و لسان الحمل و عصا الراعی، عصارهی اطراف رز، شراب مورد، شراب آبی.
داروهای ضماد: پوست انار ترش، خاک کندر، مازو، آرد جو، گلنار، غبار آسیا، برگ مورد، اطراف رز، خرمای قسب، روغن مورد، روغن گل، این همه مخبص کنند و در سینه نهند.
داروهایی که خون از سینه و شش برآید: قهربا[418] در آب برگ خرفه، سرطان در کشکاب پخته، شادنج اندر عصارهی عصا الراعی، گل مختوم در عصارهی لسان الحمل، طباشیر، بسد گل سرخ، تخم خشخاش، تخم خرفه، رب السوس، اقاقیا، کندر. داروها که در کتاب معالجات وصف کرده آمده است
داروها که در کشکاب بپزند: سرطان تازه، آب کدو مقطر، آب عنب الثعلب مقطر، حب الاس، زعرور، انبرود قدید، آبی، کندش کوهی و بستانی، عناب، عدس مقشر، خرنوب شامی.
داروهای شکافته شدن رگها در سینه به سبب سرمای به افراط در سفر و غیر سفر: کندر، تخم کتان، سنبل، بسد، گل سرخ، کهربا، جندبیدستر، اقاقیا، عصارهی گل تَر و آب باران، نبیذ قابض، تریاق بزرگ.
داروهای ضماد: انار پوست، گزمازو، ساق کندر، غبار آسیا، برگ مورد، موم زرد، روغن سوسن، روغن مورد و آن را که سبب حرکتی عنیف باشد: گل مختوم، قهربا، گل ارمنی، شب یمانی، زعفران، آب باران، شراب مورد، عصارهی آبی، عصارهی خرفه، عصارهی لسان الحمل و آن را که سبب نرم شدن رگها باشد از بسیاری رطوبت از پس استفراغ
ص: 327
رطوبت: بیخ اذخر، مصطکی، زیره بریان کرده، پودنهی کوهی، جندبیدستر، قلقدیس، زعفران، تریاق بزرگ، مثرودیطوس، سجزینا، فلونیای رومی و پارسی.
داروهای ضماد: علک ساج، زیره بریان کرده، اقاقیا، عصارهی لحیة التیس، جندبیدستر، قلقدیس، اذخر و آن را که خون از آماس شش برآید فصد استفراغ به حقنه و به داروی مسهل. هیچ دارویی قابض نشاید داد، لکن تدبر پزانیدن ماده و پاک کردن شش باید کرد و اگر بر جگر زخمی آمده باشد، علاج جگر باید کرد به ریوند چینی، لاک مغسول، گل ارمنی.
داروهای قابض[419] همه انواع را سود دارد: عصارهی برگ خرفه، عصارهی بادروج، عصارهی لسان الحمر، عصارهی عصا الراعی، آب خیار با این عصارهها شادنج مغسول یک مثقال با این عصارهها سرون گوزن، عصارهی نعنع، ثمره درخت بده، شکوفه گشنیز تَر سه درمسنگ به آب سرد بامداد و شبانگاه خون بزغاله پیش از آنکه بفسرد نیم اوقیه سه روز بدهند. حب الاس دو درمسنگ بدهند در عصارهی لسان الحمر. تخم لسان الحمر در عصارهی گل تَر، پنیرمایه خرگوش و آهو بره و بزغاله اندر عصارهها یا اندر گلاب یا اندر شراب قابض، شب یمانی، اندر زردهی خایه مرغ نیمبرشت. سریشم، ماهی، عصارهی گندنا، شامی با نیم اوقیه سرکه اسفنج سوخته در نبیذ قابض، قنطریون، آب معدن آهن یک درمسنگ، تخم گندنا یک درمسنگ، حب الاس در عصارهها که یاد کرده آمد است.
باب نوزدهم در داروهای دل
داروهای معتدل که دل را قوّت دهد: یاقوت، بیجاده، پیروزه، لعل، زر، سیم، گل مختوم، حجر ارمنی، لاژورد.
داروهای سرد: کافور، صندل، طباشیر، مروارید، بسّد، سیم، گشنیز تَر، ترشی، ترنج
داروهای گرم: درونج، جدوار، مشک، عنبر، عود، زرنباد، ابریشم، زعفران، بهمن سرخ و سپید، قرنفل، بادرنج بویه، بازروج و تخم آن، شاهسفرم و تخم آن، قاقله کبار، کبابه،
ص: 328
ساذج هندی، راسن، قهربا، سوسن آزاد.
داروهایی دیگر که به غرض و فعل و طبیعت خویش دل را سود دارد: افتیمون، اسطوخودوس، آمله، آذریون، انفحه، بسفایج خیربوا، دارچینی، زرنب، سلیخه، سنبل، سک، سعد، سندروس، شب، طلحسقوق، غاریقون، کندر، مومیا، فستق، خرمای هندی، نیلوفر، نعنع، نمام، بباید دانست که داروهای دل که یاد کرده آمده است، بعضی اسهال کننده است و بعضی اسهال باز دارنده و بعضی لطیف کننده و بعضی غلیظ کننده و قوام دهنده و به تازی «لزج» گویند و بعضی انواع استفراغ گیرنده است و به تازی «مغری» گویند و بعضی گشاینده است و به تازی «محلّل» گویند، بعضی را «مفتح» گویند و بعضی مادتها بازدارد و به تازی «رادع» گویند و بعضی خیره کننده است و به تازی «مخدّر» گویند و بعضی عرق آرنده است و بعضی ادرار بول کننده و بعضی رطوبتها را کمتر کننده است و به تازی «ناشف» گویند و «مجفّف» نیز گویند و این نوع را به معنی فقری توان گفت.
اما داروی مسهل که دل را سودمند است و از دو وج زیانکار است و سودمندی یکی، آن است که خلط بد را از همه تن و از حوالی دل و دماغ پاک کند تا روح دل و دماغ صافی شود و روشن گردد و دل قوی شود و این داروها چون افتیمون است و اسطوخودوس است و دوم آن که بعضی داروها است که مقداری اندک از آن در مفرحها افکنند چندان که با داروهای دیگر به دل رسد و خون دل را صافی کند و مادهی بد از دل دور کند تا خون دل پاکیزه شود و دل قوی و شادان گردد و این داروها چون حجر ارمنی است و حجر لاژورد و زیانکار یکی آن است که داروی مسهل اگر چه اخلاط بد را از تن بیارد، لختی اخلاط نیک را بجنباند و به صحبت آن بیارد. بدین سبب ضعف تولد کند و دوم آن که طبیعت قهر کند تا چیزی از وی بستاند و اسهال دفع کند و کار طبیعت آن است که اخلاط را در تن به مَقَرّ خویش جذب کند و هر خلطی را در قرارگاه نگاه دارد و کار داروی مسهل بر خلاف این است و تا طبیعت را عاجز نکند بر وی چیره نگردد درمسنگ اسهال نکند، بدین سبب ضعف آرد. از این جا معلوم گردد که داروی مسهل آن را نفع کند که ضعف دل او از نوع نوخس[420]
ص: 329
بود و خداوند ضعف قوّت را زیان دارد.
داروهای قابض و قوی و مغری: چون گل مختوم و بهمن و مانند آن، گوهرِ دل را و قوّت روح را به لزوجت و بقرب قبض غلیظ کند و قوام دهد تا گوهر روح از هر سببی منفعل نشود و تحلیل نپذیرد و منفعت این داروهای اصحاب توحش را کمتر بود. لکن بیشتری منفعت آن اصحاب ضعف قوّت را بود و کسانی را که خون ایشان رقیق بود.
داروهای لطیف کننده چون غلیظتر شود لطیف کند و تیرگی را از خون جدا کند، بدین سبب اصحاب توحش را منفعت آن فزون از آن باشد که اصحاب ضعف قوّت را داروهای عرق آرنده و ادرار بول کننده خون را غلیظ کند و تیره از بهر آن که مادهی لطیف را از خون جدا کند بدین سبب منفعت آن کسانی را بود که خون ایشان رقیق و آبناکی بود و اصحاب توحش را زیان دارد از بهر آن که خون همهی تن و خون دل غلیظتر و تیرهتر شود و خشکی زیادت تر شود.
داروهای گشاینده: که به تازی «مفتح» گویند و داروها بود که سده بگشاید و منفعت آن، آن است که منفذ داروها بگشاید تا داروهای دل، به دل رسد.
داروهای محلّل: اصحاب توحش را که سبب توحش سردی و غلیظی خون باشد سود دارد.
داروهای رادع: خداوند سوء المزاج گرم را سود دارد و داروهای مخدر قوّت داروها نگاه دارد تا اندامهای دیگر که دارو نخست بدان رسد قوّت دارو بستاند[421] تا همگی قوّت دارو به دل رسد و در دل چندان نگاه دارد که اثر و منفعت داروها ظاهر شود.
داروهای تریاقی: همه موافق طبیعت مردم است و طبیعت حیوانی از دل خیزد. بدین سبب همه داروهای تریاقی دل را قوّت دهد و شاد دارد و بیاید دانست که همهی داروهای نفاخ اصحاب توحش را و اصحاب ضعف قوّت را زیان دارد. از بهر آنکه بخاری غریب
ص: 330
ناملایم با روح بیامیزد و به سبب آن بخار با روح به سبب خلط فزونی باشد تا اندامها پس روح بدان سبب تیره و تاریک شود و در افعال خویش کسلان گردد و ضعف توحش زیادت گردد.
یاقوت: معتدل است منفعت و خاصیّت آن در شادی آوردن و دل را قوّت دادن و با مضرّت داروهای زهرناک ضدی کردن. خاصیتی عظیم است و بدان ماند که قوّت یاقوت در این باب به طبیعت و جِرم یاقوت نیست لکن خاصیّت محض است همچون خاصیّت مقناطیس از بهر آن که آن مقدار که از جرم یاقوت در شربتها افتد مقداری نباشد که در همه تن پراکنده شود و به دل رسد و نیز معلوم است که جرم آن هضم نمیشود و مستحیل نمیگردد و استحالت بیش از آن نمیپذیرد که از تن مردم گرم شود و از پس گرم شدن خاصیّت آن پدید آید. همچون کهربا که نخست آن را بمالند و گرم کنند، تا کاه را زود برباید و انفعال استحالت یاقوت پیش از گرم شدن نیست و از بهر این گفتهاند که یاقوت در دهان داشتن دل را قوّت دهد. از بهر آن که در دهان گرم شود و خاصیّت آن پدید آید.
بیجاده: گور بیجاده گوهری نوران است و درفشان است همچون یاقوت. روح را روشن کند و دل شاد کند.
فیروزه: به خاصیّت شاد کننده است و در وی قبضی است و قوّت قبض دل را قوّت دهد و روح را جمع کند تا قوّت روح زیادت شود.
لعل: گوهر لعل نورانی است دل را شاد کند و روح را روشن کند.
زَر: معتدل است و نورانی هم به خاصیّت و هم به نورانیّت. دل را قوّت دهد.
سیم: معتدل است میل به سردی دارد، خاصیّت او ضعیفتر از خاصیّت زرّ است.
گل مختوم: در سردی و گرمی معتدل است و خشکی در آن غالب است و ترکیب رطوبت آن با خشکی که آن را هست ترکیبی محکم است و بدین سبب لزج نشف کننده است. از بهر آن که خشکی غالب است و خاصیّت آن در قوّت کردن و شاد کردن دل خاصیتی عجیب است تا به حدی که پادزهر است.
حجر ارمنی: مفرح است از دو وجه. یکی خاصیّت دیگر آن که دل و دماغ را از بخار تیره دُخانی پاک کند.
ص: 331
لاژورد: خاصیّت و قوّت لاژورد همچون خاصیّت حجر ارمنی است لکن لختی ضعیفتر است.
کافور: سرد و خشک است به درجه سوم لکن به خاصیّت با گوهر روح موافق است و این خاصیّت سردی بر طبع آن غالب است. خاصه اگر به اندازه معتدل باشد با دل گرم باشد.
صندل: سرد و خشک به درجه دوم و سردی بروی غالب است تا نزدیک درجه سوم، مفرحی قوی است و قوّت عطریت و تلطیف و قبض که در اوست یاری دهنده است، قوّت تفریح را.
طباشیر: خداوند خفقان و غشی را که از گرمی بود سود دارد و قوّت قبض او در این یاری دهنده و از جهت خداوند مزاج سرد با زعفران ترکیب کنند، معتدل شود.
مروارید: طبع مروارید به کهربا نزدیک است لکن نورانیت مروارید بیشتر است و خاصیّت آن در تفریح عظیم است.
بسذ: سرد است به درجه اول و خشک به درجه دوم به خاصیّت و به قوّت نشف و به تنویر دل را قوّت دهنده است و شاد کننده.
ترشی ترنج: دل گرم را قوّت دهنده است به خاصیّت و به عطریت دل را قوّت دهد.
زرنیخ: گرم و خشک است به اول درجه سوم خاصیّت آن در تفریح و تقویت دل قوی است و در وی قوّتی قبض کننده است. بدین قوّت تریاق همهی زهرها است. مضرت زهرها از دل باز دارد و اگر چه گرم است، گرمی طبع او خاصیّت شاد کردن دل را باطل کند و اگر اندکی کافور با وی بیامیزند، گرمی او شکسته شود و خاصیّت شادی دادن بماند.
جدوار: چوبی است مانند زراوند با بیش روید. بیش از آن ضعیف شود و شاخ نتواند زد. بدین سبب قویترین پادزهرهای بیش است و پادزهر گزیدن افعی است. گرم است و
ص: 332
گرمی آن به افراط نیست و با قوّت پادزهر[422] وی مفرحی قوی است.
زرنباد: گرم و خشک به درجه دوم. در وی قوّتی قبض کننده است و قوّتی که لطیف کننده و خاصیتی تمام دارد در شاد کردن دل و اندر تریاقهای بزرگ افتد از بهر آن که با گوهر روح سخت ملایم است و روح طبیعی را که در جگر است هم سود دارد و بدین سبب از جمله داروهای فربه کننده است.
مشک: گرم و خشک است به درجه سوم. در وی خاصیتی بزرگ است در قوّت دادن گوهر روح و در شاد کردن دل و پادزهری قوی است خاصه مضرّت قرون سنبل را و مضرت بیش را باز دارد و آن را که به اعتدال حاجت آید حرارت آن به کافور معتدل کنند و خشکی آن را به روغن بنفش و روغن گل معتدل کند.
عنبر: گرم و خشک است به درجه دوم. لطیف کننده است و در وی خاصیتی تمام است در قوّت دادن از دو وجه. یکی عطریت دیگر لزوجت و منفعت عطریت معلوم است منفعت لطافت و لزوجت هم در این باب یاد کرده آمده است.
عود فعل و منفعت آن به منفعت عنبر نزدیک است و همه اندامها را قوّت دهنده است لکن عنبر قویتر از عود است.
ابریشم: گرم و خشک است به درجه اول. لطیف است و نشف کننده است روح حیوانی را و طبیعی را و نفسانی را قوّت دهنده است
زعفران: گرم و خشک است به درجه اول. قابض و محلّل است و عطریت این هر دو قوّت را یاری دهد. بدین سبب خاصیّت آن در قوّت دادن گوهر روح و شاد کردن دل عظیم است.
بهمن سرخ و سپید: سپید گرم و خشک است به درجه اول سرخ لختی گرمتر است. در هر دو قوّت قبض است و قوّت لطیف کردن و سده گشادن.
قرنفل: گرم و خشک است به درجه سوم گفتهاند به درجه دوم. خاصیّت آن در منفعت
ص: 333
معده و جگر بیشتر است به عطریت دل را سود دارد.
بادرنج بویه: گرم و خشک است به درجه دوم. بخار سودایی از روح دل دور کند و به قوّت عطریت و تلطیف و قبض که در وی است اندر این باب یاری دهد.
شاهسفرم: معتدل است و خاصیّت اعتدال و به عطریت دل را قوّت دهد.
فلنجمشک: معتدلتر از مرزنگوش است. خداوند خفقان بلغمی و سودایی را سود دارد.
برگ ترنج: تخم آن و پوست آن هر سه از جملهی داروهای تریاقی است.
قاقله کبار: گرم و خشک است و آخر درجه دوم شاد کننده است به عطریت و تلطیف کننده و قوّت دهنده است و قبضی که در وی است.
کبابه: به قوّت تفتیح و تلطیف و به عطریت و به قوّت ادرار و پاک کردن مجاری بول را و دل را سود دارد.
شادنج هندی: به قوّت ادرار بول توحش زایل کند. دل مرطوب را سود دارد.
راسن: لطیف کننده است و مفرحی قوی است.
کهربا: گرم و خشک است به درجه دوم به عطریت و به خاصیّت خفقان زایل کند و دل شاد کند.
سوسن آزاد: قوّت سوسن به قوّت زعفران نزدیک است و در تفریح و قوّت دادن دل، سوسن قویتر است از بهر آن که زعفران را با قوّت تفریح قوی است که دل را به حرکت انبساط آرد و روح را بر طبع آن تحلیل کند و در سوسن با قوّت تفریح قوّت امساک بیشتر است. بدین سبب که زعفران اندر حال غشی زیان دارد.
باب بیستم اندر داروهای معده:
داروهای گرمی معده بی ماده را: دوغ گاو، آب انار، پست جو در آب سرد، طباشیر اندر دوغ، قرص کافور اندر آب انار، شراب ریواج، شراب ترشی ترنج، شراب لیمو، آب غوره، آب تخم خرفه، آب کسنی با سرکه، برگ کوک با سرکه.
ص: 334
داروهای معدهی گرم و ضعیف: سکنگبین سفرجلی، شراب نعنع که در وی شاخههای نعنع بود، سفوف طباشیر.
داروهای معدهی گرم و خشک: شیر خر، آب انار با روغن گل، کشکاب با روغن بادام.
داروهای گرمی معده با ماده: صبر مغسول، پست جو در آب انار، ایارج فیقرا با هلیلهی زرد ترکیب کرده، شراب گل، گل شکر، مسهل گل شکر با سکنگبین سرشته، مطبوخ افسنتین، ماء الجبن، مطبوخ شاهتره، شراب انار، مسحل ایارج فیقرا، که معده را از اخلاط صفرا پاک کند. گوارش مسحل، گوارش طباشیر، حبی که در این باب سودمند بود، حبی دیگر، حب اصطحیقون. این مطبوخها با ایارج فیقرا و حبها در کتاب ششم در علاج معده یاد کرده آمده است.
داروهای معده سرد بیماده: شیر و انگبین، دواء المسک، مُر، سجزینا، فندادیقون، فلافلی، زنجبیل مربا، تریاق بزرگ، مثرودیطوس، میبه، معجون کندر، روغن سوسن، روغن مصطکی، روغن قسط با روغن بلسان آمیخته، زیره، نانخواه، دارچینی، پلپل، انگدان، انگژد، کرویا، سیر، کودک تندرست فربه اندر کنار گرفتن تا معده را گرم بکند چنان که شهوت پدید نیاید.
داروهای معده سرد و خشک: شیر خر با انگبین، کشکاب با انگبین، اندکی پلپل در وی پخته، شراب ریحانی با شوربای مرغ فربه آمیخته.
داروهای معده سرد و تَر: قی ایارج فیقرا، ایارج لوغاذیا، ماء الاصول، روغن بادام تلخ، گوارش عود، مسهل ایارج که معده را از خلط پاک کند، حب الافاویه، مسهل کمونی، فلافلی، قرص گُل، میبه، شراب سنبل، شراب مشک، شراب عنبر، کسری گوارش، نارمشک، حب صبر که در نسخهی اسحاق بن حنین است، سکنگبین، نسخت او دارویی که خداوند آروق ترش را سود دارد، شراب خبث الحدید، ضمادی که معده را گرم کند، روغن مصطکی.
داروهای معده بادناک: اگر در معده مادهای باشد غلیظ، استفراغ به حقنهی تیز، حب سکبینج، سکبینج، جلاب گرم، انیسون و مصطکی و سعتر و مرزنگوش در وی پخته، یک
ص: 335
مثقال کرویا در جلاب گرم یا در شراب گرم، تکمید به سرکه، تخم کرفس و سذاب و مرزنگوش و دوقوا و حب الغار و شبت و بابونه و جعده اندر وی پخته و سجزینا و معجون حب الغار، فندادیقون، ابهل، گوارش انگژد، انگدان، شراب کهن، اگر طبع نرم باشد، حب الرشاد بریان کرده و اگر طبع خشک باشد، یک درمسنگ تخم کتان، یک درمسنگ تخم کرفس، اندر شراب بجوشانند و بدهند.
داروهای باطل شدن شهوت طعام: اگر سبب، استغنای تن باشد از غذا چند روز باز باید داشت تا شهوت باز آید و اگر سبب بسته شدن مثام باشد، ریاضت، گرمابه، عرق آوردن و اگر سبب تقصیر جگر باشد در جذب کیلوس زنجبیل پرورده، ترنج پرورده، کبر به سرکه پرورده، سکنگبین بزوری، میبه، تریاق، مثرودیطوس، گرمابه، ریاضت ناشتا، شراب کهن یک ساله و اگر سبب بستگی مجرای سودا بود که از سپرز به معده آید، کبر به سرکه، سیر به سرکه، شلغم به سرکه و خردل و پیاز به سرکه، اشترغاز به سرکه، نسوس پلپل و حلتیت، ایارج فیقرا، با اندکی افتیمون و اگر سبب آفتی بود که به عصب دماغی که به معده آمده است رسیده باشد، ایارج فیقرا، حب قوقایا، بوی عنبر و عود و مشک، ضماد گرم که در کتاب معالجات یاد کرده آمده است و اگر سبب بیماری دراز باشد، سکنگبین سپرجلی میبه، شراب پودنه این همه بعد از قی کردن بود اگر مزاج گرم باشد پست جو با سرکه با آب انار ترش و شیرین سفوف که در کتاب معالجات است. شراب افسنتین به نسخهی ابو علی سینا، ماهی آبه.
داروهای شهوت کلبی: اگر سبب اندر آمدن سودای بسیار باشد، اندر معده، فصد باسلیق، فصد اسِیْلِم، طبیخ افتیمون، اتریفل، شیر تازه، شوربای بره و بزغاله که در کتاب معالجات وصف کرده آمده است، شراب ممزوج با آب که زیره در وی جوشانیده باشند و اگر طبع نرم باشد، گوارش خوزی، آب گرم به ناشتا، زردهی خایه مرغ نیمبرشت، گوزاب، مرغ فربه گوزاب.
بط فربه، حلوا به شکر و روغن بادام و نشاسته و لوذینه، ثرید کعک، در اسفیداج چرب و اگر سبب سردی معده باشد قی کردن به ایارج فیقرا، کمونی، سجزنیا، دواء المسک، المر،
ص: 336
تریاق بزرگ، اطریفل بزرگ، شراب غریب هم از آن نوع که پیشتر یاد کرده آمده است و اگر سبب تحلیل بسیار باشد و تخلخل مسام و سوء المزاج گرم، آسایش، روغن مورد طلی کردن، در آب سرد نشستن، شراب لیمو، شراب ترشی ترنج، ریواج مصوص، افسرد، هلام از گوشت گوساله، بطون گاو، هریسه سر و پایچه و اگر سبب نزله باشد ایارج فیقرا و قوقایا.
علاج نزله داروها:
داروهای جوع بقری: بوی سیب، بوی آبی، بوی مورد، بوی مشک، بوی عود و زیره و از ترشیها مِی سوسن شراب ریحانی در وی آمیخته، حفظ قوّت بدین بویها و شربتها و به طعامهای موافق و اگر مزاج گرم باشد، بوی کافور گلاب و گل بوی مرغ بریان کرده، بوی بزغاله بریان کرده، بوی نان گرم خانگی، نان اندر شراب، ریحانی ترید کرده ماء اللحم، سکباج که در جایگاهش وصف کرده آمده است، متنجه که یاد کرده آمده است، ضماد که وصف کرده آمده است و اگر غشی افتد موی صدغ کشیدن و چیزی بر زمین زدن و رخسار او خلیدن و گوش او مالیدن آواز بلند ناگاه بدو رسانیدن.
داروها آرزوهای بد: قی، گوارش عود، میبه، ایارج فیقرا، زیره، نانخواه خاییدن، مغز بادام طلخ، داروها که در جایگاهش وصف کرده آمده است.
داروهای تشنگی: سکنگبین، آب انار ترش، آب میوهها، سیب ترش، ریواج، انبرود چینی، آب یخ خوردن و بر سر آن خفتن، کشکاب، آب کدو، آب خیار، با روغن بادام، لعاب اسبغول با آب انار و روغن بنفش، کتیرا در دهان داشتن و به هوای خنک رفتن، بوی میوههای خنک، بوی بنفشه و نیلوفر، بوی کافور و گلاب، بوی صندل، قرص کافور با دوغ و ترف در دهان داشتن، خرمای هندو در دهان داشتن، زردآلو کشته در دهان داشتن، حبی که تشنگی بنشاند، آب که تشنگی بنشاند، چنان که در جایگاهش وصف کرده آمده است، اگر با استفراغ حاجت باشد، فصد باسلیق، مطبوخ هلیله، ماء الجبن، به مغز تخم معصفر کرده و اگر سبب تشنگی رطوبت شور باشد، استفراغ به قی یا به ایارج فقیرا، آب گرم خوردن به ناشتا، خاصه اگر تخم بادیان در وی جوشانیده باشند، شراب که در جایگاهش یاد کرده آمده است.
ص: 337
داروهای فواق: استفراغ به قی، ایارج فیقرا به سکنگبین سرشته، هلیلهی زرد و ایارج فیقرا به سکنگبین سرشته، آب گرم با روغن بادام، تجرّع کردن، حسوی چرب آشامیدن و اگر ماده سرد و تَر باشد، ایارج فیقرا با انگبین سرشته، نانخواه و سعتر و سُذاب و پودنه ناشتا خاییدن، کمونی، سجزینا، تریاق اربعه، تریاق بزرگ، فندادیقون، طبیخ سداب، مرزنجوش با انگبین نیم درمسنگ جندبیدستر با سرکه سفوف که در کتاب معالجات یادکرده آمده است.
داروهای آروغ بسیار: قی، فلافلی، کمونی، معجون ابهل، گوارش کندر، گوارش انگدان، معجون حب الغار، فندادیقون، سجزینا.
داروهای مَنِش گشتن و اضطراب معده: استفراغ به قی کردن با ایارج فیقرا و اندکی سقمونیا به ایارج فیقرا عسلی و افتیمون و نمک هندی، آب انار ترش و شیرین، شراب غوره، سکنگبین، مصوص آب غوره و آب انار دانگ، میبه، شراب افسنتین، شراب کهن، ضماد که از صندل و گل و لادن و سُک و کافور و آب سیب و گلاب بود.
داروها که افراط قی باز دارد: شراب لیمو، شراب خرمای هندو به آلو سیاه، رب غوره، شراب انار ترش، رب لیمو، رب آبی، شراب ریواج، شراب ترشی ترنج، طباشیر و گُل درست برگ ناکرده در آب پختن، پست جو اندر آب انار پوست که بر ظاهر سفال بسته بود، نان خشک، اطراف رز، برگ رز، طبیخ سماق و اگر طبع خشک بود، حقنهی نرم، مطبوخ هلیله، نعنع، صبر، ضماد که در جایگاهش یاد کرده آمده است، حب که قی باز دارد، شراب که قی باز دارد، شرابی دیگر، سفوف به نسخه عیسی بن صهاربخت، سفوفی دیگر، حبی که خِمِل معده[423] را از بلغم لزج پاک کند، شراب که معده را قوّت دهد، سفوفی دگر، ضمادی این همه اندر جایگاهش وصف کرده آمده است. اگر ماده سودایی بود، ضمادی از لادن و اشنه و اکلیل الملک و مورد و شراب قابض سازند. استفراغ به طبیخ افتیمون، تقویت معده به دواء المسک طلخ، داروها که قی خون باز دارد، رگ زدن، اقراص گلنار در آب باران و عصارهی لسان الحمل، اقراص کهربا در آب لسان الحمل، آب باذروج، آب
ص: 338
عصا الراعی، طباشیر در آب لسان الحمل، گل ارمنی در آب خرفه و آب باران فلونیای فارسی، سجزینا، دحمرثا، طفشیل، به آب سماق، داروهای هیضه، طباشیر سوده اندر آب انار ترش، آب آبی ترش، آب سیب کوهی، آب اطراف رز، کعک بغدادی اندر شراب ریحانی، سرمق، حب الرمان، شراب میوهها، اقراص الطین، اقراص کندر، اقراص مورد، اقراص عود، اقراص راسن، ضماد از صندل و گل و آبی و سیب بریان کرده و مورد و کافور و گلاب و پست جو، و آب مورد تَر و از نان خشک و سرکه کهن آب آبی و سیب به سرکه پخته و گلنار و افسنتین و مصطکی و روغن مورد و روغن گل، آب آبی به سرکه پخته و شکوفه زر و لحیه التیس و سماق و اقاقیا و گلنار و نار پوست و پست جو و آب مورد تَر، خاکستر نی و خاکستر گز و خاکستر شاخ رز و سرکه ممزوج و اگر غشی افتد و عرق سرد کند، گل ارمنی در سرکه حل کرده بر پای او طلی میکنند و به خرفهی تر سرد کرده میپوشانند و هر ساعت تازه میکنند.
داروهای معده ضعیف: اگر قوّت جاذبه ضعیف بود، طعام لطیف چون تذرو و دراج و گنجشک، با دارچینی و زیره و کرویا و نانخواه و زعفران و شراب قابض، ضماد که در موضع او وصف کرده آمده است، اطراف مالیدن، از پس طعام ریاضت کردن به آهستگی و اگر قوّت ماسکه ضعیف باشد رب سیب، رب آبی، شراب لیمو، کشکاب با گاورس پخته، دوغ آهن تاب کرده، طباشیر و گل سرخ گلنار، قرط، طراثیث، کهربا، کرنج، گاورس مقشر، عدس مقشر، با آب غوره پخته و آب انار دانگ و آب آبی ترش، طیهوج، کبک، جوژه مرغ خانگی بریان کرده، ضمادی که در جایگاهش وصف کرده آمده است، طعام کبک تذرو، خرگوش، آهو، گنجشک، همه بریان کرده و اگر قوّت هاضمه ضعیف باشد، خداوند مزاج گرم را میبهی ساده سکنگبین سفرجلی، شراب انار مصوص، به آب سماق و آب انار و خداوند مزاج سرد را اطریفل بزرگ، گوارش عود، سجزینا در ماء العسل یا در شراب کهن، اطریفل کندر که در جایگاهش وصف کرده آمده است و ضمادهای گرم
و اگر قوّت دافعه ضعیف باشد: آب میوهها ماء الجبن، سکنگبین، فلوس خیارشنبر در آب کسنه، هلیلهی پرورده، انجیر خشک در جلاب آغشته یا در ماء العسل آلو سیاه اندر
ص: 339
جلاب آغشته و ماش مقشر و اسفاناخ، نیشو، تخم معصفر، روغن بادام، روغن معصفر و اگر نشیج لیفهای معده متخلخل شده باشد، شراب مورد، اطریفل بزرگ، اطریفل کوچک، گوارش عود، روغن مصطکی، پودنه، پوست که زندرون سنگدان مرغ اهلی بود، حجر یشم.
داروهای آماس معده گر[424] خون بود: فصد باسلیق ضمادها و طلاها از این داروها روغن آبی، آب مورد، آب آبی، آب سیب، گلاب، صندل، موم صافی، روغن گل آبی بریان کرده، سیب بریان کرده، تراشهی کدوی تَر، برگ خرفه، آرد جو، صندل سفید، بنفشه به آب عنب الثعلب، اندکی زعفران، برگ عنب الثعلب، گشنیز تَر، خطمی، بابونه، اکلیل الملک، اصل السوس، روغن بنفش، افسنتین رومی، سنبل، پیهی بط، روغن خیری، روغن سوسن، شبت، صبر، مصطکی، روغن ناردین، رب غوره، روغن که اندر کتاب معالجات وصف کرده آمده است و شربتها آب انار، رب سیب، رب آبی، کشکاب، آب لسان الحمل، آب کسنی، آب عنب الثعلب با فلوس خیارشنبر و اندکی زعفران، شراب بنفشه، شراب نیلوفر به آب آمیخته، آب بادیان، آب کرفس، اقراص طباشیر، گل سرخ، شیر تازه به آب گرم آمیخته، ماء العسل، شونیذ، دارویی که در کتاب معالجات یاد کرده آمده است.
داروهای آماس معده که از صفرا بود: کشکاب سرطانی با آب انار ترش، آب کدو با آب انار آمیخته، ماء العسل به آب خیار به آب تخم خرفه آمیخته، آب کسنی، مقداری اندک تخم خیار، خرفهی کوفته و در وی مالیده و اندکی شکر، قرص گل که اندر وی یاد کرده شده است و ضمادها که از تراشهی کدو و برگ خطمی و آرد جو آب خیار بادرنگ، برگ لسان الحمل، برگ خرفه، طلحب[425].
داروهای آماس معده که از بلغم بود: آب بادیان تَر، آب کرفس، روغن بادام شیرین و طلخ، روغن بیدانجیر، مطبوخ اکلیل الملک که در کتاب معالجات وصف کرده شده است، مطبوخ دیگر، ضمادها از جعده و اکلیل الملک و حماما و بابونه و شبت و افسنتین و سنبل و مصطکی و کندر و بیخ خطمی، اشق، جاوشیر، مقل، میعه تَر پیهی بط، پیه مرغ خانگی،
ص: 340
موم زرد، روغن سوسن، روغن ناردین، خاکستر چوب رز، سعد، اذخر، سرکه، طعام هلیونی، لبلاب، کرنب، برگ چغندر، روغن زیت، به جای آب ماء العسل.
داروهای آماس صلب که در معده بود: شیر اشتر، شیر خیارشنبر در ماء الاصول، روغن بیدانجیر، روغن بادام، روغن سوسن، اقراص سنبل، ضماد که اندر کتاب وصف کرده آمده است و اخلاط آن: این است، اکلیل الملک، حلبه، بابونه، حب الغار، خطمی، افسنتین، اشق، مقل، انجیر خشک، شراب انگبین، تخم کرنب، مغز بادام تلخ، میعه تَر، مُر، سنبل، مصطکی، سعد، اذخر، تخم کتان، موم، روغن ناردین، بنفشهی خشک، گل سرخ، قصب الذیره، طعام از آن نوع که در آماس بلغمی یاد کرده آمده است.
داروهای دبیله که در معده بود: شیر تازهی گرم، آب گرم، طبیخ حلبه، طبیخ حسک، روغن بادام تلخ، روغن بیدانجیر، تلحسقوق، تخم مروُ، صبر در آب کسنه، ایارج فیقرا، اخلاط ضماد تلحسقوق، حسک، حلبه، روغن کنجد، انجیر خشک، بابونه، افسنتین رومی.
داروهای ریشها و بثرههای معده: رگ زدن، دوغ ترش با طباشیر، گل سرخ، جلاب با ماء العسل، ایارج فیقرا، رب انار ترش اندر دوغ ترش حل کرده، کشکاب با این آب انار ترش، خیارشنبر اندر آب کسنی، شربت که در کتاب معالجات وصف کرده آمده است.
و اخلاط ضمادها طحلب: تراشهی کدوی تَر، خطمی، سماق، مازو، گلنار، رامک، گل سرخ، آب برگ خرفه، آبغوره، آب سیب ترش، آب لسان الحمل، طعامِ بتون گاو، قریس از گوشت گوساله، بطون بز به سرکه، جوژهی مصوص به آب غوره و آب انار ترش و آب لیمو و آب سماق و آب ریواج و آب ترشی ترنج.
باب بیست و یکم اندر داروهای جگر گرم:
[426]
داروهای جگر گرم: اگر مادهای نباشد، کشکاب با آب انار ترش آمیخته، آب سرد ناشتا، خاصه اگر مردی جوان بود و روزگار گرم، آب خیار، آب کدو، سکنگبین، آب کسنه، آب عنب الثعلب، شراب غوره، شراب ترشی ترنج، اسبغول و شکر در آب انار ترش، دوغ
ص: 341
ترش صافی کرده، طباشیر در آب سرد، آب تخم خرفه با سکنگبین، شراب ریواج، سرطان در کشکاب پخته.
و اگر مادهای باشد، استفراغ به مطبوخ هلیلهی زرد، آب لبلاب، آب عنب الثعلب، آب کسنه با فلوس خیارشنبر، پنیرآب با سفوف هلیله، قرص انبرباریس، سفوفی که با شیر اشتر دهند، قرص کافور، قرص طباشیر، قرصی دیگر در کشکاب به تخم کسنی و زرشک در وی پخته، ضمادها که در کتاب یاد کرده آمده است و اخلاط ضماد این است، گل، صندل، کافور، گلاب، برگ خرفه، روغن گل، آب خیار، آب کدو و خطمی، پست جو، پست عدس، فوفل، بنفشهی خشک، افسنتین، زعفران، موم، روغن بید، روغن گل و اگر طبع نرم باشد، آبی و برگ گل بپزند و ضماد کنند، طعام کسنی با اندکی گشنیز تَر پخته و به سرکه خوش کرده، ماهی تازهی خرد به سرکه پخته با آب کرفس و کسنی، طفشیل، افسرت از گوشت دراج و بزغاله و گوساله با آب غوره و آب زرشک.
داروهای جگر سرد:[427]
اگر استفراغ باید کرد، نخست سه روز ماء الاصول دهند، تخم کرفس، تخم بادیان، پوست بیخ کبر، پوست بیخ بادیان، نانخواه، انیسون، سنبل، اذخر، گل سرخ، قنطریون باریک، عاقرقرحا، زنجبیل، قسط، زراوند طویل، شونیذ، تخم سداب، قردمانا، شیطرج، جندبیدستر، سلیخه، أسارون، مصطکی، حلبه، وج، راسن، بیخ کبر، بیخ سوس، روغن بادام تلخ، روغن بیدانجیر و اخلاط حبها که استفراغ بدان کنند، از این نوع باید، ایارج فیقرا، غاریقون، لاک مغسول، ریوند چینی، انیسون، مقل و اخلاط مطبوخ هلیلهی کابلی، افسنتین رومی، غافت، گل سرخ، تربد سپید، سنبل، پوست بیخ کرفس، پوست بیخ بادیان، انیسون، تخم بادیان و بسفایج، افتیمون، میویز منقی، انجیر بُستی، فانید ماسکانی، طبیب به اندازه حاجت از این داروها میکاهد و میافزاید و از پس استفراغ ماء الاصول که یاد کرده آید، طبیخ حلبه با روغن بادام تلخ، شراب افسنتین، اقراص افسنتین، اقراص ریوند، اقراص نسخهی دیگر، دواء الاک، دواء الکرکم، خورد دواء الکرکم، بزرگ به نسخهی
ص: 342
دیگر، اقراص اللون، اقراص غافت، افاناسیا[428] بزرگ، اسافاسیای کوچک، فندادیقون، ضماد گرم، این مرکبات همه در این باب یاد کرده آمده است، اندر کتاب سادس.
داروهای جگر خشک: آب انار شیرین با روغن بادام شیرین، کشکاب گندم، آب با روغن بادام، زردهی خایهی مرغ نیمبرشت، آب کدو، آب خربزه هندی، آب خیار، لعاب اسبغول، تخم شاهسفرم در جلاب، پنیر تَر، شیر تازه با شکر، جلاب خام.
داروهای سدهی جگر که در جانب مقعر باشد: «در متن اول داروهای سدهی جگر که در جانب محدب و سپس داروهای سده جگر که در جانب مقعر ذکر شده است.»
ایارج فیقرا، بسفایج، غاریقون، انیسون، ریوند چینی، سرخس، کمافیطوس، نعنع، صبر با انیسون، روغن بادام تلخ، مطبوخ جنطیانا، مطبوخ ریوند، حب اصطمحیقون، مطبوخ افتیمون، لوغازیا، کمادریطوس، دواء اللاک، دواء الکرکم، تریاق اربعه، فندادیقون، اثاناسیا، فودنجی، امروسیا، سجزینا، معجون جنطیانا، معجون مشک، معجون انگدان که در جزو دوم از قرافادین ذکر کرده آمده است.
اخلاط ضمادها: کندر، اشق، کمافیطوس، انیسون، مصطکی، زعفران، روغن ناردین، موم زرد، آرد.
آرد ترمس، جعده، فوه، تخم کرفس، تخم بادیان، داروهای سدهی جگر که در جانب محدب افتد، آب کسنی، آب طلحسقوق، آب کرفس، آب برگ ترب، آب کشوت، طبیخ کشوت، سکنگبین ساده، سکنگبین بزوری، آب بادیان تَر، طبیخ غافت، سرخس، کمافیطوس، اصل السوس، هلیون، لاک مغسول، سکنگبین عنصلی، سرکهی سیر، سرکهی انگدان، سرکه کبر، أسارون، سلیخه، قطراسالیون[429]، زراوند مدحرج، فوه، ایرسا، غاریقون، افتیمون، عنصل، جعده، قنطریون باریک، جنطیانا، ترمس، سکنگبین که به فوه سازند، انجیر بستی، فستق، ماء الاصول، داروها که در کتاب سادس یاد کرده آمده است.
داروهای درد جگر: دو اوقیه عصارهی برگ سرو تَر با سکنگبین، دو اوقیه طبیخ برگ سرو
ص: 343
با نیم درمسنگ ریوند چینی و دو دانگ تخم بادیان و دانگی تخم کرفس، دارویی دیگر که اخلاط آن: عصارهی غاقت است و عصارهی افسنتین: لاک مغسول، ریوند چینی، زعفران، فقاح الاذخر و فوه و أسارون و تخم کرفس و تخم بادیان و انیسون و عود خام و عود بلسان و سنبل و مصطکی و اگر با درد جگر اسهال بود، دردی نبیذ پخته، لاک ریوند چینی، سنبل، خبث الحدید.
داروهای آماس سرد جگر گرم:[430] آب کسنه، آب عنب الثعلب، آب لسان الحمل، آب کاکنج، آب عصا الراعی، آب کدو، آب خیار، آب کشوث، طبیخ کشوث در ابتدای علت همه با سکنگبین و در آخر با خیارشنبر و ترنگبین، روغن بادام اگر حرارت ضعیف نباشد، آب کرفس و خیارشنبر، طبیخ افسنتین، قصب الذیره در وی پخته، اقراص زرشک با سکنگبین، سفوفی که حرارت بگشاید، در جایگاهش یاد کرده آمده است، آب بادیان، آب لسان الثور، آب لبلاب و ضمادها در ابتدای علت از تراشهی کدو، آب عنب الثعلب، آب گشنیز تَر، آب کسنی، آب اطراف رز، آب لسان الحمل، صندل سرخ و سپید، موم، روغن گل، کافور، سیسنبر، آرد جو، بابونه، اکلیل الملک، خطمی با این اخلاط بیامیزند و ضمادها که در کتاب سادس اندر جایگاهش وصف کرده آمده است.
و اگر آماس در جانب محدب باشد: شراب میوهها، سکنگبین، شراب خرمای هندو، پنیرآب با اندکی بنفشه، آب عنب الثلعب با آب لبلاب و آب چگندر جمله آمیخته، آب لبلاب با خیارشنبر، سفوفی که سده بگشاید اندر پنیرآب.
داروهای آماس جگر که بپزد و دبیله گردد:[431]
جلاب، ماء العسل، آب لبلاب، آب کسنی، آب خیارشنبر، ترنگبین، شیرخشت، صبر، افسنتین، شیر خر با شکر، طبیخ میویز و انجیر و حلبه و پرسیاوشان با روغن بادام، شراب زوفا، شراب انجیر، کشکاب با انگبین. این همه یاری دهنده است در پزانیدن آماس و از پس پختن و سر کردن آماس ماء الاصول، غافت در وی زیادت کردن با فلوس خیار
ص: 344
شنبر و روغن بادام، طبیخ حاشا، طبیخ زوفا، طبیخ پودنه دشتی، طبیخ قنطریون و فراسون[432] و اگر حرارتی باشد آب تخمها با شکر و ضمادها که در کتاب یاد کرده آمده است.
داروهای آماس صلب که اندر جگر بود: طبیخ حلبه، طبیخ میویز، عناب، انجیر، نسخه یوحنا سرافیون که در کتاب وصف کرده آمده است، حبی که در کتاب وصف کرده آمده است، طبیخ تخم کتان، چلغوزه، پیهی بط، پیه مرغ، مغز گاو، روغن ناردین، روغن مصطکی، روغن بلسان اندر طبیخ سذاب و شبت، تخم پنجانگشت یک درمسنگ به آب کرفس، غافت یک درمسنگ با آب کسنی و برگ لسان الحمل خشک کرده با آب کرفس و آب بادیان و روغن بادام طلخ و حلتیت، آن با شراب فوه، جعده، کمادریوس، لوف، اقراص گل، معجون گل، اثاناسیا، طبیخ زوفا، سفوف که در کتاب وصف کرده آمده است و ضمادها.
داروهای آماس جگر که از زخمی و صدمهای افتد: رگ زدن، طین مختوم با لعاب اسبغول و روغن گل، ریوند چینی، فوه، دارویی که در ابتدای آماس سود دارد، دارویی که در وی قوّت ردع و تغریه و تحلیل باشد، داروی دیگر که در کتاب وصف کرده آمده است.
داروهای جگر سرد: که بیشتر یادکرده آمده است، ایارج فیقرا، قاریقون، مطبوخ هلیله، قرص نافع که در کتاب یاد کرده آمده است.
باب بیست و دوم در داروهای سپرز:
ایرج فیقرا، آب عنب الثعلب، قاریقون دو درمسنگ با دو اوقیه سکنگبین، آب کرفس آب برگ گز، آب برگ پَدَه، آب کشو، همهی آبها با سکنگبین، اقراص ریوند قاریقون در وی زیادت کنند، با آب کسنی و با پنیرآب و برگ پَده خشک کرده با شکر، برگ بید خشک کرده و برگ گز خشک کرده و سوده با شکر، پوست بیخ کبر با سکنگبین بزوری، فوه یک درمسنگ با سکنگبین، دو درمسنگ تخم خرفه با سرکه، برگ لسان الحمل خشک کرده یک
ص: 345
ملعقه با سکنگبین، اقراص پنج انگشت.
داروهای آماس صلب در سپرز: سکنگبین از سرکهی کبر با اندکی زعفران، آب بادیان، آب کرفس، انجیر به سرکه فرغار کرده، قنطریون باریک، وج، حب الفعد، کمافیطوس، کمادریوس، فراسیون با آب آهنگران، حبة الخضرا، سکنگبین، شونیز، افتیمون، پنج درمسنگ با سکنگبین، شبت خشک با بول اشتر، شیر اشتر با بول او، ماء الاصول با روغن بادام طلخ، اقراص فوه، اقراص کبر، سفوفها و سکنگبین و ضمادها که در کتاب وصف کرده آمده است.
داروهای درد سپرز که از باد خیزد: داروهای آماس صلب تکمید به ارزن گرم،
قرصی که باد سپرد را بشکند: داروی دیگر، ضمادی که در کتاب یاد کرده آمده است.
باب بیست و سوم در داروهای یرقان که از گرمی جگر بود و بسیاری صفرا خیزد.
آب انار، آب کسنی، آب کدو، آب خیار، آب خربزه هندی، سکنگبین، کشکاب، پست جو، قرص کافور، انبرباریس، طبیخ خرمای هندو، خیارشنبر و سکنگبین بزوری، طبیخ هلیلهی زرد، آب لبلاب، با خیارشنبر پنیرآب، سفوف هلیله و دارویی که در کتاب وصف کرده آمده است. قی کردن، رگ باسلیق زدن.
داروها یرقان که از سدهی جگر خیزد: آب کرفس، آب بادیان، آب شبت، روغن بادام شیرین و طلخ، روغن فستق، آب برگ ترب، تخم ترب، تخم خربزه، انیسون، تخم شبت، تخم کرفس، تخم طبیخ پرسیاوشان، پرسیاوشان کوفته و بیخته اندر طبیخ انیسون، نمک درشت دو درمسنگ با یک دسته کاشنی هر بامداد برگ چگندر و خشک کرده، کوفته و بیخته با سکنگبین، یک درمسنگ فوه با زردهی خایه مرغ، یک درمسنگ سلیخه با شراب کهن، یک درمسنگ پوره با دو اوقیه آب ترب و یک اوقیه شراب در آبزن بدهند. اقراص افسنتین، اقراص ریوند، اقراص انیسون با سکنگبین بزوری، حقنهی تیز، مسهلات که در کتاب یاد کرده آمده است، پنیرآب.
ص: 346
داروهای یرقان سیاه: فصد باسلیق از دست چپ، فصد اسیلم، استفراغ به داروهای مسهل.
اخلاط آن:: هلیلهی زرد، هلیله کابلی، بیخ کرفس، بیخ بادیان، شکوفه کبر، بیخ کبر، اسقولوقندریون، خربق سیاه، بسفایج، میویز دانه بیرون کرده، آلو سیاه، خرمای هندو، ایارج فیقرا، غاریقون، تربد سپید، سکنگبین، افتیمون، پنیرآب با سفوف هلیلهی کابلی که در کتاب یاد کرده آمده است، سکنگبین که در کتاب وصف کرده آمده است.
باب بیست و چهارم در داروهای استسقاء
داروهای سوء الهیه: ایارج فیقرا، شحم حنظل، غاریقون، بسفایج، سقمونیا، خربق سیاه، عود خام، مصطکی، سنبل، شراب افسنتین، تریاق مثرودیطوس، دواء الکرکم، دواء اللاک، کل کلانج مروزی، شیر اشتر عرابی، اشترغار با بول اشتر، بول بز با سکبینج، هلیلهی زرد، میبه، حندادیقون، دارچینی، مصطکی، زعفران، قرنفل، خردل، سیر، آبی شیرین، انار شیرین، تکمید به سلیخه و سنبل و دارچینی و پوره و زراوند گرد.
داروهای استسقا که با گرمی بود: آب کسنی با سکنگبین، آب بادیان تَر با آب عنب الثعلب، آب گشنیز تَر، خیارشنبر، آب کاکنج با آب عنب الثعلب آمیخته.
داروهایی که ادرار بول آرد: داروهایی که عرق آرد، مالیدن، ریاضت، قرقره، قی کردن، آب باقلی با آب خرمای هندو، کبر با ترنگبین، آب تلحسقوق، آب شاهتره، آب اشنان تَر، اشنان فارسی، برگ ترب با سکنگبین، برگ مازریون، تخم مازریون، روی سوخته، بیخ سوسن آسمانگون، کَلکلانهی سرد.
نسخه ثابت: کلکلانه نسخه محمّد زکریا، نسخه دیگر، معجون مسهل، معجون دیگر، حب ریوند چینی، حبی سبکتر، سکنگبین که ادرار بول کند، سفوفی که ادرار بول کند، قرصی که شکم براند، قرصی دیگر، قرص انبرباریس، نسختی دیگر، کلکلانج بزرگ، سفوفی دیگر، سکنگبین که شکم براند، شیر اشتر عرابی، ضمادها که در کتاب یاد کرده آمده است و اخلاط این است، سرگین بز خشک کرده، آرد جو، آرد گاورس، سرگین آهو،
ص: 347
طین حر، آرد کرسنه، کودکان، بول بز گشن، آرد حلبه، سرگین کبوتر، علک البطم، پیهی کهن، سعد، سرگین گوسفند، پورهی گل ارمنی.
داروهای استسقای ضِقی که با سردی بود: تخم بادیان، تخم کرفس، نانخواه، سنبل، وج، أسارون، انگدان، پودنه، دوقوا، هلیون، حرشف، عصارهی پودنه، روغن بادام، روغن پستق، حب سکبینج، اقراض شبرم، حبی که آب را به اسهال بیارد، حبی دیگر، حب مازریون، حب غاریقون، تریاق بزرگ، مثرودیطوس، اثافاسیا، معجون لاک، دارویی که ادرار کند، ضمادی که در همه انواع استسقا سود دارد و اخلاط آن: این است، حماما، سنبل، قردمانا، مقل، اشق، مو، سورنجان، مس سوخته، سعد، زعفران، کندر، مُر، حب بلسان، عود هندی، لادن، سلیخه، قسط، عاقرقرحا، میعه تَر، زراوند گرد، اکلیل الملک، ایرسا، قطاع الحمار، شحم حنظل، قرنفل، مصطکی، گل سرخ، سرگین کبوتر، شراب کهن ریحانی، روغن بان، موم زرد.
داروهای استسقای طبلی: اگر حرارتی باشد، آب کرفس، آب بادیان تَر، آب حسک، طبیخ بابونه و اکلیل الملک و ضماد از صندل و عود و لادن و سک و اگر حرارت نباشد، ماء الاصول، فندادیقون، سجزینا، کندر، زیره، نانخواه خاییدن، معجون حب الغار، معجون وج، گلنگبین، مصطکی، پوره، سذاب خشک، معجونی که بادها را بشکند، شیر اشتر با سکبینج، تکمید کردن به گاورس و نمک.
داروهای استسقای لحمی: استفراغ به قی و به اسهال و به قرقره، حب ریوند که در استسقای ضقی وصف کرده آمده است، اقراص شبرم، ایارج فیقرا، حب سکبینج، حب بهرامی، حب شبرم، نسخه ثابت، اقراص لاک نسخه محمّد زکریا، دواء الکرکم، هم تألیف او، کلکلانه تألیف محمّد زکریا، کلکلانه تالیف عیسی صهاربخت، ضمادی که در کتاب سادس وصف کرده آمده است، ضمادی دیگر نسخه یوحنان ابن ماسوی و در طعام تخم بادیان، زیره، نانخواه، تخم کرفس، انیسون، دارچینی، پلپل، کرویا، گندنا، نخود، فستق، روغن فستق، گوشت کبک، تزر، درّاج، تیهوج.
باب بیست و پنجم در داروهای اسهال و سحج و زحیر
ص: 348
داروهای اسهال دماغی: قی کردن، قرقره، ایارج فیقرا، حب قوقایا، حب صبر، شراب خشخاش.
اگر دماغ گرم باشد، ضمادی که در کتاب وصف کرده آمده است. و اخلاط آن: این است:
صندل سرخ، فوفل، اقاقیا، شیاف مامیثا، طین قیمولیا، گل ارمنی، عدس مقشر، زعفران، حضض، آب لسان الحمل، آب برگ خرفه.
اگر دماغ سرد باشد داروهای لیثرغوس و صداع سرد.
داروهای اسهال مراری: مطبوخ هلیلهی زرد، خرمای هندو، کشکاب، سفوف حب الرمان، اقراص طباشیر، دوغ آهن تاب، کشکاب از پست جو پخته، پست جو با تخم خشخاش کوفته، کعک بغدادی در دوغ آهن تاب بپزند، سکباج گوشت گاو و اطایب.
داروهای اسهال کبدی اگر آماسی بود یا سدهای: حقنهی مسهل، قی، عرق آوردن، معجون فودنجی، کشکاب از پست جو، گاورس پوست کنده، بزر الحماض بریان کرده با جگر بز، میویز منقی، سفوفی که اخلاط آن این است: گل سرخ انبرباریس، لاک مغسول، فوه، طباشیر، صندل سپید، نشاسته، صمغ عربی، ریوند چینی، بزر الحماض بریان کرده، زعفران و اگر به سحج ادا کند، تخم خطمی، تخم خبازی، نشاسته، صمغ عربی، همه بریان کرده، گل ارمنی.
و اگر سبب اسهال ضعیفی قوّت جاذبهی جگر باشد و مزاج سرد بود: فلافلی، فودنجی، سلیخته، سنبل، قصب، الذیره، زعفران، عود بلسان، حب بلسان، سعد، تخم کرفس، اذخر، اشنه، لادن، قردمانا، سک، دارشیشعان، نانخواه، خردل، چغندر، انگدان، شراب کهن به ناشتا مقدار سی درمسنگ و اگر سبب اسهال ضعیفی قوهی ماسکه باشد، گل سرخ، گلنار، عصارهی قورط، سنبل، مصطکی، زعفران، اذخر، رب آبی، رب سیب و آنچه در ضمادها افتد، مُر، کندر، تخم کتان، سنبل، مصطکی، مازو، زعفران، آب برگ مورد و آب سیب، پنیرمایه خرگوش.
داروها که اسهال خونی که از جگر بود، باز دارد: گل ارمنی، گل مختوم، گل قبرسی، سفوف طین، قرص طباشیر، شراب مورد و اگر جگر گرم بود، کشکاب سرد، آب سرد به
ص: 349
ناشتا، شراب خشخاش، قرص کافور.
اما اخلاط سفوف طین از این داروها باید: گل ارمنی، طباشیر، صمغ بریان کرده، حب الاس، دمالاخوین، کندر.
و اخلاط قرص طباشیر این است: طباشیر، گل سرخ، بزر الحماض بریان کرده، صمغ بریان کرده، گل ارمنی، بلوط، حب الاس، نشاسته بریان کرده، رب آبی.
و اگر سبب اسهال خون امتلاء همه تن بود: رگ اکحل گشادن، آب لسان الحمل، آب برگ خرفه.
داروهای اسهال معدهای: اگر سبب رطوبت لزج باشد در معده، قی و استفراغ به ایارج فیقرا، حب صبر، پس گوارش خوزی، معجونی مختصر، سفوف حب الرمان، گوارش کندر، بیخ[433] نوش، امروسیا، سجزینا، سفوف خشخاش، مقلیاثا، سفوف عود، حبی که اسهال بلغمی باز دارد.
حبی دیگر: معجونی سودمند و اگر سبب حرارت معده باشد شراب مورد ساده با رب انار ترش، رب غوره و رب آبی و رب سیب، طباشیر، اسپیوش بریان کرده، روغن گل، روغن گاو، آهنتاب با طباشیر و تخم گل شیرین با آب باران گر آب سماق پخته، کسنی دشتی پخته و سرکه چاشنی داده باقلی مبلول با پوست با سرکه پخته، سماق و غورهی خشک با خایه مرغ نیمبرشت، گوارش طباشیر و گوارش سماق و اگر سبب اسهال صفرا و بلغم بود:
هلیلهی زرد، حب الرشاد، حب الاس، سماق، ثمره الطرفا، سک، انیسون، تخم لسان الحمل، نار پوست، دمالاخوین، آب باران، نمک بریان کرده، گشنیز خشک بریان کرده، ناردانگ.
و اگر سبب اسهال ضعیفی قوّت ماسکه معده بود: به سبب رطوبت لزج که بر سطح معده آلوده باشد، قی، استفراغ، رطوبت، پس گوارش، خرنوب، اقراص گلنار، گوارش، خوزی، گوارش کندر، امروسیا، سجزینا، سفوف عود، قرصی که اخلاص او این است: قرط
ص: 350
و طراثیت، گلنار، تخم گل، سماق، بلوط بریان کرده، زیره به سرکه تر کرده و بریان کرده، خرنوب نبطی، میویز بریان کرده، رب آبی و اگر سبب ضعیفی قوّت ماسکه بثرها بود که بر سطح معده برآید: رگ باسلیق گشادن و بر ساق حجامت کردن و به نقیع هلیلهی زرد، استفراغ به خرمای هندو و هر روز صمغ عرابی، و اسبغول بریان کرده، روغن گل با آب سرد میدهند.
داروهای اسهال سودایی: رگ اسیلم زدن، استفراغ به مطبوغ افتیمون، پس سفوف حب الرمان دادن، بدین اخلاط حب الرمان بریان کرده، بهمن سرخ بریان کرده، زرنباد بریان کرده، کهربا، تخم شاهسفرم بریان کرده، کرنج بریان کرده، سفوفی بدین اخلاط: کندر، سعد، جوز السرو، سک، کعک بغدادی با شراب کهن دهند.
داروهای اسهال معوی: که آن را «زلق الامعاء» گویند و اگر سبب بسیاری رطوبت باشد، اندر رودهها ایارج فیقرا، حب صبر، اطریفل بزرگ، شراب افسنتین، سکنگبین عنصلی، میبه، حندادیقون، گوارش خرنوب با آب عوسج، گوارش سماق با آب خرنوب تَر، گوارش خوزی با شراب مورد، ضمادی که در کتاب سادس یاد کرده آمده است.
و اگر سبب زلق الامعاء بثرها بود علاج بثرهای معده این است: دوغ ترش آهن تاب کرده، طباشیر، بزر الحماض و شیر بز با آب سماق، سنگ تاب کرده، آب غوره با طباشیر و بزر الحماض و شکر، آب انار ترش با شکر و بی شکر، سفوف طباشیر با رب آبی، کشکاب از کشک جو، کرنج هر دو بریان کرده و گاورس پوست کنده با روغن گل هر دو بریان کرده و ضماد که در کتاب سادس و صف کرده آمده است.
داروهای سحج و دوشنطاریا[434]: در ابتدای سحج چهار درمسنگ صمغ عربی کوفته، در آب سرد حل کرده، کفایت بود. عصارهی گل تَر، گل سرخ، بزر حماض بریان کرده، تخم شاهسفرغم بریان کرده، اقراص ریوند بدین اخلاط: ریوند، انبرباریس، تخم کسنی، عصارهی لسان الحمل، روغن گل، ریوند چینی در آب لسان الحمل، تخم لسان الحمل بریان کرده، کشکاب حب الاس و آبی در وی پخته با گل ارمنی آشامیدنی که در کتاب
ص: 351
سادس در علاج دوشنطاریا وصف کرده آمده است، مغلیانا، داروی سودمند، داروی دیگر، حبی آزموده داروی قوی حقنه حقنهی دیگر، طبیخ ماهی شور حقنه کردن، اقراص زرنیخ بدین اخلاط زرنیخ سرخ، زرنیخ زرد، آهک، قرطاس سوخته، اقاقیا، عصارهی لسان الحمل.
نسخهی دیگر: زرنیخ زرد، نان جوبره، قرطاس سوخته، زرنیخ سرخ، عصارهی لحیة التیس، مرداسنگ، رب غوره، اسفیداج، آهک و اگر سبب سحج بلغم بود، داروها از این نوع باید: صمغ عربی، مصطکی، هلیلهی کابلی به روغن گاو بریان کرده، تخم کتان، تخم مرو، نشاسته، تخم گندنا، جمله بریان کرده، حب الرشاد بریان کرده، انیسون، ریوند چینی، تخم کرفس، نانخواه، حب بلسان، زیرهی مدبّر، کرویای بریان کرده، صمغ بادام.
و اگر سبب دوشطاریا گشاده شدن رگی باشد، داروها: اقراص کهربا شاید و اقراص گلنار و اقراص بسد و اگر سبب رطوبتی باشد که رگهاست کند یا گشاده شود، تریاق بزرگ، فلونیای رومی، فلونیای فارسی، سجزینا.
داروهای زحیر: اما آن چه در شربتها افتد، اسبغول بریان کرده، رب آبی، روغن گل، صمغ عرابی، صمغ انبرود، صمغ آبی، صمغ غبیرا[435]، گل ارمنی، بزر الحماض، تخم خطمی، بسد، کهربا ودع سوخته و اگر سبب زحیر بلغم شور بود: مقلیانا، بدین اخلاط:
هلیلهی کابلی، بلیله، آمله هر سه اندر آب آبی جوشانیده پس خشک کرده و به روغن گاو بریان کرده، مصطکی، گل ارمنی، تخم کتان، تخم گندنا، حب الرشاد، هر سه بریان کرده و آن چه در شیافها و مطبوخها افتد و در بخورها مرداسنگ سپید، اقاقیا، گلنار، مازو، اسفیداج، شب یمانی، نشاسته، صمغ، دمالاخوین، گل ارمنی، کندر، زعفران، حضض، افیون، گل عدس، ساق خرنوب، عنب الثعلب گوگرد، پیهی بز.
باب بیست و ششم در داروها مقعد و شرج:
داروهای سستی و بیرون آمدن مقعد: گل سرخ، عدس مقشر، پوست انار ترش، جفت
ص: 352
بلوط، خرنوب، برگ مورد و اگر از سردی بود، دادی، مرزنگوش خشک، مازوی بریان کرده، به روغن زیت، آهن پارهی کهن، روغن تخم ترنج، روغن مغز زردآلو، روغن مغز شفتالو، این همه در آب بپزند و اندر آن آب نشینند و ثفل آن ضماد کنند.
داروها که ذرور کنند: اقماع انار، مازو و بلوط و صدف سوخته، قرطاس سوخته، ودع سوخته، خاکستر سرطان نهری، عصارهی لحیة التیس، شاهبلوط، خاکستر پلاس کهن، اقاقیا، اسفیداج، شب یمانی.
داروها آماس گرم: گل سرخ، عدس مقشر، برگ عنب الثعلب، داروها در آب عنب الثعلب بپزند و مرهمی کنند، با روغن گل طلی کنند.
داروهایی که مقعد بیرون آید و ریش باشد: داروهای آن، سرب سوخته و شسته، سماق، گل سرخ، مُر، شراب انگوری قابض که در وی داروها قابض پخته باشند، داروهای شقاق: اگر حرارت و آماس گرم باشد، سپید خایهی مرغ و روغن گل هر دو در هاون سرب سوده طلی کنند، مرهم کافوری مرهمی دیگر.
اخلاط مرهمها: موم سپید، روغن گل، سپیدهی ارزیز، مرداسنگ پرورده، نشاسته، افیون، کافور، قلمیای سیم که اندر آب خیار و آب کسنی و آب عنب الثعلب و اگر حرارت سخت قوی نباشد، موم زرد، روغن کنجد، پیهی بط، مغز ساق گاو، کوهان اشتر، مقل، مغز ساق گوزن، پیهی گوزن، مومیا، نشاسته، کتیرا، زوفای تَر، پیه مرغ خانگی، خمیر جو با مغز ساق گاو سوده، خمیر جو با نشاسته سوده.
داروهای آماس سرد: برگ کرنب، پیه گاو، مرداسنگ، پرورده، سپیدهی ارزیز، موم زرد، پیه بط، پیه مرغ خانگی، مُر، زعفران، زرده خایه مرغ، روغن کنجید، روغن خیری، روغن سوسن، روغن مغز زردآلو، روغن مغز شفتالو، طبیخ بابونه، اکلیک الملک، مقل با کوهان اشتر سرشته دود کردن.
داروها که بخورند: حب مقل، گوارش مقل، نسخهی دیگر، حب مقل با کوهان اشتر و
ص: 353
زردهی[436] مقل، مغز ساق گوزن، مومیایی، گوز هندو، میویز، انجیر، شراب میویزی کهن را با دادی بسیار، شراب دوشابی با دادی بسیار.
داروهای خارش مقعد، اگر سبب آن کرم خرد بود: علاج آن پیشتر در باب خویش یاد کرده آمد و اگر مقدمه ناصور بود، رگ باسلیق باید زدن و میان دو سرین حجامت کردن و به مطبوخ افتیمون، استفراغ کردن و آنچه بر جایگاه خارش بکار دارند، مقل در روغن زردآلوی تلخ، حل کرده، شب یمانی بریان کرده، قطران، برگ مورد، شونیذ، گوز سوخته با پوست زوفای خشک، پیهی بط، عصارهی پودنه، صبر، زهرهی گاو، عصارهی سداب، روغن بیدانجیر، سرکه آب انار ترش.
داروهای ناسور آنچه در ضمادها و در مرهمها بکار آید، بابونه، اکلیل الملک، تخم کتان، حلبه، خطمی، مقل، زعفران، افیون، مِیپخته، روغن گل، موم سپید، زردهی خایه مرغ، اسفیداج، پیهی بط، روغن گاو، گندنا، روغن گوز، پیاز پخته، سکبینج، میعه تَر، روغن مغز زردآلو، جندبیدستر.
داروها که ناسور را که ممتلی باشد بگشاید: آب پیاز تَر، زهرهی گاو، عصارهی بخور مریم، شحم حنظل به مغز بادام تلخ سرشته، مقل با شحم حنظل سرشته، عرطنیثا و مقل به هم سرشته، سرگین کبوتر.
داروهایی که خون باز دارد: قلقطار، مازو، اقاقیا، کندر، دمالاخوین، شیاف مامیثا، گلنار، سپیدهی خایه مرغ، وبر خرگوش، خانهی عنکبوت، برگ مورد، خرنوب، بلوط، شب یمانی، انار پوست.
داروها که ناسور را خشک و لاغر کند و بفکند: به شراب قابض شستن، خاکستر گوز سرو، خاکستر جفت بلوط، خاکستر شحم حنظل هر سه ذرور کردن، فلقمونی، پورهی زرگران،
ص: 354
سک، دمالاخوین، کندر، گلنار، مازو، سرمه، اقاقیا، شب یمانی، قسط، پوست بیخ کبر، بیخ هزاراسفند، خر زهره، گوگرد زرد، روغن کنجد، روغن زیت، روغن زنبق، زرنیخ سرخ، زرنیخ زرد، نوشادر، زراریح، روناس، آب شخار اشنان، خربق سیاه، آهک، شخار، میویزج، قطاع الحمار، سرکه، قطران، روغن افعی چنان که در کتاب معالجات در جایگاهش یاد کرده آمده است، سر ماهی شور، پنیر خشک کهن، دنباله ماهی شور، خرنوب تازه و عصارهی آن، اشنان سپید، عسل بلادر، سورنجان، شحم حنظل، فرفیون، نفط سیاه، بیخ کرفس، بیخ خر زهره، برگ خر زهره، ترنگبین، بیخ انگدان، تخم گندنا، مقل، ریتانه[437]، هزاراسفند، برگ مورد، پوست مار سیاه، روغن مغز زردآلوی تلخ، کنجارهی مغز زردآلو تلخ.
داروهای حقنه که سوزش و درد بنشاند: عصارهی خبازی، عصاره با برگ خبازی، گل سرخ، زردهی خایهی مرغ، روغن گل، عصارهی سداب، عصارهی برگ لسان الحمل، گل مختوم، قرطاس سوخته.
داروها و معجونها و حبها که خداوند ناسور را سود دارد: اطریفل مقلی، حب مقل، سفوف هلیلهی سیاه، سفوف خبث الحدید، حبی که خون آمدن از ناسور باز دارد، حبی دیگر، حبی دیگر، حبی دیگر، حب مقل به نسخه دیگر، سفوف اقراص کهربا، معجون الخبث، معجون مقل، دارویی دیگر، شرابی که خون باز دارد، گوارشی که خداوند ناسور را سود دارد، معجون برمکی، حب سندروس، معجون مختصر این همه در کتاب معالجات یاد کرده آمده است.
داروها که باد ناسور را بشکند، اندر کتاب معالجات یاد کرده آمده است.
حبها است و سفوف است و لعوق و حقنه و اخلاط این داروها است، هزاراسفند، اشق، غاریقون، عصارهی قافت، حب نیل، سکبینج، شحم حنظل، مقل، آب گندنا، زرنباد، درونج، هلیله سیاه، بلیله، شیطرج هندی، عاقرقرحا، پلپل، نوشادر، پلپل، دارپلپل، تخم گندنا، خبث الحدید، مدبَّر، تخم سپندان سپید، تخم کیک[438] و تخم کرفس و تخم ترب، تخم گزر، تخم پیاز، حلبه، بیخ کبر، سعتر فارسی، سنبل، قرنفل، دارچینی، حب بلسان، پلپل سپید، أسارون، سلیخه، قصب الذیره، سعد، حب الاس، زنجبیل، آب شبت تَر، آب گندنا، انگبین، روغن شیر پخت، روغن حبة الخضرا، فانید.
داروهای آماس و خراج مقعد: سپیدهی خایهی مرغ و روغن گل در هاون کنند و بمالند،
ص: 355
مرداسنگ، نشاسته، اسفیداج، موم، روغن گاو، پیهی بط، روغن شیرپخت، نان میده اندر آب پخته با زردهی خایه مرغ، روغن گل و نان میده پخته با زعفران و افیون آمیخته و اگر آماس سخت بود، مرهم دیاخلیون با روغن گل هم[439] باسلیقون با زردهی خایه مرغ، برگ چغندر، آرد حلبه با روغن گاو پخته و سرشته.
داروهای ناصور: اقراص فلندیقون، شیاف غرب که در ناصور گوشه چشم بکار دارند، صبر، مُر، دمالاخوین، انزروت، کندر، زنگار، سرمه، گلنار، زاک.
باب بیست و هفتم در داروهای کرمان دراز و خرد و بزرگ که در رودهها تولد کند:
داروها که کرمان را بکشد و ضعیف کند: فراسیون، قردمانا، شیح، ترمس، سلیخه، پودنه، عصارهی نعنع، قسط، افتیمون، قنبیل، مُر، کمافیطوس، قنطریون، مشک طرامشیع، تخم بادیان، سعتر، افسنتین، بادام تلخ، بیخ انگدان به سرکه پرورده، تخم کرنب، پوست درخت بذه[440] که به تازی «الغرب» گویند، زیرهی بریان کرده، قیسون، انیسون، تخم کرفس، شونیذ، حرف، بیخ راسن خشک، شیر تخم سرمق، تخم لبلاب، بسفایج، حب النیل، برنگ کابلی، روغن زیت که به تازی «زیت انفاق» گویند، صبر، شحم حنظل، مازریون، خرما، پوره، سرخس، قافت، نمک هندی، نوشادر، زهرهی گاو، آبکامه.
داروهای معتدل و سرد، سکنگبین بزوری، تخم کرفس با سکنگبین ساده گر با دوغ گشنیز خشک سه بامداد، سه درمسنگ کوفته و بیخته با مِیپخته، فوفل، برگ شفتالو، عصارهی برگ شفتالو، بیخ کرفس، پوست درخت توت، پوست بیخ درخت انار ترش و اگر خداوند علت را تب آید، آب کسنی، آب تلحسقوق، آب کرفس با سکنگبین، کرفس به سرکه پرورده، خرنوب بسیار خوردن، تخم خرفه بسیار خوردن و اگر اسهال باشد، آب لسان الحمل و برگ لسان الحمل خشک کرده و آب سماق و تراثیث و گل مختوم در شراب انگوری، گل سرخ که به تازی «المغره» گویند، خربزه به قول بعضی اطباء و حسک.
ص: 356
داروها و ضمادها: تریاق بزرگ در طبیخ شیر بر شکم طلی کردن، برگ شفتالو کوفته، شونیذ به سرکه پخته، قلقند، شونیذ کوفته در آب حنظل یا در طبیخ حنظل، شحم حنظل، ضمادها که در کتاب معالجات گفته شده است.
باب بیست و هشتم که در داروهای قولنج و درد شکم
داروهای پیچش ناف و شکم و اگر سبب تولد بادها بود: تخم بادیان، زیره و نانخواه هر سه اندر آب بجوشانند و آن آب با شراب کهن ممزوج کرده، سجزینا، دحمرثا، تخم سذاب و نانخواه و زیره، حب الغار و انیسون و تخم کرفس کوفته و با پانیذ سرشته، معجون حب الغار، حب سکبینج، ایارج فیقرا و اگر سبب خلطِ تیز و صفرایی بود، فلوس خیارشنبر در آب عنب الثعلب یا آب آلو، طبیخ بنفشه و خرمای هندو با خیارشنبر و شیرخشت و آب انار شیرین یا شکر و روغن بادام و کشکاب با شکر و روغن بادام و اگر سبب خلط لزج بود ایارج فیقرا در طبیخ تخم کرفس و بادیان، سجزنیا، فلافلی، حب الافاویه، حب البلسان، حب البان، هر دو کوفته، نانخواه، اندر آب گرم.
داروهای قولنج که سبب آن ثقل خشک باشد: شکر سرخ، فانید، روغن شیر پخت، انجیر بستی، میویز دانه بیرون کرده، سپستان، فلوس خیار چنبر، روغن بیدانجیر، ایارج فیقرا با انگبین و شیر تازه، لبلاب، شراب انجیر با میفختج، تخم کتان، حلبه، حب الرشاد، ترنگبین، آشامه از تخم معصف و گندنای نبطی، سبوس، آب تخم معصفر، روغن شیر پخت، و فانید، طبیخ چگندر با نیم درمسنگ پوره، شیاف از شکر و پوره و نمک، حقنه: از حلبه و تخم کتان و خطمی و بابونه و انجیر و سپستان و سبوس و شکر و روغن کنجد و نمک هندی، زهرهی گاو و اگر حرارت غالب بود شراب بنفشه، شراب میوه، شراب آلو، شراب کاکنج، اسبغول در جلاب برگ چگندر، روغن بادام.
داروهای شیافها: پورهی نان، نمک، فانید، شکر سرخ، تخم حنظل، انزروت، سقمونیا، سکبینج، مقل، جاوشیر، اشق، صابون، زنجبیل، شقاقل، برگ سداب، هزاراسفند، عرطنیثا، ترب تراشیده بر شکل شیاف و به عسل آلوده.
ص: 357
داروهای حقنه: زیره، تخم کتان، حلبه و مغز تخم معصفر، انجیر بستی، شبت، برگ چگندر، برگ کرنب، سبوس گندم، برگ خطمی، بادام طلخ، عناب و سپستان، بیخ سوس، برگ درخت غار، سکبینج، مقل، اشق، جاوشیر، جندبیدستر، نمک نفطی، قانید، روغن کلکلانه، آبکامه، انگبین، روغن پیهی بط، پیه مرغ، تخم بیدانجیر، بیخ کبوتر بچه، اکلیل الملک بابونه، پیه گوزن، تخم بادیان، تخم کرفس و تخم شبت، انیسون و پوره و میعه تَر، روغن زیت و عرطنیثا، شحم حنظل، نوشادر.
داروهای مسهل مفرد: طبیخ لبلاب، طبیخ بنفشه، حلتیت، تخم بیدانجیر، روغن بیدانجیر، شحم حنظل، سقمونیا و مصطکی و سکبینج، صبر، شبرم، مقل، پوست شبرم، خرما و زعفران و عنزروت، تربد، تخم کرفس، انیسون، سرگین گرگ، رودهی گرگ، جندبیدستر، بنفشه، خیارشنبر، رب سوس، نمک هندی، فانید و انگبین، شکر سرخ، پوره.
داروهای مسهل مرکّب: به ترتیب کتاب معالیتر، ایارج فیقرا عسلی، ماء الاصول با حلتیت، تخم بیدانجیر، حبی که زود اسهال کند و قولنج ثفلی و بلغمی و ریحی را بگشاید، حبی دیگر، حبی دیگر، شربتی که درد بنشاند و رودهها را سرد کند و شکم را باز گیرد، حبی که زود اطلاق کند، حبی قوی که زود اطلاق کند، حبی که در حال درد قولنج بگشاید و از پس چند ساعت اطلاق کند، شربتی که آن را کراهیتی نباشد، حب اللؤلؤ، حب سکبینج، حب الافاویه، معجون که به وقت ضرورت دهند و قولنج صعب بگشاید، معجونی دیگر که همهی انواع قولنج را بگشاید، معجون خیارشنبر، معجونی که خواب آرد و درد بنشاید و قولنج بگشاید: ترب تراشه[441]، مر، مسهل شهریاران، تمری، سفرجلی، مسهل معجون مسهل گوارش هندی.
داروهای ضماد و تکمید: علک البطم، تربد و میویرج، مرزنجوش، حب الغار، بزر الانجره، ترمس، حسک، شحم حنظل، سقمونیا، روغن حب الغار، زهرهی گاو، خربق، تخم انجره، افسنتین، موم، پیهی بط، ماهودانه، توفال مس، مغز تخم معصفر، ارزن گرم کرده با تخم کرفس و نانخواه و حلبه، روغن شبت، روغن قطا الحمار، روغن خردل، همهی با فرفیون و
ص: 358
جندبیدستر.
داروهای حقنهی قولنج بادی: حاشا و زوفای خشک، سعتر، وج، تخم خشک، تخم پنج انگشت، تخم انجیر و بابونه و حسک، قنطریون و عصارهی سداب، عصارهی پودنه و روغن زیت، پیهی بط و سکبینج، جاوشیر و جندبیدستر انگژد و میعه تَر.
داروها قولنج بادی را بگشاید: حبها که بیشتر یاد کرده آمده است، حب سکبینج، معجون حب الغار، معجون ابهل، گوارش انگدان که در علاج بادهای معده یاد کرده آمده است، مطبوخ که قولنج ریحی را بگشاید، حب الرشاد مقدار پنج درمسنگ در آب پانید، و روغن تازه شیر پخت، سخت نافع است.
داروهای حقنهی قولنج که از آماس روده بود: رگ باسلیق زدن، رگ صافن، آب خیار با شکر، لعاب اسبغول با جلاب، شراب بنفشه، آب عنب الثعلب، آب کسنه، آب خطمی، آب انار ترش و شیرین، همه با خیارشنبر و شیرخشت و روغن گل با جلاب، و لعاب اسبغول، آلوی سیاه در جلاب آغشته، لعوق بنفشه.
داروهای حقنهی قولنج که از آماس تولد کند: کشکاب با خیارشنبر و شیرخشت، کشکاب بنفشه و سپستان در وی پخته، آب عنب الثعلب، آب کاکنج با کشکاب، روغن بابونه با کشکاب، شیر خر با خیارشنبر و روغن بادام و روغن شیره سه اوقیه، از لعاب خبازی و خطمی و دانهی آبی با یک اوقیه روغن بنفشه و اگر یک درمسنگ سرگین گرگ با این لعابها بیامیزند صواب بود، عصارهی برگ چگندر و شکر و روغن شیره با یک درمسنگ پوره، طبیخ خطمی سپید و سبوس گندم با شکر و روغن بنفشه و روغن شیره و پوره و اگر ماده صفرایی بود، اندکی انطاکی با آب کسنه و خیارشنبر و اگر ماده غلیظ بود تخم کتان و بابونه، شبت، کرنب و حلبه بکار دارند.
داروها و ضمادهای آماسِ [روده]: برگ بنفشهی تَر، برگ خطمی، برگ عنب الثعلب، برگ کاکنج، بنفشهی خشک، خطمی خشک، آرد جو، بابونه، اکلیل الملک، موم، روغن بابونه، روغن بنفش[442]، آرد باقلی، زرده خایه مرغ بریان کرده، لعاب تخم کتان، آرد جو.
ص: 359
داروهای قولنج که سبب آن ضعیفی قوّت دافعهی قولون بود: سجزینا، دحمرثا، مثرودیطوس، تیادریطوس، ایارج فیقرا، طبیخ سلیخه و دارچینی و بسباسه و خیربوا و سنبل و اشنه و تخم کرفس با روغن بادام طلخ و روغن بیدانجیر، و روغن ناردین گرم کرده و افاویه در وی پخته، بر شکم و تهی گاه مالیدن.
باب بیست و نهم: اندر داروها گرده و مثانه.
داروهای سوء المزاج گرم که در گرده پدید آید: راحت جستن و آسودن، روغن گل با اندکی سرکه طلی کردن، آب تخم خرفه، سکنگبین، آب خیار، دوغ ترش، شراب بنفشه، شراب آلو، استفراغ به طبیخ بنفشه و سپستان و ادوار آن[443] آب کسنی، آب عنب الثعلب با خیارشنبر، آب انار، آب تخمها با شکر، کشکاب با روغن بادام و ضمادها از اسبغول، آرد جو، آب گشنیز تَر، سرکه، روغن گل، آب برگ خرفه، آب عصا الراعی، بنفشه، نیلوفر،
داروهای سوء المزاج سرد، قی و داروها و حبها که در علاج قولنج بلغمی یاد کرده آمده است.
داروهای گردهی لاغر: مغز بادام، مغز فستق، مغز حبة الخضرا، مغز گوز هندی، مغز فندق، تخم خشخاش همه با شکر بخورند، نخود، باقلی و لوبیا هر سه در اسفیدباها پختن، پیهی مرغ، پیهی بط، پیه گردهی بز، نان پیه آکنده با مغزها که یاد کرده آمد و اندکی تخم بادیان و زنجبیل و لاک مغسول، حقنه از طبیخ سر بره و کبوتر بچه و روغن دنبه و پیه گرده.
داروهای آماس گرده که از بیرون بکار دارند: حقنهی نرم و ضماد از بنفشه و آرد جو و آرد باقلی، خطمی، صندل، شیاف مامیثا، تراشهی کدوی تَر، 4 آب عنب الثعلب و روغن گل.
اگر درد عظیم باشد: لختی پوست خشخاش در افکنند و اگر آماس صفرایی بود، ضماد از موم سپید و روغن گل و روغن بنفش و آب کسنی و آب گشنیز تَر و آب برگ خرفه و گلاب و اندکی سرکه سازند و به آخر، حلبه و بابونه درافزایند و آرد جو بکاهند و روغن شیره تنها
ص: 360
کنند و به آخرتر، بابونه و خطمی و قیسوم، اندر روغن زیت بپزند و پشم پارهها بدان تَر میکنند و بر آن موضع مینهند.
و اندر ضمادهای تحلیل کننده: آرد گندم نابیخته و برگ حلبه و برگ کرنب و بیخ اصل السوس و شبت و خطمی و بابونه و انگبین و روغن شیره و پیهی بط و پیه مرغ خانگی زیادت کنند و اگر بباید پزانید، انجیر بستی در ماء العسل بپزند، چون عصیده[444] کننده و بر آن موضع نهند و اگر مازریون و ایرسا ترکیب کنند، قویتر بود.
داروها و شربتهای آماس گرم: آب کسنی و خیارشنبر، ماء الجبن، شراب بنفشه، شراب عناب که در وی عناب و تخم خشخاش و گشنیز خشک و عدس مقشر پخته باشند، آب تخمها با سکنگبین، روغن بادام بر کشکاب و بر آب تخمها، آب تخم خرفه با سکنگبین، لعاب اسبغول با جلاب گرم، آب نیمگرم، شربتهای دمادم، استفراغ به طبیخ هلیله و به آخر تر، استفراغ به طبیخ انجیر و عناب و سپستان و بیخ بادیان و بیخ کرفس و خیار چنبر.
و هر گاه که آماس پخته شود و ریم پدید آید: بنادق البزور و سفوفی که ریم پاک کند، قرصی که گرده و مثانه را پاک کند، هر سه اندر کتاب معالجات یاد کرده آمده است.
داروهای آماس سرد بلغمی: قی متواتر، گلنگبین عسلی، شراب التّین،[445] لعوق خیارشنبر، حقنهای که در کتاب معالجات در جایگاهش یاد کرده آمده است، حبی که همان جا یاد کرده آمده است.
داروهای آماس صلب سودایی: ماء الجبن که به سکنگبین سازند، طبیخ افتیمون، حقنههای نرم محلّل.
ضمادی که ابو الحسن الترنجی میگوید، ابو ماهرِ طبیب بکار داشتی، اخلاط حقنه:
حسک، اطراف کرنب، اطراف چگندر، خطمی در صرّه بسته، میویز در صرّه[446] بسته، انجیر بستی، پرسیاوشان، تخم خیار، تخم خیار بادرنگ، تخم خربزه، زردهی خایهی مرغ نیمبرشت، روغن شیره.
اخلاط ضماد ابو ماهر: تراشهی کدوی تَر، تراشهی خیار، شکوفهی بید، برگ خبازی
ص: 361
همه بکوبند و آب بکشند و آب در هاون سرب بسایند و بمالند تا کبود شود و روغن بنفش برچکانند و باز بمالند، خرقهای کتان بدان تَر میکنند و بر موضع گرده نهند.
اخلاط ضمادی دیگر: تخم کتان، حلبه، تخم خبازی، شبت، بابونه، خطمی، مقل، اشق، علک البطم، ریتیانه، داروهای آماس که جگر صلب شود، اندر این باب نافع است.
داروهای آماس صلب که از آماس گرم یا سرد به صلبی باز گردد: حقنهای نرم که یاد کرده آمد، ضمادی دیگر که یاد کرده آمد و هرگاه که آماس ریم کند، کشکاب با شراب بنفشه گر با شراب انجیر، تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم کدو و تخم خرفه هر سه پنج درمسنگ پاک کرده و هرگاه که ریم باز ایستد، کشکاب با روغن بادام و شکر، ماء العسل، مسکه و انگبین، اقراص کاکنج با شیر خر، سفوفی که ریم گرفته را بگشاید و پاک کند، شرابی که گرده را پاک کند، سفوفی که آن را «مجموع» گویند، ضمادی که اندر کتاب معالجات یاد کرده آمده است.
داروهای بثره و جرب گرده و جرب آلات بول: رگ باسلیق زدن و حجامت کمرگاه، استفراغ به حقنه، اخلاط حقنه، حسک، بابونه، اکلیل الملک، اطراف کرنب، اطراف چگندر، تخم معصفر، تخم کتان، تخم حلبه، سبوس گندم، خطمی، سپستان، عناب، کشک جو، روغن بنفش، شکر سپید، نمک، سفوف البزور، اخلاط سفوف، تخم خیار و خیار بادرنگ، تخم خرفه، نشاسته، صمغ، کتیرا، تخم خشخاش، بزر البنج، رب السوس، خرفه، اسبغول، شربت سه درمسنگ، شراب انجیر، آب شاهتره و شراب شیرین، شیاف ابیض، اندر چکانیدن با شیر زنان و روغن گل، در آب گوگرد نشستن، آب آهنگران خوردن، آب جوز اندر وی جوشانیدن، اندک اندک خوردن طباشیر، تخم خرفه، صمغ، نشاسته، کتیرا، ریوند چینی، زرشک، مامیران، حب کنجد سپید بریان کرده، گوگرد خوردنی، شکر طبرزد، تخم خیار و خیار بادرنگ این همه سفوف کردن، شیر خر اندر این علت نافع است و داروهای زداینده را در جرب گرده و مثانه منفعت بزرگ است، چون ماء العسل، کشکاب با انگبین، طبیخ حلبه با انگبین، تخم خیار و خربزه، با میپخته.
داروهای بول خون: [رگ] باسلیق گشادن، سفوف کاکنج، اخلاط آن کهربا، ریوند چینی،
ص: 362
افیون، کندر، طین مختوم، طین قبرسی، نشاسته، کتیرا، صمغ عرابی، کاکنج، صمغ کمکام، ودع محرَّق، بسّد، عقیق به آب لسان الحمل بسرشته، شراب مورد، شراب غوره، شراب ریواج، شراب عناب، شراب کاکنج، تخم خیار و خیار بادرنگ، تخم خربزه، تخم کدو، سکنگبین سفرجلی، کشکاب با شراب خشخاش، اظفار الطیب، رامک، اقاقیا، کندر، بلوط، اقراص کهربا، اقراص شبت، قرصی دیگر، قرصی دیگر، شربتها که در علاج بول خون صرف و بول غُسالی یاد کرده آمده است، اخلاط اقراص؛ شربتهای کهن با صمغ الجوز، عصارهی گلنار، عصارهی لحیة التیس، کندر، تخم کرفس، انیسون، افیون، شب یمانی، کتیرا، دمالاخوین، تخم خشخاش، صمغ آلو سیاه، سک، عصارهی برگ مورد، عصارهی گل تَر، عصارهی برگ اسبغول، عصارهی برگ لسان الحمل، سروی گوزنْ سوخته.
داروهای ضماد و آبزن: عدس مقشر، آبی کوهی، شبت کوهی، حب الاس، تخم خشخاش، عصارهی برگ مورد تَر، اقاقیا، گلنار، سماق، مازو، گوز سرو، گل سرخ، نار پوست و اگر زخمی افتاده باشد، ضمادها از حضض و صبر و مُر و گِل ارمنی و اقاقیا و سرکه و گلاب باید ساخت.
و اگر سبب علت سوء المزاج سرد و خشک بود: طبیخ سر برّه و کبوتر بچه و روغن دنبه، حقنه باید کرد و پیه آکنده که در باب لاغری گرده وصف کرده آمده است، سود دارد.
داروهای بسته شده خون اندر گرده و مجرای بول و مثانه: مُر، قردمانا، عود، فاوانیا، حب بلسان، اظفار الطیب، پنیرمایهی خرگوش، غاریقون، زراوند طویل، خاکستر شبت، فو، مو، ابهل، حلتیت، اشق، سکنگبین ساده، سکنگبین عنصلی، طبیخ[447] بابونه و سداب، نخودآب، آب نخود سیاه، خاکستر چوب رز و چوب انجیر، طبیخ قیصوم، طبیخ شیح، اطراف کرنب و اذخر و سرگین کبوتر و ماء الاصول و روغن بیدانجیر.
داروها که سنگ مثانه را بریزاند: آب کرفس، آب ترب.
داروهای که قرحه گرده و مثانه را بشوید و پاک کند: آب تخمها جلاب، ماء العسل، میپخته، ماء الاصول از بیخ بادیان و بیخ کرفس و اذخر، مغز چلغوزه، فطراسالیون، بیخ
ص: 363
کرفس، انیسون، مو، فو، راسن خشک، تخم کتان با میپخته، شیر خر با آب تخمها، تخم بادیان، زوفای خشک.
داروها که درد بنشاند: بزر البنج، بیخ لفاح، قشور لفاح، افیون، پوست خشخاش، شیاف ابیض، شیر زنان، روغن گل، تخم کوک، تخم حرف، شراب بنفشه، شراب خشخاش، اقراص کاکنج، اخلاط آن، تخم خیار، گل ارمنی، صمغ عرابی، کندر، دمالاخوین، تخم خشخاشِ سپید، مغز بادام شیرین، رب السوس، نشاسته، کتیرا، تخم کرفس، افیون، کاکنج، تخم بادیان، زعفران، برزالحماض، کندر.
داروها که قرحه پاک کند و برویاند: کتیرا، صمغ عربی، طین ارمنی، نشاسته، طین قبرسی، طین مختوم، تخم خشخاش سپید و سیاه، بزر البنج، ورد احمر، گلنار، طباشیر، شیاف کهربا، کندر، ریوند چینی، آب لسان الحمل، دمالاخوین، حب الاس، قرطاس محرّق، حب القلت، ودع محرّق، بسّد، مروارید، طین مختوم، قیمولیای مغسول، بسد، سروی گوزن سوخته، مقل، تخم خیار و خیار بادرنگ، تخم خربزه، تخم خرفه، تخم کرفس، انیسون، زوفای خشک، دمالاخوین، اسفیداج، ارزیز شسته و خشک کرده، آهک به سرکه و آب شسته چند بار، قرطاس محرق، حب الاس، صمغ البطم، شبّ یمانی، اقاقیا، تخم خطمی، تخم خُبازی، غورهی خشک، گل فارسی، قَضمِ قریش، یعنی زفت، مغز چلغوزه، مغز بادام شیرین، تخم کدوی شیرین، رامک، کاکنج، فطراسالیون، سعتر فارسی، طَلق، افیون، رب السوس، شیر خر، عصارهی لسان الحمل.
داروهای حقنه از جهت قروح گرده و مثانه: کشک جو، سبوس گندم، حسک، برگ چگندر، پرسیاوشان، خطمی، برگ کرنب، لعاب تخم کتان، مغز تخم خربزه، روغن بنفش، شکر سپید.
داروهای ضماد: آرد جو، کعک بغدادی، گل سرخ، گلنار، حضض، شیاف مامیثا، برگ سماق، خرمای قسب، برگ لسان الحمل، ساوکندر، برگ مورد، آبی ترش، سیب ترش، برگ عوسج، خرنوب نبطی، نار پوست، میعه تَر، موم سپید، روغن بنفشه.
داروهای باد که در مثانه افتد: روغن بیدانجیر، ماء الاصول، داروها که در علاج قولنج
ص: 364
ریحی وصف کرده آمده است، روغن بان، جندبیدستر و حلتیت و مشک و غالیه مالیدن، عصارهی سذاب با مشک و روغن بان، به مجرای قضیب اندر چکانیدن، حلتیت با روغن سوسن و مانند آن اندر چکانیدن، سذاب، پودنه، شبت، جندبیدستر ضماد کردن، تخم کرفس، انیسون، تخم بادیان، سعتر، پلپل، سکبینج، فانید شیاف کردن.
داروهای استرخای مثانه: تریاق بزرگ، مثرودیطوس، سجزینا، امروسیا، دواء الکرکم، سُعد، کندر، شکوفهی اقحوان، تخم سذاب تَر و شکوفه آن در آب سذاب پخته و پالوده خوردن و در مجری بول چکانیدن، پنج انگشت و تخم آن، زیره، جاوشیر ضماد کردن و طبیخ آن خوردن و اندر چکانیدن روغن سذاب و روغن قسط، روغن حب الغار، و روغن ناردین با جندبیدستر، حلتیت و بیرزد، جاوشیر در چکانیدن و مالیدن، در آب گوگرد و آب دریا نشستن.
داروهای تقطیر بول: علک، شاخ راسن، بلوط خشک، تخم مِحلب، سُعد، قرفه، خاولنجان، وج، کهربا، مُر، جندبیدستر، قسط طلخ، حاشا، عاقرقرحا، حب الرشاد، بهمن سرخ، حب الاس، سندروس، قرنفل، هلیله کابلی، بلیله، آمله هر سه بریان کرده، برگ مورد خشک، برگ شبت، برگ خیار، گلنار، زیره کرمانی، لاذن، خرما، هلیون، قاقله، شونیز، تخم سداب، روغن بیدانجیر، مومیایی، روغن زنبق، تریاق بزرگ، مثرودیطوس، سجزینا، اطریفل کوچک با سجزینا و اندکی بلوط و علک، ساح[448] به هم سرشته، حب الاس و بلوط و ساوکندر و زیره کرمانی راستاراست هر بامداد سه درمسنگ سفوف کنند، اطریفل بزرگ. همهی داروها که قوّت باه را زیادت کند و اگر مزاج گرم باشد، کشکاب با روغن گُل، آب کسنی، آب کدو با طباشیر و شکر، اسبغول به روغن گُل چرب کرده با جُلاب اندر گرمابه، شراب خشخاش با شراب غوره با شراب ریواج، بنادق البزور با جلاب عرق آوردن اندر گرمابه.
داروهای عسر البول: آن را که سبب عسر البول آماسی گرم بود، رگ باسلیق باید زدن و مثانه بر روغن بنفشه چرب دارد. داروها و علاجها که بیشتر اندر این باب یاد کرده آمده
ص: 365
است بکار دارند و آن را که سبب آماس سرد بود، روغنهای محلّل اندر قصیب چکانیدن، ضمادهای محلّل بر زهار نهادن، علاج آماس گردهی سرد کردن و آن را که سبب باد غلیظ بود ماء الاصول با روغن بیدانجیر، سجزینا و روغن ناردین و روغن یاسمین، روغن سذاب با جندبیدستر در قضیب چکانیدن.
اخلاط ماء الاصول: تخم کرفس، تخم بادیان، انیسون، بیخ کرفس، بیخ کرویا با نانخواه، زیره، بادیان، سنبل، گل سرخ، وج، فوه، ریوند چینی، میویز منقی، بیخ سوسن، انجیر بستی و آن را که سبب قروح مثانه باشد، داروهای آن یاد کرده آمده است و آن را که سبب عسر البول گرد آمدن ریم باشد در مثانه، قی، حقنهی نرم از خطمی و تخم کتّان و تخم خُبازی و کشک جو و سبوس گندم و خیارشنبر و روغن بابونه، روغن شبت و به آخر علّت اندر این حقنه پوره، فانید زیادت باید کرد.
داروهای ضماد که ریم پاک کند: اطراف کرنب، برگ چگندر، حلبه، اکلیل الملک، بابونه، پیاز پخته، آرد باقلی، آرد جو، آرد نخود، سرگین کبوتر، روغن زیت، روغن بابونه، آرد جو، روغن شبت، آب نیم گرم.
داروها و شربتها که ریم را از مثانه پاک کند: ابهل، أسارون، حماما، نانخواه، فطراسالیون، تخم کرفس، فوه، سنبل، بادام طلخ، تخم خربزه، ذراریح، اشق، آب کرفس، آب ترب، آب نخود، آب حسک، آب بادیان، بنادق البزور، سفوف و قرص که در داروهای آماس گرده یاد کرده آمده است.
داروها که ریگ و سنگ از مثانه پاک کند: مثانهی راسو، سرطان نهری، تریاق، مثرودیطوس، امروسیا، دواء الکرکم، سکنگبین عنصلی و آن را که سبب عسر البول بسته شدن خون بود در مثانه نطولها و ضمادها از هزاراسفند و مشک طرامشیع و پوره، عاقرقرحا و خردل و سرگین کبوتر، حب الغار، شبُ یمانی و حماما و اکلیل الملک و آرد نخود سیاه و بابونه، دوقو و تخم ترب و تخم کرفس بُوستانی و کوهی و طبیخ کرنب و بیخ سوسن و روغن بلسان و سکبینج و مقل، جاوشیر، وج، موم، پیهی بط، روغن شبت و آن را که سبب عسر البول رطوبت لزج باشد، سرگین کبوتر دشتی، سرگین موش با مومیایی در طبیخ
ص: 366
شبت و بول کودکان به قضیب اندر چکانیدن، سنگدانِ مرغی که به تازی «الرُخمه» گویند با نمک هندو، حلتیت با شیر خر، لعوق اسقیل، آب کرفس، آب ترب با روغن بادام و آن را که سبب عسر البول باز داشتن بول و ضعیفی قدرت دافعهی مثانه بود، در آب گوگرد نشستن و ضمادهای نرم کننده بر نهادن و روغن شبت مالیدن و آب بیرون گرفتن و آن را که سبب عسر البول سوء المزاج سرد باشد و باطل شدن حس مثانه بود، تریاق مثرودیطوس، سجزینا، روغن بیدانجیر با ماء الاصول، روغن حسک مالیدن، در طبیخ بابونه و خطمی و حسک نشستن، طبیخ افاویه به جای آب دادن، چون سلیخه و دارچینی و سعد و سنبل و قرنفل و بسباسه و هم بدین طبیخ تکمید کردن و هم از این افاویه، معجون ساختن و هر بامداد میباید دادن.
علاجهایی که به خاصیّت سود دارد: زعفران ناسوده یک شاخ به مجری قضیب اندر نهادن، شپش که در جامهی مردم بود به مجری قضیب در نهادن، مثانهی گوسفند گشن، سوخته و سوده با شراب شیرین، کبوتر بچه که بکشند و سینهی او به گرمی بشکافند و بر زهار نهند و خون آن بر زهار چکانند، نمک طبرزد بتراشند و شاخ کنند و به مجری قضیب در نهند، جندبیدستر و مشک با روغن سذاب اندر چکانند، زهرهی حیوانات اندر چکانند، پورهی ارمنی، نمک به مجری بول در نهادن.
داروهای حرقة البول: قی کردن، رگ باسلیق گشادن، بر فرود کمرگاه حجامت کردن، بنادق البزور، شراب بنفشه، شراب خشخاش، شراب کاکنج، کشکاب، روغن گل، روغن بادام، اسبغول، جلاب، تخم شاهسفرم با جلاب، شیاف ابیض، شیر خر در چکانیدن، اخلاط بنادق البزور این است: تخم خیار، تخم خیار بادرنگ، تخم کدوی شیرین، تخم خرفه، تخم خشخاش، نشاسته، کتیرا، رب السوس، بزر البنج الابیض، تخم خربزه، صمغ، دمالاخوین، کندر، افیون، تخم کرفس، مغز بادام شیرین، گل ارمنی، پوست خشخاش.
داروهای دیانیطس [دیابیتس][449]: کشکاب غلیظ سرد کرده و روغن گل بر چکانیده و اسبغول و شکر در آب خیار ترش، در آب انار ترش، آب تخم خرفه با آب انار ترش، آب
ص: 367
کدوی تَر پوست باز کرده، رب آبی، رب ریواج، رب غوره، حماض، ترنج، دوغ گاو، قرص کافور، قرص طباشیر و فقاع که از دوغ ترش و آرد جو کنند، رگ باسلیق زدن، قی کردن، در آب سرد نشستن چندان که تشنگی بنشاند، آب سرد بسیار خوردن، گرمابه و عرق آوردن، حقنهی نرم کردن.
داروهای سَلِسُ البول و در بستر کمیز[450] کردن: بلوط، تخم محلب، سُعد، مُر، خاولنجان، قرفه، وج، راسن خشک، کندر، گشنیز خشک به سرکه تَر کرده و بریان کرده، گل ارمنی و صمغ عربی، گلنار، شب یمانی، اقراص مورد، مغز بادام شیرین، مغز زردآلوی تلخ، حبة الخضرا، کنجد سپید، فانید، شونیز، نانخواه، کهربا، بلیله، هلیلهی سیاه، عدس مقشر، گوشت روباه بریان کرده، خرگوش خشک کرده، تخم شبت، عاقرقرحا، هلیلهی کابلی، بلیله، آمله، هر سه در آب آبی جوشانیده، پس بریان کرده، مغز خرگوش بریان کرده، در شراب مالیدن و خوردن در آب گوگرد و آب دریا نشستن، کمونی که اخلاط آن نرم کوفته و بیخته باشند، تریاق بزرگ، مثرودیطوس، سجزینا، انقردیا، ماء العسل، خداوند مزاج گرم را قرص طباشیر، تخم شاهسفرم مازوی سبز.
داروهای بول خون و غُسالی: شراب عناب و شراب خشخاش، شراب ریواج و شراب کاکنج، رگ صافن و رگ باسلیق زدن و از پس فصد، داروهای قابض بکار داشتن، شبّ یمانی، گلنار، دمالاخوین، کتیرا، صمغ، تخم خشخاش، گل مختوم، عصارهی لحیة التیس، کهربا، سُرون گوزن سوخته، عصارهی برگ خرفه و عصارهی برگ لسان الحمل، شراب مورد.
داروهای سنگ و ریگِ گرده و مثانه: داروهای این علت بعضی سبزیها است و بعضی میوهها و بعضی اجالها[451] و بعضی شرابها و بعضی داروها.
اما سبزیها: کرفس است و کسنی و شبت و پودنه و کشوت و بادیان و حسک و برگ کرنب و راسن.
و میوهها: خربزه است و خیار و مغز خیار و خیار بادرنگ و انگور سپید و انجیر خشک و
ص: 368
بادام تلخ و زعرور و فستق.
و اجالها: کِبَر به سرکه و هلیون به سرکه و عنصل به سرکه و زیتون پرورده.
و شرابها: سکنگبین که از سرکه کبر سازند و سکنگبین که از سرکهی عنصل سازند و آب ترب و شراب سپید لطیف.
و داروها: مقل، صمغ زعرور، کرفس کوهی، افسنتین، سلیخه، بیخ خیار دشتی، عود بلسان، حب بلسان، پر سیاوشان، بزر الساذج، زیرهی دشتی، تخم بادیان، بیخ بنطافیلون و آب کمافیطوس، جعده، بیخ هلیون، سُعد مصری، قشور اصل الغار، سفودریون، سذاب دشتی، پورهی ارمنی، حجر الیهود، مشک طرامشیع، معجون عقارب، رماد العقارب، آبگینهی سوخته و سوده، سنگ اسنفج، خون تیس[452] خشک کرده، خاکستر پوست خایهی مرغ که بچه از وی بیرون آمده باشد، سنگ که از مثانه بیرون آید، سرگین کبوتر، سرگین خروس، حب القلب، خاکستر کرنب نبطی.
داروهای بدرقه کننده و به موضع رساننده: پلپل، دارپلپل، دارچینی.
داروهای یاری دهنده و ادرار کننده: وج، دوقو، مو، فو، أسارون، نانخواه، کاشم، سیسالیوس، اذخر، قردمانا، تخم پنج انگشت.
داروهای درد نشاننده و با گوهر گرده سازنده: تخم کتان، لعاب تخم کتان، چلغوزه، فندق، تخم خطمی، صمغ بسفایج، صمغ الجوز، فلونیای رومی.
داروها که گرده و مثانهی ضعیف را قوّت دهد: بهمن سرخ، بهمن سپید، زرنباد، گل سوسن خشک، تخم فلنجمشک، گل سرخ، صندل، گلنار، رب سیب، رب آبی.
داروهای خون آمدن از گرده و مثانه که از گذر سنگ باشد، باز دارد و خراج برویاند: گل ارمنی، کندر، دمالاخوین، اقاقیای مغسول، کهربا، افیون، آب سماق، آب لسان الحمل.